***<<جلسات مطالعه هفتگی نهج البلاغه و خودسازی>>***

Ehsan_M

عضو جدید
کاربر ممتاز
حکمت 3:
بخل ننگ, و ترس نقصان است. و تهیدستی مرد زیرک را در برهان کند میسازد, و انسان تهیدست در شهر خویش نیز بیگانه است.
حکمت 4:
ناتوانی آفت, و شکیبایی, شجاعت, و زهد, ثروت است و پرهیزکاری, سپر نگهدارنده است و چه همنشین خوبی است, راضی بودن و خرسندی.

اول حکمت 3 رو خوندم منظور از تهیدستی رو نفهمیدم, بعد که حکمت 4 رو دیدم بنظرم اومد منظور از تهیدستیه حکمت 3 نداشتن زهد و شجاعته. البته نمیدونم چقدر برداشتم درسته
 

جینگیلبرت

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام
من حرفی ندارم بزنم کلام ابشان را سالها در کوچه بازار شنیده و خوانده ام
خودم را عددی نمیبینم که بخواهم حرف ایشانر ا نقد کنم و یا تعریف و تمجید کنم
چون خودم را در حد ایشان نمیبینم.
زمانی شب و روز نهج البلاغه را میخواندم
و با دوستان بحث میکردیم
ولی الان هر کاری میکنم نمیتوانم نظری بدهم و تا تعریف بکنم و یا حتی به زبان بیاورم.

ولی همانندآن پیرزنی که وقتی یوسف را در بازار میفروختند آمد و کلافی از نخ را در مقابل خریدن یوسف پیشنهاد داد
من نیز سعی میکنم چیزی بنویسم تا تاپیک شما فعال بشه.


==============================
تقویم مذهبی ویژه شهادت امام علی علیه السلام


حجم فايل :1.99 MB




ماه رمضان ماه خداوند، ماه نزول قرآن و از شریف‌ترین ماه‌های سال است. در این ماه درهای آسمان و بهشت گشوده و درهای جهنم بسته می‌شود، و عبادت در یکی از شب‌های آن ( شب قدر ) بهتر از عبادت هزار ماه است.
در این مجمموعه تقویم ماه مبارک رمضان بهمراه پس زمینه پوستر مذهبی در اختیار شما عزیزان قرار خواهد گرفت. امیدواریم بسته ی امروز بخش تصاویر مورد توجه شما واقع شده و اگر نظر یا پیشنهادی در مورد آن داشتید در باکس نظرات ما را از آن بهره مند سازید، «از داشتن تصاویری زیبا لذت ببرید.


http://dnl.tebyan.net/newdownload_files/2012/8/taghvim_mazhabi[www.tebyan.net]_8808.rar

منبع به نقل از سایت تبیان
 

zeinab70

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
حکمت 3:
بخل ننگ, و ترس نقصان است. و تهیدستی مرد زیرک را در برهان کند میسازد, و انسان تهیدست در شهر خویش نیز بیگانه است.
حکمت 4:
ناتوانی آفت, و شکیبایی, شجاعت, و زهد, ثروت است و پرهیزکاری, سپر نگهدارنده است و چه همنشین خوبی است, راضی بودن و خرسندی.

اول حکمت 3 رو خوندم منظور از تهیدستی رو نفهمیدم, بعد که حکمت 4 رو دیدم بنظرم اومد منظور از تهیدستیه حکمت 3 نداشتن زهد و شجاعته. البته نمیدونم چقدر برداشتم درسته
این برداشت شمام میتونه درست باشه!
ولی یه برداشت دیگم تو شرح ابن میثم اومده :
"تنگدستی باعث احساس شدید ذلت وگرفتگی وخجلت در نفس انسان میشود و ریشه تمام اینها تصور ناتوانی به دلیل نداشتن ثروت است درنتیجه هرچند زیرک با هوش وهوشیار باشد حالت عجز و ترس از سخن گفتن در او بوجود میآید با ملاحظه شباهت چنین کسی به گنگ ولال صفت گنگی را استعاره بر او آورده است ."

گویا امام‌ علی‌ (ع‌) درصدد بیان‌ علت‌ روانی‌ و اجتماعی‌ این‌ مطلب‌ است‌ كه‌ چرا فقیر هرچند زیرك‌ و باهوش‌ باشد، توان‌ ارائه‌ براهین‌ نافذ را ندارد. توجیه‌ كلام‌ آن‌ حضرت‌ این‌ است‌ كه‌ چون‌ فقیر از موضع‌ ضعف‌ به‌ دیگران‌ نگاه‌ می‌كند، در برابر دیگران‌ احساس‌ ذلت‌ و سستی‌ می‌كند و از این‌ رو، از بیان‌ ادله‌ و محكوم‌ كردن‌ طرف‌ مقابل‌ ناتوان است.
والمقلُّ غَریبٌ فی بَلَدتهِ و بینوا و بی چیز در شهر خود نیز غریب است
انسان‌ تهیدست‌ وقتی‌ می‌بیند توان‌ بذل‌ و بخشش‌ ندارد و دیگران‌ به‌ سبب‌ ناداری‌اش‌ از او دور می‌شوند و از حالش‌ جویا نمی‌شوند، در خود احساس‌ غربت‌ و تنهایی‌ می‌كند؛ هرچند در شهر خود و بین‌ خاندان‌ و اقوام‌ خود باشد. این‌ بدان‌ سبب‌ است‌ كه‌ بسیاری‌ از رفت‌ و آمدها برای‌ پول‌ و ثروت‌ و داراییهای‌ آدمی‌ است‌، نه‌ برای‌ دوست‌ داشتن‌ خود او. به‌ همین‌ جهت‌، انسان‌ فقیر بر اثر ناداری‌اش‌ چنان‌ مورد بی‌توجهی‌ قرار می‌گیرد كه‌ گویی‌ غریب‌ و تنهاست.
تنگدستی ونداری نباید انسان را به ضعف کشاند بلکه انسان فقیر باید با این ضعف مبارزه کند و آن را از زندگیش بیرون نماید و به این هدف دست پیدا نمیکند مگر با اراده قوی و صبر!
 

zeinab70

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
و چه همنشین خوبی است, راضی بودن و خرسندی!
راضی و خشنود بودن از آنچه برای ما رخ می دهد، چه خوب و چه بد، همنشین و همراه خوبی برای ماست. همچنانكه در مواقع راحتی و رحمت راضی و خشنود هستیم بایستی در مواقع سختی و بلا نیز راضی باشیم. من نظرم این هست كه بلاها و سختی ها خود رحمتی هستند اما به شكلی دیگر؛ مطمئنا ماها خودمون تجارب زیادی داریم كه این حرف رو به ما ثابت می كنه!

مردى گوید: به امام صادق علیه السلام عرض كردم: به چه علامت دانسته مى شود كه شخص مؤمن است؟ فـرمود: به تسلیم خدا بودن، و راضى بودن به آنچه برایش پیش مى آید، از شادى و ناخرسندی.
اصول كافى ج : 3 ص : 103 روایة : 12
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
«سينه شخص عاقل‏»صندوق اسرار او است.
درقسمتی از حکمت نورای 6 این جمله امده
برام سواله این اسرار شخص عاقل چی می تونه باشه؟
واین اسرار تا کی باید در سینه حبس بمونه؟
دوستان عزیز کسی نظری داره؟
 

jahan pahlevan

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم تازه اومدم توی این تاپیک. تازه متوجه شدم این تاپیک هم هست.
میخاستم یه کم درباره چیستی تقوا صحبت کنم.
دیدید گاهی وقتی میخاید یه کاری انجام بدید، یه چیزی در وجود ادم مانع این کار میشه؟
این یعنی تقوا! بخاطر همین هست که میگه تقوا سپر است. یعنی ادم رو در برابر انجام کار بد ، حفظ میکنه؛جلوی ادم رو میگیره!سپر هست.محافظ هست.


