از پیرجو پرسيدند: تو که مي گويي از اوليا هستي چطوري مي خواهي اين مسئله را ثابت کني؟ بهتاش گفت: من به هر درختي اشاره کنم سريع پيش من مي آيد.پیرجو سه بار درخت را صدا زد و گفت: اي درخت پيش من بيا. اما حتي برگ درخت هم تکان نخورد. پرجو آرام به طرف درخت رفت و ايستاد. او را مسخره کردند و گفتند: درخت که جلو نيامد، چرا تو خودت جلو رفتي؟ بهتاش جواب داد: اوليا کبر و غرور ندارند، اگر درخت پيش من نيامد من پيش درخت مي روم.