«سينه شخص عاقل»صندوق اسرار او است.
درقسمتی از حکمت نورای 6 این جمله امده
برام سواله این اسرار شخص عاقل چی می تونه باشه؟
واین اسرار تا کی باید در سینه حبس بمونه؟
دوستان عزیز کسی نظری داره؟
من در مورد کلام علی نظری ندارم
ولی در مورد سوال شما نظری دارم:
شخص عاقل اسراری دارد که زمین و آسمان توان و تحمل نگهداری آن را ندارد
وقتی به مردم تند رو در دین از رفتار اشتباه آنها حرف میزند او را تکفیر میکنند و میگویند که از دین خارج شده
وقتی به مردم عقب مانده از دین حرف میزند او را تند رو متعصب مینامند،
شخص عاقل وجود تمامی انسانها را میبیند و زندگی آشتباه انها را درک میکند به آنها گوشزد و امر به معروف میکند ولی به جای تشکر دشمنی از مردم دریافت میکند.
عظمت خدا را درک میکند و عمق خلقت را میبیند خوار و حقیر بودن خود را در مقابل خقلت درک میکند
بخشی از مشخصات شخص عاقل در خطبه متقین و سایر خطبه های امام آمده است.
این شخص چیزهای زیادی میداند که میتواند به مردم آسایش و رحمت و برکت بیاورد
ولی مردم خریدار آن نیستند بلکه از آن فرار میکنند.
چند روز قبل از ضربت خوردن امام علی بر بالای منبر به مردم گفت:
ای مردم از من بپرسید قبل از آنکه از بین شما رخت بر بندم
من اسرار زمین و آسمان را میدانم،
مردی بلد شد و گفت یا علی چند تار مو در سر من وجود دارد؟!
امام علی چشمانش پر از اشک شد،
چند روز بعد از آن فرق سرش شکافت و از بین بشریت رخت بر بست.
این فقط علی نیست که شخصی عاقل است
زیرا که علی بسیار مقامی بالاتر از شخص عاقل دارد
بلکه شخص عاقل در جامعه بسیار زیاد است چون اگر در جامعه شخص عاقل نباشد جامه هلاک خواهد شد.
سهروردی شیخ اشراق در یکی از رساله هایش مینویسد
وقتی در جامعه شخص عاقل گوشه گیر و منزوی میشود آن جامعه به سوی تاریکی و هلاکت و بد بختی و رنج و فقدان نعمت خداوند حرکت میکند
ولی وقتی مردم شخص عاقل را ارباب خود قرار میدهند، آن جامعه به سوی نور و روشنائی و نعمت و برکت حرکت میکند
یک نمونه از این مسئله یوسف پیامبر بود که مردم او را امین و عزیز خود قرار دادند و هفت سال خشک سالی را پشت سر گذاشتند بلکه هفت سال نعمت و اسایش را تجربه کردند،
و خدا پرستی و یکتا پرستی را با بت پرستی جایگزین کردند.
گرچه این دوران زیاد طول نکشید و برادران یوسف یا بنی اسرائیل رفته رفته نسل یوسف را کنار گذاشته و دوباره به ظلم و ستم و بد بختی دچار شدند
و این روال هزاران سال است وجود دارد،
هر چند بار یک بار زمام جامعه را عاقل در دست میگیرد و جامعه آسایش و رفاه را تجربه میکند و بعد از مدتی مردم زمام امور را به دست شخص نادان و ظالم میسپارند
و فقر و بد بختی و گرانی و بحران را تجربه میکنند.
در آن زمانی که مردم زمام خود را به دست نادان و ظالم سپرده اند، شخص عاقل اسرار زیادی در سینه دارد و نمیتواند آنها را افشاء کند زیرا اگر افشاء کند
توسط حاکمان نادان و ظالم نابود خواهند شد
پس ناچار است سکوت و صبر پیشه کند تا قانون خداوند بر مردم و ظالمان جاری شود.
شخص عاقل زیبائی جهان را میبیند و عاشق میشود ولی ناچار است عشق خود را پنهان دارد زیرا که اگر اظهار عشق بکند مردم او را متهم به بولهوسی خواهند کرد.
شخص عاقل آینده انسانها را که به سوی فلاکت حرکت میکنند به عینه میبیند ولی ناچار است سکوت کند زیرا اگر حرفی بزند مردم او را از جامعه طرد کرده
و او را متهم به توهمات بی اساس خواهند کرد لذا ناچار است اسرار را در سینه اش حبس کند.
شخص عاقل حقیقت دین و حقیقت انسانیت را میداند و میداند که مدعیان دین کدام بخش حرفشان دروغ و اشتباه است
ولی نمیتواند حرفی بزند زیرا که مدعیان دین مورد تایید و وثوق مردم هستند و اگر بر علیه مدعیان دین حرفی بزند مردم او را از جامعه طرد خواهند کرد.
شخص عاقل صدای قلب داغدیده گرسنگان و برهنگان و زندانیان و اسیران را میشنود ولی نمیتواند کاری بکند زیرا که اگر اعتراض بکند مردم از او روی گردان خواهند شد.
در قران چندین بار آمده است که: اکثرهم لایعقلون، اکثرهم لایشکرون، اکثرهم ....
اکثر مردم تعقل و تفکر نمیکنند اکثر مردم شکر گزار نیستند و قدر نعمتهای خدا را نمیدانند،
لایعقلون یعنی عقل شان را به کار نمیگیرند ولذا عاقل نیستند،
بنابر این ان عده قلیل که عاقل هستند در بین اکثریت مردم غریب و تنها و بی کس هستند.
جالب اینجاست که اکثریت مردم خود را عاقل میدانند و اکثریت مردم خود را تنها و بی کس و غریب میدانند، ولی ان شخصی که عاقل است هیچ وقت ادعا نمیکند
و به همراه اسرارسینه اش سکوت اختیار میکند.
یا حق