وقتی ادم یه مدت گناه نکرد، بعد یه مدت که میخاد اون کارو انجام بده، هی پاش میلرزه! یه چیزی توی وجودش هست که نمیزاره بره جلو!

باید تقوا رو در وجودمون تقویت کنیم.

ببخشید زبون درازی کردم.

سلام سید جان خیلی عالی بود دقیقا همون چیزی که من می خواستم اشاره کنم رو گفتی فقط یه نکته آیا این حس بازندارنده تو همه آدما یه جور عمل می کنه؟؟؟؟
یعنی همه می دونن سیگار کشیدن بده و ولی چرا یکی اصلا نمی کشه یکی روزی 1 پاکت می کشه یکی از سیگار می گذره می ره و می ره تریاک و غیره و غیره می کشه..........
البته جمله بالا به عنوان مثال بود منظورم اینه که به نظرت تقوا با علم آدما ارتباط مستقیم نداره؟؟؟ اول باید دانش دینی مون زیاد بشه بعد به امید عملکرد وجدان یا همون حس بازدارنده بشینیم......
و حالا این سوال مطرحه که چطوری و چگونه این علم رو افزایش بدبم......
 

جینگیلبرت

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
«سينه شخص عاقل‏»صندوق اسرار او است.
درقسمتی از حکمت نورای 6 این جمله امده
برام سواله این اسرار شخص عاقل چی می تونه باشه؟
واین اسرار تا کی باید در سینه حبس بمونه؟
دوستان عزیز کسی نظری داره؟

من در مورد کلام علی نظری ندارم
ولی در مورد سوال شما نظری دارم:

شخص عاقل اسراری دارد که زمین و آسمان توان و تحمل نگهداری آن را ندارد
وقتی به مردم تند رو در دین از رفتار اشتباه آنها حرف میزند او را تکفیر میکنند و میگویند که از دین خارج شده
وقتی به مردم عقب مانده از دین حرف میزند او را تند رو متعصب مینامند،
شخص عاقل وجود تمامی انسانها را میبیند و زندگی آشتباه انها را درک میکند به آنها گوشزد و امر به معروف میکند ولی به جای تشکر دشمنی از مردم دریافت میکند.
عظمت خدا را درک میکند و عمق خلقت را میبیند خوار و حقیر بودن خود را در مقابل خقلت درک میکند
بخشی از مشخصات شخص عاقل در خطبه متقین و سایر خطبه های امام آمده است.
این شخص چیزهای زیادی میداند که میتواند به مردم آسایش و رحمت و برکت بیاورد
ولی مردم خریدار آن نیستند بلکه از آن فرار میکنند.

چند روز قبل از ضربت خوردن امام علی بر بالای منبر به مردم گفت:
ای مردم از من بپرسید قبل از آنکه از بین شما رخت بر بندم
من اسرار زمین و آسمان را میدانم،
مردی بلد شد و گفت یا علی چند تار مو در سر من وجود دارد؟!
امام علی چشمانش پر از اشک شد،

چند روز بعد از آن فرق سرش شکافت و از بین بشریت رخت بر بست.

این فقط علی نیست که شخصی عاقل است
زیرا که علی بسیار مقامی بالاتر از شخص عاقل دارد

بلکه شخص عاقل در جامعه بسیار زیاد است چون اگر در جامعه شخص عاقل نباشد جامه هلاک خواهد شد.

سهروردی شیخ اشراق در یکی از رساله هایش مینویسد
وقتی در جامعه شخص عاقل گوشه گیر و منزوی میشود آن جامعه به سوی تاریکی و هلاکت و بد بختی و رنج و فقدان نعمت خداوند حرکت میکند
ولی وقتی مردم شخص عاقل را ارباب خود قرار میدهند، آن جامعه به سوی نور و روشنائی و نعمت و برکت حرکت میکند

یک نمونه از این مسئله یوسف پیامبر بود که مردم او را امین و عزیز خود قرار دادند و هفت سال خشک سالی را پشت سر گذاشتند بلکه هفت سال نعمت و اسایش را تجربه کردند،
و خدا پرستی و یکتا پرستی را با بت پرستی جایگزین کردند.
گرچه این دوران زیاد طول نکشید و برادران یوسف یا بنی اسرائیل رفته رفته نسل یوسف را کنار گذاشته و دوباره به ظلم و ستم و بد بختی دچار شدند
و این روال هزاران سال است وجود دارد،
هر چند بار یک بار زمام جامعه را عاقل در دست میگیرد و جامعه آسایش و رفاه را تجربه میکند و بعد از مدتی مردم زمام امور را به دست شخص نادان و ظالم میسپارند
و فقر و بد بختی و گرانی و بحران را تجربه میکنند.
در آن زمانی که مردم زمام خود را به دست نادان و ظالم سپرده اند، شخص عاقل اسرار زیادی در سینه دارد و نمیتواند آنها را افشاء کند زیرا اگر افشاء کند
توسط حاکمان نادان و ظالم نابود خواهند شد
پس ناچار است سکوت و صبر پیشه کند تا قانون خداوند بر مردم و ظالمان جاری شود.

شخص عاقل زیبائی جهان را میبیند و عاشق میشود ولی ناچار است عشق خود را پنهان دارد زیرا که اگر اظهار عشق بکند مردم او را متهم به بولهوسی خواهند کرد.
شخص عاقل آینده انسانها را که به سوی فلاکت حرکت میکنند به عینه میبیند ولی ناچار است سکوت کند زیرا اگر حرفی بزند مردم او را از جامعه طرد کرده
و او را متهم به توهمات بی اساس خواهند کرد لذا ناچار است اسرار را در سینه اش حبس کند.

شخص عاقل حقیقت دین و حقیقت انسانیت را میداند و میداند که مدعیان دین کدام بخش حرفشان دروغ و اشتباه است
ولی نمیتواند حرفی بزند زیرا که مدعیان دین مورد تایید و وثوق مردم هستند و اگر بر علیه مدعیان دین حرفی بزند مردم او را از جامعه طرد خواهند کرد.

شخص عاقل صدای قلب داغدیده گرسنگان و برهنگان و زندانیان و اسیران را میشنود ولی نمیتواند کاری بکند زیرا که اگر اعتراض بکند مردم از او روی گردان خواهند شد.

در قران چندین بار آمده است که: اکثرهم لایعقلون، اکثرهم لایشکرون، اکثرهم ....
اکثر مردم تعقل و تفکر نمیکنند اکثر مردم شکر گزار نیستند و قدر نعمتهای خدا را نمیدانند،

لایعقلون یعنی عقل شان را به کار نمیگیرند ولذا عاقل نیستند،
بنابر این ان عده قلیل که عاقل هستند در بین اکثریت مردم غریب و تنها و بی کس هستند.

جالب اینجاست که اکثریت مردم خود را عاقل میدانند و اکثریت مردم خود را تنها و بی کس و غریب میدانند، ولی ان شخصی که عاقل است هیچ وقت ادعا نمیکند
و به همراه اسرارسینه اش سکوت اختیار میکند.

یا حق
 

jahan pahlevan

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام بر همه دوستان عزیز من دوست داشتم اول با این پست آغاز کنم ولی چون واقعا بحث بدست آدوردن تقوا اهمیت داره ترجیح دادم جواب دوست خوبمون رو بدم..........
اولش باید از همه دوستان عزیز سپاس گزاری کنم مخصوصا داش احسان عزیز که این تاپیک رو راه اندازی کرده و چند تا پیشنهاد داشتم برای ادامه راه........
البته من کوچک تر از اونم که بخوام اظهار نظر بکنم ولی چون هر چیزی که در ارتباط با ائمه هستش باید کامل ترین چیز ها باشه این پیشنهاد ها رو می دم.......
1- مقایسه جمله به جمله حکمت ها و نامه هاو... با شرایط روز و این زمانی که ما در اون زندگی می کنیم و عملا نوشتن راهنمایی برای زندگی روزانمون مثلا وقتی بحث حفظ اسرار مطرح می شه هر کی بیاد درصد راز داری خودش رو بگه و راه هایی که بشه اون عمل رو در خودمون تقویت کنیم رو بیان بشه..........
البته روند مطالعه ی ما رو کند تر می کنه و مثلا به جای هفته ای یک نامه یا چند حکمت مجبور شویم به مقدار کمتر آن بسنده کنیم
2- هر کدام از دوستان دفتر چه ای برای خود برداشته و جملات کاربردی که در زندگی خود می خواهد رعایت کند را در آن نوشته و در پایان مطالعات هم یک برنامه مناسب با توجه به سخنان بزرگ مرد تاریخ برای خود دارد و هم می تواند به عنوان دفترچه ای که هر کدام از ما برای اصلاح مشکلات خود داشته ایم به چاپ برسد..........
3- یک پیشنهاد به خواهر خودم زینب خانم اگه مطالبی که از ابن میثم می نوسند را کمی با تاخیر بیشتر قرار دهند بچه ها بیشتر می توانند روی مطالب بحث کنند چون عملا آن مطالب حکم حل المسائل و فصل الخطاب رو داره و اجازه تفکر بیشتر به بچه ها رو نمی ده.......
دوستان ببخشید پر حرفی می کنم هاااااا هدفم ارتقای دانش خودم با سخنان حضرت علی هست که شاید بهترین و تنها حکومت عادلانه تاریخ بشریت بر اساس همین سخنان تشکیل شده بود........
 
آخرین ویرایش:

jigsaw

عضو جدید
کاربر ممتاز
.... پس اندیشه کن در انچه که برای تو تفسیر میکنم, اگر در این راه انچه را که دوست داری فراهم نشد و اسودگی فکر و اندیشه نیافتی, بدان که راهی را که ایمن نیست می پیمایی, و در تاریکی ره میسپاری, زیرا طالب دین نه اشتباه میکند و نه در تردید و سرگردانی است, که در چنین حالتی خودداری بهتر است.
 

jigsaw

عضو جدید
کاربر ممتاز
در نهج البلاغه با اينكه اصرار شده كه تقوا نوعى ضامن و وثيقه است در برابر گناه و لغزش،به اين نكته توجه داده مى‏شود كه در عين حال انسان از حراست و نگهبانى تقوا نبايد آنى غفلت ورزد.تقوا نگهبان انسان است و انسان نگهبان تقوا،و اين دور محال نيست بلكه دور جايز است. اين نگهبانى متقابل از نوع نگهبانى انسان و جامه است كه انسان نگهبان جامه از دزديدن و پاره شدن است و جامه نگهبان انسان از سرما و گرماست،و چنانكه مى‏دانيم قرآن كريم از تقوا به«جامه»تعبير كرده است:«و لباس التقوى ذلك خير» . على عليه السلام در باره نگهبانى متقابل انسان و تقوا مى‏فرمايد: ايقظوا بها نومكم و اقطعوا بها يومكم و اشعروها قلوبكم و ارحضوا بها ذنوبكم...الا فصونوها و تصونوا بها .خواب خويش را به وسيله تقوا تبديل به بيدارى كنيد و وقت خود را با آن به پايان رسانيد و احساس آن را در دل خود زنده نماييد و گناهان خود را با آن بشوييد...همانا تقوا را صيانت كنيد و خود را در صيانت تقوا قرار دهيد. و هم مى‏فرمايد: اوصيكم عباد الله بتقوى الله فانها حق الله عليكم و الموجبة على الله حقكم و ان تستعينوا عليها بالله و تستعينوا بها على الله . بندگان خدا!شما را سفارش مى‏كنم به تقوا.همانا تقوا حق الهى است بر عهده شما و پديد آورنده حقى است از شما بر خداوند.سفارش مى‏كنم كه با مدد از خدا به تقوا نائل گرديد و با مدد تقوا به خدا برسيد.
همانا تقوا كليد درستى و توشه قيامت و آزادى از هر بندگى و نجات از هر تباهى است. مطلب روشن است،تقوا به انسان آزادى معنوى مى‏دهد،يعنى او را از اسارت و بندگى هوا و هوس آزاد مى‏كند،رشته آز و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش بر مى‏دارد و به اين ترتيب ريشه رقيتها و بردگيهاى اجتماعى را از بين مى‏برد.مردمى كه بنده و برده پول و مقام و راحت طلبى نباشند،هرگز زير بار اسارتها و رقيتهاى اجتماعى نمى‏روند. در نهج البلاغه درباره آثار تقوا زياد بحث شده است و ما لزومى نمى‏بينيم در باره همه آنها بحث كنيم.منظور اصلى اين است كه مفهوم حقيقى تقوا در مكتب نهج البلاغه روشن شود تا معلوم گردد كه اينهمه تأكيد نهج البلاغه بر روى اين كلمه براى چيست.
در ميان آثار تقوا كه بدان اشاره شده است،از همه مهمتر دو اثر است:يكى روشن‏بينى و بصيرت،و ديگر توانايى بر حل مشكلات و خروج از مضايق و شدايد.و چون در جاى ديگر به تفصيل در اين باره بحث كرده‏ايم و بعلاوه از هدف اين بحث كه روشن كردن مفهوم حقيقى تقواست بيرون است،از بحث درباره آنها خوددارى مى‏كنيم. ولى در پايان بحث«تقوا»دريغ است كه از بيان اشارات لطيف نهج البلاغه در باره تعهد متقابل«انسان»و«تقوا»خوددارى كنيم.
 

jahan pahlevan

عضو جدید
کاربر ممتاز
اول نظراتم و برداشت هام رو از دو حکمت 5 و 6 می گم......... بعدشم 1، 2 تا سوال برام پیش اومده.........
تو حکمت 5 گفته خوشرویی وسیله دوست یابی هست من خودم این جمله رو واقعا لمس کردم...... یه مسولی ما تو باشگاهمون بود که من می گفتم خدایا این آدم چرا این قدر به دل من می شینی من چقدر احساس راحتی باهاش می کنم بعد از یه مدت زیر نظر گرفتنش متوجه شدم این آدم خیلی رفتار خاصی نداره فقط موقع سلام کردن به آدم لبخند می زنه از اون به بعد خودم شخصا تصمیم گرفتم موقع مواجه شدن با دوستان و اشنایان به خصوص موقع سلام لبخند بزنم و الان منجر شده افراد بیشتر به سمتم بیان.....
در کل برداشت من از این حکمت این بود با خشرویی دیگران را به خود جلب کن و برای حف دوستانت عیوب آنها را بیان نکن و در صورت لزوم نحوه بیان تو منجر به ناراحتی نشود که قصه امام حسن و امام حسین و آموزش وضو به پیر مرد که در کتاب های دبستان خوندیم رو برای من تداعی کرد...........
من خودم بهترین جمله ی 6 حکمت اول را همین جمله می دانم که پرشس وسیله پوشاندن عیبهاست و انسان از خود راضی دشمنان زیادی دارد:
به نظرم انسان مغرور و از خودراضی به قولی در جهل مرکب است و میداند که نمی داند ولی خود رابه دانستن می زند و هم به ضرر خودش و هم به ضرر دیگران است به ضرر دیگران است چون عده ای به حرف او به لحاظ اعتماد به نفس پوشالی که دارد اعتماد می کنند و موجب گمراهی آنها شده و به ضرر خودش است چون از بدست آوردن علوم دیگران بی بهره می ماند و این عدم تبادل علم با دیگران و ان گمراهی ها سبب ایجاد دشمنی می شود.........
و قسمت اول همین جمله که می گه پرسش وسیله پوشاندن عیبهاست دقیقا به همان قصه تقوا بر می گردد که آدم عالم و دانا بیشتر متقی خواهد بود از انجام اعمال ندانسته خود را باز می دارد پس آدم با تقوا چون به دنبال دانستن است با سوال کردن بر علم خود افزوده و معایب خود را رفع می کند......
قابل ذکر است که حکمت های 2تا 6 چون با آداب دینی و اجتماعی ما در ارتباط هست نیازی به قیاس مستقیم با مسائل روز ندارد و من می تونم بگم در جامعه ی ما تقریبا هیچ کدام از این آداب و ارزش ها رعایت نمی شود..........
و اما سوال من :
1- ارتباط جمله اول و دوم حکمت 6 را باهم نتونستم پیدا کنم!!!!!!!
2- یک سوال هم از حکمت 1 در ذهنم مانده که چرا امیر المومنین از شتر دوساله برای این تمثیل استفاده کرده؟؟؟؟
چون مهمترین ویژگی بچه شتر و کلا شتر ها اطاعت بی چون و چرا هست و در شرایط فتنه بزرگترین اشتباه همین امر هست که می گن اگه افسار اولین شتر یک رمه شتر را به دست یه بچه بدی آن رمه را به هر جا که به خواهد به آسودگی می برد؟؟؟؟؟ والبته می دانم هدف ایشان از بیان این موضوع دقیقا عدم اطاعت از طرفین هست(زیر بار قدرت ها نرفتن).........
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
اول نظراتم و برداشت هام رو از دو حکمت 5 و 6 می گم......... بعدشم 1، 2 تا سوال برام پیش اومده.........
تو حکمت 5 گفته خوشرویی وسیله دوست یابی هست من خودم این جمله رو واقعا لمس کردم...... یه مسولی ما تو باشگاهمون بود که من می گفتم خدایا این آدم چرا این قدر به دل من می شینی من چقدر احساس راحتی باهاش می کنم بعد از یه مدت زیر نظر گرفتنش متوجه شدم این آدم خیلی رفتار خاصی نداره فقط موقع سلام کردن به آدم لبخند می زنه از اون به بعد خودم شخصا تصمیم گرفتم موقع مواجه شدن با دوستان و اشنایان به خصوص موقع سلام لبخند بزنم و الان منجر شده افراد بیشتر به سمتم بیان.....
در کل برداشت من از این حکمت این بود با خشرویی دیگران را به خود جلب کن و برای حف دوستانت عیوب آنها را بیان نکن و در صورت لزوم نحوه بیان تو منجر به ناراحتی نشود که قصه امام حسن و امام حسین و آموزش وضو به پیر مرد که در کتاب های دبستان خوندیم رو برای من تداعی کرد...........
من خودم بهترین جمله ی 6 حکمت اول را همین جمله می دانم که پرشس وسیله پوشاندن عیبهاست و انسان از خود راضی دشمنان زیادی دارد:
به نظرم انسان مغرور و از خودراضی به قولی در جهل مرکب است و میداند که نمی داند ولی خود رابه دانستن می زند و هم به ضرر خودش و هم به ضرر دیگران است به ضرر دیگران است چون عده ای به حرف او به لحاظ اعتماد به نفس پوشالی که دارد اعتماد می کنند و موجب گمراهی آنها شده و به ضرر خودش است چون از بدست آوردن علوم دیگران بی بهره می ماند و این عدم تبادل علم با دیگران و ان گمراهی ها سبب ایجاد دشمنی می شود.........
و قسمت اول همین جمله که می گه پرسش وسیله پوشاندن عیبهاست دقیقا به همان قصه تقوا بر می گردد که آدم عالم و دانا بیشتر متقی خواهد بود از انجام اعمال ندانسته خود را باز می دارد پس آدم با تقوا چون به دنبال دانستن است با سوال کردن بر علم خود افزوده و معایب خود را رفع می کند......
قابل ذکر است که حکمت های 2تا 6 چون با آداب دینی و اجتماعی ما در ارتباط هست نیازی به قیاس مستقیم با مسائل روز ندارد و من می تونم بگم در جامعه ی ما تقریبا هیچ کدام از این آداب و ارزش ها رعایت نمی شود..........
و اما سوال من :
1- ارتباط جمله اول و دوم حکمت 6 را باهم نتونستم پیدا کنم!!!!!!!
2- یک سوال هم از حکمت 1 در ذهنم مانده که چرا امیر المومنین از شتر دوساله برای این تمثیل استفاده کرده؟؟؟؟
چون مهمترین ویژگی بچه شتر و کلا شتر ها اطاعت بی چون و چرا هست و در شرایط فتنه بزرگترین اشتباه همین امر هست که می گن اگه افسار اولین شتر یک رمه شتر را به دست یه بچه بدی آن رمه را به هر جا که به خواهد به آسودگی می برد؟؟؟؟؟ والبته می دانم هدف ایشان از بیان این موضوع دقیقا عدم اطاعت از طرفین هست(زیر بار قدرت ها نرفتن).........

ممنون دوست خوبم ازاینکه دارید در تایپیک نظر میدید
اما سوالات
فکر کنم در حکمت 6 اهمییت بعضی از فضایل اخلاقی بیان می شود وفقط در جمله اخر به خصوصیات انسان از خود راضی می پردازد. وبیان این فضایل برای اگاهی بخشی است و ملزما ارتباطی بین انها وجود ندارد
شتر دوساله انسانهای طمع کار را در فتنه ها به طمع نمی اندازد.
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام....سلام نام خداوند است

به همه خدا قوت عرض می کنم...... بچه ها، اگه کلاس تنبل هم داشته باشه منم.....
:cry:

یاعلی

یک شنبه :

همانطور که در احادیث داریم که حضرت علی ع و پیامبر عزیزمون پدران امت هستند، این نامه رو که آقا نوشتند و خطاب به امام حسن ع است ، می تونه خطاب به همه ی امت پیامبر باشه، که به لطف خداوند ما هم از امت پیامبریم و می تونیم مثل نصیحت یه پدر واقعی و آگاه از کلام زیبای آقا فیض ببریم...

و این سعادت بزرگیه که جای شکر گزاری داره زیاد.


دوشنبه :
یه جایی خوندم که آدم با تقوا نمی شه مگر اینکه خداوند در دلش بزرگ شود.
طبق فرمایش آقا باید جایگاه خداوند رو در دلمون منحصر به فرد و بزرگ کنیم و یکی از راههای اینه که به یاد خداوند باشیم با ذکر و نماز خداوند رو یاد کنیم...
که اگر او را یاد کنیم او ما را یاد خواهد کرد.

دوستان نباید تا از چیزی مطمئن نیستیم اون مساله رو به زبون بیاریم و به بقیه بگیم، ممکنه یه حرف اشتباه ما کسی رو گمراه کنه ، کینه ها رو تازه کنه و یا کینه ای به وجود بیاره.


همراهان عزیز ممنون می شم اگه درس امروز منو تصحیح بفرمایید.

یاعلی
 

nafis...

مدیر بازنشسته
سلام به همه دوستان گل:gol:من خیلی از برنامتون عقبم:cry:

نظرات بچه هارو خوندم. واقعا، همه ی کلام مولامون زیباست و نمیشه گفت این جمله از بقیه قشنگ تره....
تا الان که هنوز شروع نکردم، ولی از بین جملات دوستان که داشتم میخوندم این جمله خیلی رو من تاثیر گذاشت
"آنچه نمیدانی مگو و آنچه بر تو لازم نیست بر زبان نیاور!"


 
سلام
من از امروز اگه خدا بخواد و اجازه بده! همراهتونم
جمله ای که خیلی برام عجیب و ژرف بود اینه:" و ان انت لم یجتمع لک ما تحب من نفسک، و فراغ نظرک و فکرک فاعلم انک انما تخبط العشواء، و تتورط الظلماء"
خیلی وقتا ما با یه هدف خیلی خوب و کامل وارد یه راهی میشیم، اما مدتی که میگذره یهو هدفمون یادمون میاد و میگیم:خوب اگه من با اون نیت شروع کردم پس چرا اینطوری شد؟ این جا مولا جوابمون رو داده...."و اگر آنچه دوست داری تو را دست نداد و آسودگی فکر و اندیشه ات میسر نیافتاد، بدان! راهی را که درست نمی بینی
می سپاری، و در تاریکی گام می گذاری
و در جواب این که "الان چی کار کنم که برگردم؟" میگه:" و الامساک عن ذلک امثل" یعنی"و در چنین حال بازداشتن خویش بهترین است"....یعنی دیگه ادامه نده، همین جا تمومش کن
خدا یه هممون کمک کنه هر جا که هستیم به مقصد مسیری که انخاب کردیم حواسمون باشه...!
یه جمله از شهید بهشتی یادم اومد:از نردبان حرام، نمی شود به پشت بام سعادت حلال رسید"
این جمله خیلی وقتا جلوی منو گرفته، امیدوارم به کار شما هم بیاد!
والسلام:gol:
 

masoomeh.bnv

عضو جدید
سلام دوستان تبل کلاستون رسید:|

با عرض پوزش که دیر اومدم .. اقا احسان ممنونم بخاطر اطلاع رسانیتون:)

خب باید چیکار کنم؟ از کجا شروع کنم؟ چی بخونم؟ کدوم خطبه؟ و....؟؟؟؟؟؟؟؟ کلا چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟ راستش یه مدتیه خیلی خیلی کم میام ... امتحانات پایان ترم تا هفته ی دیگه تموم میشه قول میدم که هر شب بیام و باهاتون هماهنگ باشم ولی تا هفته دیگه یه مقداری این بی انظباطی هارو ندیده بگیرید :|

حالا اگه ی کی کمکم کنه و بگه باید چیکار کنم ممنون میشم:)):gol:
 

شهریاری 2

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز
سلام سید جان خیلی عالی بود دقیقا همون چیزی که من می خواستم اشاره کنم رو گفتی فقط یه نکته آیا این حس بازندارنده تو همه آدما یه جور عمل می کنه؟؟؟؟
یعنی همه می دونن سیگار کشیدن بده و ولی چرا یکی اصلا نمی کشه یکی روزی 1 پاکت می کشه یکی از سیگار می گذره می ره و می ره تریاک و غیره و غیره می کشه..........
البته جمله بالا به عنوان مثال بود منظورم اینه که به نظرت تقوا با علم آدما ارتباط مستقیم نداره؟؟؟ اول باید دانش دینی مون زیاد بشه بعد به امید عملکرد وجدان یا همون حس بازدارنده بشینیم......
و حالا این سوال مطرحه که چطوری و چگونه این علم رو افزایش بدبم......


مهم این نیست که چی میدونی یا نمیدونی! مهم این هست که اون چیزی رو میدونی زیر پا نذاری.

خب حالا ادما که میدونن سیگار بده ، پس چرا میکشن به خاطر این هست که ببینید چون وقتی به یه چیز که میدونی بده، عمل میکنی، قبح عمل برات کم میشه!حتی یک ذره هم زیر پا گذاشته بشه، قبحش برات کم میشه!
شیطان هم همیشه سعی میکنه فقط یه ذره از عمل رو انجام بدیم، یا اینکه فقط یه ذره بهش نزدیک بشیم. به خاطر همین هست که خدا توی قران میفرمایند: ولا تتبعوا خطوات الشیطان. از گام های شیطان پیروی نکنید.
خطوه در زبان عرب به قدم هایی میگن که آهسته آهسته برداشته میشه. دیدید یه دزد وقتی میره دزدی ، چطوری قدم برمیداره؟! به اینا میگن خطوه! حالا باید از گامهای شیطان پیروی نکرد.

حالا یه نکته اینکه چکار کنیم از این خطوه ها در امان باشیم.(قصدم فقط اشتراک گذاشتن اطلاعاتم هست نه تکبر ورزیدن)
در یه آیه از سوره مبارکه بقره بعد از این که چندتا حکم رو میگه، به انسان گوش زد میکنه که به این مرزهای الهی نزدیک نشید.
حالا میخام یکم این رو باز کنم؛ ببینید مرز خدا اون خط قرمزهای خداست که ادم نباید ازشون رد بشه. حالا میگه به اینها نزدیک هم نشید. ببینید یه پسر، هر چقدر هم که مورد اعتماد اطرافیانش باشه حتی والدینش، بازم پدرش هیچوقت به پسر اجازه نمیده که با یه آدم معتاد دوست بشه! چرا؟! چون میگه نمیخام نزدیک این مسایل بشی چه برسه به اینکه بخای معتاد بشی.

حالا اون چیزی که شما میگید تقوا با علم رابطه مستقیم داره، بله داره ولی این رو باید پرسید که چرا رجبعلی خیاط که یه مجتهد نیست، به این درجه عالی عرفان میرسه و اقای بهجت هم که مجتهد هست هم میرسه؟(البته درجه این دو بزرگوارو من تعیین نمیکنم که بگم با هم مساوین)
خب پس میرسیم به حرف اقای بهجت که میفرمایند: به آنچه میدانید عمل کنید، همینقدر کفایت میکند.(نه مثل من بیچاره بشینین هی حرف بزنیدو عمل نکنید!)

از کجاشم باید بریم تحقیق کنیم از جاهایی که حرفی میزنن دراین مورد، بعد ببینیم کی حرفش حق تره(از روی شکم نگیم، بلکه ازروی وجدان تصمیم بگیریم البته با اطلاعات کامل)


ببخشید این قدر زبون درازی کردم .
 

masoomeh.bnv

عضو جدید
سلام
من از امروز اگه خدا بخواد و اجازه بده! همراهتونم
جمله ای که خیلی برام عجیب و ژرف بود اینه:" و ان انت لم یجتمع لک ما تحب من نفسک، و فراغ نظرک و فکرک فاعلم انک انما تخبط العشواء، و تتورط الظلماء"
خیلی وقتا ما با یه هدف خیلی خوب و کامل وارد یه راهی میشیم، اما مدتی که میگذره یهو هدفمون یادمون میاد و میگیم:خوب اگه من با اون نیت شروع کردم پس چرا اینطوری شد؟ این جا مولا جوابمون رو داده...."و اگر آنچه دوست داری تو را دست نداد و آسودگی فکر و اندیشه ات میسر نیافتاد، بدان! راهی را که درست نمی بینی
می سپاری، و در تاریکی گام می گذاری
و در جواب این که "الان چی کار کنم که برگردم؟" میگه:" و الامساک عن ذلک امثل" یعنی"و در چنین حال بازداشتن خویش بهترین است"....یعنی دیگه ادامه نده، همین جا تمومش کن
خدا یه هممون کمک کنه هر جا که هستیم به مقصد مسیری که انخاب کردیم حواسمون باشه...!
یه جمله از شهید بهشتی یادم اومد:از نردبان حرام، نمی شود به پشت بام سعادت حلال رسید"
این جمله خیلی وقتا جلوی منو گرفته، امیدوارم به کار شما هم بیاد!
والسلام:gol:

خیلی مطالب با ارزش و تاثیر گذاریه ... چیزیه که یه مدتیه دارم بهش فکر میکنم... که اخر این مسیر چی میشه:(( مشکلی برام پیش اومد که تصمیم گیری برام خیلی مشکل شده فکر میکنم تو این تاپیک جاش نباشه:((( برام دعا کنید دوستان
 

شهریاری 2

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز
اول نظراتم و برداشت هام رو از دو حکمت 5 و 6 می گم......... بعدشم 1، 2 تا سوال برام پیش اومده.........
تو حکمت 5 گفته خوشرویی وسیله دوست یابی هست من خودم این جمله رو واقعا لمس کردم...... یه مسولی ما تو باشگاهمون بود که من می گفتم خدایا این آدم چرا این قدر به دل من می شینی من چقدر احساس راحتی باهاش می کنم بعد از یه مدت زیر نظر گرفتنش متوجه شدم این آدم خیلی رفتار خاصی نداره فقط موقع سلام کردن به آدم لبخند می زنه از اون به بعد خودم شخصا تصمیم گرفتم موقع مواجه شدن با دوستان و اشنایان به خصوص موقع سلام لبخند بزنم و الان منجر شده افراد بیشتر به سمتم بیان.....
در کل برداشت من از این حکمت این بود با خشرویی دیگران را به خود جلب کن و برای حف دوستانت عیوب آنها را بیان نکن و در صورت لزوم نحوه بیان تو منجر به ناراحتی نشود که قصه امام حسن و امام حسین و آموزش وضو به پیر مرد که در کتاب های دبستان خوندیم رو برای من تداعی کرد...........
من خودم بهترین جمله ی 6 حکمت اول را همین جمله می دانم که پرشس وسیله پوشاندن عیبهاست و انسان از خود راضی دشمنان زیادی دارد:
به نظرم انسان مغرور و از خودراضی به قولی در جهل مرکب است و میداند که نمی داند ولی خود رابه دانستن می زند و هم به ضرر خودش و هم به ضرر دیگران است به ضرر دیگران است چون عده ای به حرف او به لحاظ اعتماد به نفس پوشالی که دارد اعتماد می کنند و موجب گمراهی آنها شده و به ضرر خودش است چون از بدست آوردن علوم دیگران بی بهره می ماند و این عدم تبادل علم با دیگران و ان گمراهی ها سبب ایجاد دشمنی می شود.........
و قسمت اول همین جمله که می گه پرسش وسیله پوشاندن عیبهاست دقیقا به همان قصه تقوا بر می گردد که آدم عالم و دانا بیشتر متقی خواهد بود از انجام اعمال ندانسته خود را باز می دارد پس آدم با تقوا چون به دنبال دانستن است با سوال کردن بر علم خود افزوده و معایب خود را رفع می کند......
قابل ذکر است که حکمت های 2تا 6 چون با آداب دینی و اجتماعی ما در ارتباط هست نیازی به قیاس مستقیم با مسائل روز ندارد و من می تونم بگم در جامعه ی ما تقریبا هیچ کدام از این آداب و ارزش ها رعایت نمی شود..........
و اما سوال من :
1- ارتباط جمله اول و دوم حکمت 6 را باهم نتونستم پیدا کنم!!!!!!!
2- یک سوال هم از حکمت 1 در ذهنم مانده که چرا امیر المومنین از شتر دوساله برای این تمثیل استفاده کرده؟؟؟؟
چون مهمترین ویژگی بچه شتر و کلا شتر ها اطاعت بی چون و چرا هست و در شرایط فتنه بزرگترین اشتباه همین امر هست که می گن اگه افسار اولین شتر یک رمه شتر را به دست یه بچه بدی آن رمه را به هر جا که به خواهد به آسودگی می برد؟؟؟؟؟ والبته می دانم هدف ایشان از بیان این موضوع دقیقا عدم اطاعت از طرفین هست(زیر بار قدرت ها نرفتن).........


ببخشید من فضولی میکنم ؛اگه نظرم اشتباهه ممنون میشم گوشزد کنید:

به نظرم جهل مرکب این هست که خود انسان نمیداند که نمیداند. واین همان چیزی هست که همیشه باید ازش پناه برد به خدا.

اینکه میگید قسمت اول با دوم حکمت 6 چه ربطی به هم داره فکر میکنم که همین تحلیل شما جواب سوالتون باشه. اگر کسی میداند که نمیداند ولی بره سوال کنه برای اینکه یه خودشیرینی کرده باشه، این یعنی اینکه چون خودخواهه میره فقط خودی نشون بده که در نتیجه باعث پیدا شدن دشمن میشه.
چون کسی که واقعا جویای جواب باشه، در چهره اش، طرز سوال پرسیدنش معلومه که میخاد واقعا علم رو بدونه.(البته بگم که نباید در رفتار افراد جستوجو کرد که ایا جویای علم هست یا نه)

سوال دومتون هم رو من نمیدونم!
 

masoomeh.bnv

عضو جدید
اقا احسان عزیز وقتی امشب بعضی از مطالب و خوندم خیلی خوشم اومد و انرژی گرفتم.. واقعا مرسی با این کارتون همه ی بچه های گل باشگاه رو یه جا جمع کردین ... خیلی نظراتشون قابل احترامه و اینکه مشتاق شدم همیشه بیام چون وقتی تصمیم گرفتم نیام دیدم این بود که دیگه باشگاه علمی نیت و بیشتر مکانی شده برای دوست یابی ولی الان خیلی خوشحالم که به همچین محیطی تبدیل شده:)
 

شهریاری 2

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز


دوستان نباید تا از چیزی مطمئن نیستیم اون مساله رو به زبون بیاریم و به بقیه بگیم، ممکنه یه حرف اشتباه ما کسی رو گمراه کنه ، کینه ها رو تازه کنه و یا کینه ای به وجود بیاره.



اقای بهجت میفرمایند که اگر انسان چیزی را که بهش ظن دارد(یعنی احتمال میدهد که درست هست) را با یقین بگوید، این خودش دروغ است.
 

شهریاری 2

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز
سلام
من از امروز اگه خدا بخواد و اجازه بده! همراهتونم
جمله ای که خیلی برام عجیب و ژرف بود اینه:" و ان انت لم یجتمع لک ما تحب من نفسک، و فراغ نظرک و فکرک فاعلم انک انما تخبط العشواء، و تتورط الظلماء"
خیلی وقتا ما با یه هدف خیلی خوب و کامل وارد یه راهی میشیم، اما مدتی که میگذره یهو هدفمون یادمون میاد و میگیم:خوب اگه من با اون نیت شروع کردم پس چرا اینطوری شد؟ این جا مولا جوابمون رو داده...."و اگر آنچه دوست داری تو را دست نداد و آسودگی فکر و اندیشه ات میسر نیافتاد، بدان! راهی را که درست نمی بینی
می سپاری، و در تاریکی گام می گذاری
و در جواب این که "الان چی کار کنم که برگردم؟" میگه:" و الامساک عن ذلک امثل" یعنی"و در چنین حال بازداشتن خویش بهترین است"....یعنی دیگه ادامه نده، همین جا تمومش کن
خدا یه هممون کمک کنه هر جا که هستیم به مقصد مسیری که انخاب کردیم حواسمون باشه...!
یه جمله از شهید بهشتی یادم اومد:از نردبان حرام، نمی شود به پشت بام سعادت حلال رسید"
این جمله خیلی وقتا جلوی منو گرفته، امیدوارم به کار شما هم بیاد!
والسلام:gol:

چقدر تاثیر گذار!!!
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
سلام دوستان تبل کلاستون رسید:|

با عرض پوزش که دیر اومدم .. اقا احسان ممنونم بخاطر اطلاع رسانیتون:)

خب باید چیکار کنم؟ از کجا شروع کنم؟ چی بخونم؟ کدوم خطبه؟ و....؟؟؟؟؟؟؟؟ کلا چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟ راستش یه مدتیه خیلی خیلی کم میام ... امتحانات پایان ترم تا هفته ی دیگه تموم میشه قول میدم که هر شب بیام و باهاتون هماهنگ باشم ولی تا هفته دیگه یه مقداری این بی انظباطی هارو ندیده بگیرید :|

حالا اگه ی کی کمکم کنه و بگه باید چیکار کنم ممنون میشم:)):gol:

سلام
خیلی خوشحالیم که به این تایپیک امدید
برنامه های روزانه تایپیک اقا احسان در صفحه های 1و2 توضیح دادند.مطالعه کنید وبه جمع نهج البلاغه خوانها اضافه بشید
مولاعلی پشت و پناهتون
 

ehsanstr

عضو جدید
جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران اعلام کرده با توجه به تماس های گسترده مردم نوعدوست و خیر ایران عزیز برای ارسال وجوه نقدی خود به مردم نیازمند آن منطقه، شماره حساب ۹۹۹۹۹ جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران نزد بانک ملت آماده دریافت کمک های نقدی هموطنان عزیز و نوعدوست ایران است.

با توجه به بی خانمان شدن بسیاری از هموطنان عزیزمان امیدواریم روند ساخت مسکن برای بازماندگان به نحوی باشد که قبل از فصل سرما مسکن مناسب برای این عزیزان در نظر گرفته شود
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
من در مورد کلام علی نظری ندارم
ولی در مورد سوال شما نظری دارم:

شخص عاقل اسراری دارد که زمین و آسمان توان و تحمل نگهداری آن را ندارد
وقتی به مردم تند رو در دین از رفتار اشتباه آنها حرف میزند او را تکفیر میکنند و میگویند که از دین خارج شده
وقتی به مردم عقب مانده از دین حرف میزند او را تند رو متعصب مینامند،
شخص عاقل وجود تمامی انسانها را میبیند و زندگی آشتباه انها را درک میکند به آنها گوشزد و امر به معروف میکند ولی به جای تشکر دشمنی از مردم دریافت میکند.
عظمت خدا را درک میکند و عمق خلقت را میبیند خوار و حقیر بودن خود را در مقابل خقلت درک میکند
بخشی از مشخصات شخص عاقل در خطبه متقین و سایر خطبه های امام آمده است.
این شخص چیزهای زیادی میداند که میتواند به مردم آسایش و رحمت و برکت بیاورد
ولی مردم خریدار آن نیستند بلکه از آن فرار میکنند.

چند روز قبل از ضربت خوردن امام علی بر بالای منبر به مردم گفت:
ای مردم از من بپرسید قبل از آنکه از بین شما رخت بر بندم
من اسرار زمین و آسمان را میدانم،
مردی بلد شد و گفت یا علی چند تار مو در سر من وجود دارد؟!
امام علی چشمانش پر از اشک شد،

چند روز بعد از آن فرق سرش شکافت و از بین بشریت رخت بر بست.

این فقط علی نیست که شخصی عاقل است
زیرا که علی بسیار مقامی بالاتر از شخص عاقل دارد

بلکه شخص عاقل در جامعه بسیار زیاد است چون اگر در جامعه شخص عاقل نباشد جامه هلاک خواهد شد.

سهروردی شیخ اشراق در یکی از رساله هایش مینویسد
وقتی در جامعه شخص عاقل گوشه گیر و منزوی میشود آن جامعه به سوی تاریکی و هلاکت و بد بختی و رنج و فقدان نعمت خداوند حرکت میکند
ولی وقتی مردم شخص عاقل را ارباب خود قرار میدهند، آن جامعه به سوی نور و روشنائی و نعمت و برکت حرکت میکند

یک نمونه از این مسئله یوسف پیامبر بود که مردم او را امین و عزیز خود قرار دادند و هفت سال خشک سالی را پشت سر گذاشتند بلکه هفت سال نعمت و اسایش را تجربه کردند،
و خدا پرستی و یکتا پرستی را با بت پرستی جایگزین کردند.
گرچه این دوران زیاد طول نکشید و برادران یوسف یا بنی اسرائیل رفته رفته نسل یوسف را کنار گذاشته و دوباره به ظلم و ستم و بد بختی دچار شدند
و این روال هزاران سال است وجود دارد،
هر چند بار یک بار زمام جامعه را عاقل در دست میگیرد و جامعه آسایش و رفاه را تجربه میکند و بعد از مدتی مردم زمام امور را به دست شخص نادان و ظالم میسپارند
و فقر و بد بختی و گرانی و بحران را تجربه میکنند.
در آن زمانی که مردم زمام خود را به دست نادان و ظالم سپرده اند، شخص عاقل اسرار زیادی در سینه دارد و نمیتواند آنها را افشاء کند زیرا اگر افشاء کند
توسط حاکمان نادان و ظالم نابود خواهند شد
پس ناچار است سکوت و صبر پیشه کند تا قانون خداوند بر مردم و ظالمان جاری شود.

شخص عاقل زیبائی جهان را میبیند و عاشق میشود ولی ناچار است عشق خود را پنهان دارد زیرا که اگر اظهار عشق بکند مردم او را متهم به بولهوسی خواهند کرد.
شخص عاقل آینده انسانها را که به سوی فلاکت حرکت میکنند به عینه میبیند ولی ناچار است سکوت کند زیرا اگر حرفی بزند مردم او را از جامعه طرد کرده
و او را متهم به توهمات بی اساس خواهند کرد لذا ناچار است اسرار را در سینه اش حبس کند.

شخص عاقل حقیقت دین و حقیقت انسانیت را میداند و میداند که مدعیان دین کدام بخش حرفشان دروغ و اشتباه است
ولی نمیتواند حرفی بزند زیرا که مدعیان دین مورد تایید و وثوق مردم هستند و اگر بر علیه مدعیان دین حرفی بزند مردم او را از جامعه طرد خواهند کرد.

شخص عاقل صدای قلب داغدیده گرسنگان و برهنگان و زندانیان و اسیران را میشنود ولی نمیتواند کاری بکند زیرا که اگر اعتراض بکند مردم از او روی گردان خواهند شد.

در قران چندین بار آمده است که: اکثرهم لایعقلون، اکثرهم لایشکرون، اکثرهم ....
اکثر مردم تعقل و تفکر نمیکنند اکثر مردم شکر گزار نیستند و قدر نعمتهای خدا را نمیدانند،

لایعقلون یعنی عقل شان را به کار نمیگیرند ولذا عاقل نیستند،
بنابر این ان عده قلیل که عاقل هستند در بین اکثریت مردم غریب و تنها و بی کس هستند.

جالب اینجاست که اکثریت مردم خود را عاقل میدانند و اکثریت مردم خود را تنها و بی کس و غریب میدانند، ولی ان شخصی که عاقل است هیچ وقت ادعا نمیکند
و به همراه اسرارسینه اش سکوت اختیار میکند.

یا حق


یاعلی

دستتون درد نکنه واقعا مطالب زیبایی نوشتید و پیداست خیلی رو این مساله مطالعه فرمودید.... خدا خیرتون بده.

فقط برداشت من اینه که این ویژگیها که گفتید خیلی ایده آل هستش، واسه من و شاید بقیه هم اینطور باشه که رسیدنمون خیلی دشواره به انسان عاقل.

لطف میفرمایید راهکار بدیدو یا راهنمایی کنید که رسیدن به این انسان عاقل چه طوری میسر میشه؟


خدا خیرتون بده
 

zeinab70

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
2- یک سوال هم از حکمت 1 در ذهنم مانده که چرا امیر المومنین از شتر دوساله برای این تمثیل استفاده کرده؟؟؟؟
چون مهمترین ویژگی بچه شتر و کلا شتر ها اطاعت بی چون و چرا هست و در شرایط فتنه بزرگترین اشتباه همین امر هست که می گن اگه افسار اولین شتر یک رمه شتر را به دست یه بچه بدی آن رمه را به هر جا که به خواهد به آسودگی می برد؟؟؟؟؟ والبته می دانم هدف ایشان از بیان این موضوع دقیقا عدم اطاعت از طرفین هست(زیر بار قدرت ها نرفتن).........
فکر میکنم منظورش این باشه درزمانیکه بساط فتنه پهنه ونمیدونی حق کدومه باطل کدومه طوری رفتار کنیم که نه بگذاریم فتنه انگیزان از ما سوء استفاده کنند و نه به آنها سود و نفعی برسانیم!
 

jahan pahlevan

عضو جدید
کاربر ممتاز
مهم این نیست که چی میدونی یا نمیدونی! مهم این هست که اون چیزی رو میدونی زیر پا نذاری.

خب حالا ادما که میدونن سیگار بده ، پس چرا میکشن به خاطر این هست که ببینید چون وقتی به یه چیز که میدونی بده، عمل میکنی، قبح عمل برات کم میشه!حتی یک ذره هم زیر پا گذاشته بشه، قبحش برات کم میشه!
شیطان هم همیشه سعی میکنه فقط یه ذره از عمل رو انجام بدیم، یا اینکه فقط یه ذره بهش نزدیک بشیم. به خاطر همین هست که خدا توی قران میفرمایند: ولا تتبعوا خطوات الشیطان. از گام های شیطان پیروی نکنید.
خطوه در زبان عرب به قدم هایی میگن که آهسته آهسته برداشته میشه. دیدید یه دزد وقتی میره دزدی ، چطوری قدم برمیداره؟! به اینا میگن خطوه! حالا باید از گامهای شیطان پیروی نکرد.

حالا یه نکته اینکه چکار کنیم از این خطوه ها در امان باشیم.(قصدم فقط اشتراک گذاشتن اطلاعاتم هست نه تکبر ورزیدن)
در یه آیه از سوره مبارکه بقره بعد از این که چندتا حکم رو میگه، به انسان گوش زد میکنه که به این مرزهای الهی نزدیک نشید.
حالا میخام یکم این رو باز کنم؛ ببینید مرز خدا اون خط قرمزهای خداست که ادم نباید ازشون رد بشه. حالا میگه به اینها نزدیک هم نشید. ببینید یه پسر، هر چقدر هم که مورد اعتماد اطرافیانش باشه حتی والدینش، بازم پدرش هیچوقت به پسر اجازه نمیده که با یه آدم معتاد دوست بشه! چرا؟! چون میگه نمیخام نزدیک این مسایل بشی چه برسه به اینکه بخای معتاد بشی.

حالا اون چیزی که شما میگید تقوا با علم رابطه مستقیم داره، بله داره ولی این رو باید پرسید که چرا رجبعلی خیاط که یه مجتهد نیست، به این درجه عالی عرفان میرسه و اقای بهجت هم که مجتهد هست هم میرسه؟(البته درجه این دو بزرگوارو من تعیین نمیکنم که بگم با هم مساوین)
خب پس میرسیم به حرف اقای بهجت که میفرمایند: به آنچه میدانید عمل کنید، همینقدر کفایت میکند.(نه مثل من بیچاره بشینین هی حرف بزنیدو عمل نکنید!)

از کجاشم باید بریم تحقیق کنیم از جاهایی که حرفی میزنن دراین مورد، بعد ببینیم کی حرفش حق تره(از روی شکم نگیم، بلکه ازروی وجدان تصمیم بگیریم البته با اطلاعات کامل)


ببخشید این قدر زبون درازی کردم .

مرسی سید جان زبون درازی!!!!!!! این چه حرفیه ما داریم علم همدیگه رو اضافه می کنیم پس هر تفکر و حرفی می تونه راه گشا باشه........
با کل بحثت موافقم و منظورت رو گرفتم ولی دو تا ایراد می خواستم بگیرم البته ایراد نه تو تا دیدگاه متفاوت رو مطرح کنم........
1- در مورد اینکه می گی نباید جاپای شیطان بزاریم حرفت درسته ولی به نظر من چیزی به اسم شیطان وجود نداره که بخواد انسان ها رو گمراه کنه یعنی برای آدمای عادی وجود شیطان مفهومی نداره چون من یه نگاه که به همین ماه رمضون خودم می ندازم می گم مگه تو این ماه شیاطین به زنجیر کشیده نشده بودند؟؟؟؟ پس چرا من این همه دروغ گفتم؟؟ چرا غیبت کردم؟؟ چرا تهمت زدم؟؟ و هزاران گناه رونگارنگ کوچیک و بزرگ دیگه که انجام دادم پس می خوام این نتیجه رو بگیرم که شیطان مفهوم بیرونی نداره و همون نفس اماره منه و فکر و ذهن الوده من که باعث گناهه و من باید با بالا بردن علمم بیشتر و بیشتر نفس لوامه خودم رو قوی کنم چون اون دنیا تو جواب خدا نمی تونم بگم شیطان گولم زد!!!!! می شه بگم؟؟؟؟
البته بگما منظورم این نیست که شیطان وجود نداره...... بلکه معتقدم فرشته ای رانده شده وجود داره که هدفش گمراهی مومنان هست ولا غیر..........
2- یه نکته ای رو راجع به نوع عرفان ایت.. بهجت و رجبعلی بگم...........
یه مطلبی رو شاید من نتونستم خوب بیان کنم......... علم آدما به اونچه می خونن به عنوان درس فقط محدود نمی شه بلکه تمام تجربیات و اتفاقات روز مره ی افراد علم اونا محسوب می شه.......
ایمان و تقوای این دو بزرگوار همون طوری که گفتی قابل مقایسه باهم نیست برا ی اینکه راه رسیدن هر کدوم متفاوت بوده حالا به نظر من علم و ایمان ایت ا.. بهجت آکادمیک تر بوده و علم رجبعلی خیاط عملیاتی تر ..........
البته من هم با توجه به درسی که از امام علی یاد گرفتم بهتره درباره آنچیزی که اطلاعات کمی دارم زیاد حرف نزنم......... پس از ادامه بحث مخصوصا نکته دوم انصراف می دم.......
یا حق زیر سایه امام زمان سلامت باشید......
 
آخرین ویرایش:
بالا