اندر حکایات باشگاه مهندسان

پیرجو

مدیر ارشد
مدیر کل سایت
مدیر ارشد
هیلیش رمال

هیلیش رمال


پیرجو شعری در مدح ادمین سرود و گفت: ادمینا! خواهم که این شعر را در صفحه اول سایت آویزان کنم تا مشهورم کند. ادمین گفت: کاربران از کجا بدانند که این شعر توست؟ مگر آنکه تورا هم کنار شعرت آویزان کنند!!

هیلیش رمال در راه به یکی از کاربران باشگاه برسيد. پرسيد كه درچه كاري؟ گفت:
چيزي نميكارم كه به كار آيد. گفت: پدرت نيز چنين بود هرگز چيزي نكاشت كه به كار آيد.
 

پیرجو

مدیر ارشد
مدیر کل سایت
مدیر ارشد
سرمد و سوادش

سرمد و سوادش

پیرجویی ادعای پیامبری میکرد، بدو گفتند یا شیخ کتاب تو چیست؟ پیرجو بفرمود کتابی ندارم، جزوه میگویم بنویسید.

از سرمد پرسيدند كه امير المؤمنين علي شناسي؟ گفت: شناسم. گفتند: چندم خليفه بود؟ گفت: من خليفه ندانم. آنست كه حسين او را در دشت كربلا شهيد كرده است.
 

bmd

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

پیرجو شعری در مدح ادمین سرود و گفت: ادمینا! خواهم که این شعر را در صفحه اول سایت آویزان کنم تا مشهورم کند. ادمین گفت: کاربران از کجا بدانند که این شعر توست؟ مگر آنکه تورا هم کنار شعرت آویزان کنند!!
و شعر را مضمون چنین مینمود:
قورباغه به دیدن چشمه ابا اتا کند
مجنون ,ناله از آن چشم پر جفا کند
ادمینا تو که نایی روزی به در خانه ام
آنگه بین که پیرجویت چه و چه ها کند

 

Lord HellisH

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هیلیش رمال در راه به یکی از کاربران باشگاه برسيد. پرسيد كه درچه كاري؟ گفت:
چيزي نميكارم كه به كار آيد. گفت: پدرت نيز چنين بود هرگز چيزي نكاشت كه به كار آيد.

پیرجوی پیشگویی را اخراج کردند، از او پرسیدند آیا این را نیز در طالع خودت دیده بودی؟؟
گفت: رنگ سرخی میدیدم، اما نمیدانستم که این رنگ برای چیست :w05:
 

پیرجو

مدیر ارشد
مدیر کل سایت
مدیر ارشد
قلیه

قلیه

و شعر را مضمون چنین مینمود:
قورباغه به دیدن چشمه ابا اتا کند
مجنون ,ناله از آن چشم پر جفا کند
ادمینا تو که نایی روزی به در خانه ام
آنگه بین که پیرجویت چه و چه ها کند


هیلیش از bmd پرسيد كه قليه را به قاف كنند يا ب ه غين؟ گفت: قليه نه به قاف كنند نه به غين، قليه به گوشت كنند.
 

Lord HellisH

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
و شعر را مضمون چنین مینمود:
قورباغه به دیدن چشمه ابا اتا کند
مجنون ,ناله از آن چشم پر جفا کند
ادمینا تو که نایی روزی به در خانه ام
آنگه بین که پیرجویت چه و چه ها کند


bmd را گفتند ادب از که آموختی؟ گفت از پیرجو
 

Mehran Aalto

عضو جدید
کاربر ممتاز
آتوسایی به لردش مي گوید : مي دونم شيطان گولت زد موهاي خواهرتو كشيدي!
لرد صغیر پاسخ گفت : آری ولي لگدي كه زدم تو شيكمش ابتكار خودم بود .
 

Lord HellisH

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آتوسایی به لردش مي گوید : مي دونم شيطان گولت زد موهاي خواهرتو كشيدي!
لرد صغیر پاسخ گفت : آری ولي لگدي كه زدم تو شيكمش ابتكار خودم بود .

به لرد گفتند وقتی مهران آلتو فوت کرد برای زنش چه چیز به ارث گذاشت؟ گفت: 4 ماه و 10 روز عده!
 

shadmehrbaz

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادمين و پيرجو راهي حج شدند ، در حال اجراي مراسم سنگ زدن به شيطان بودند كه ناگاه پيرجو رو به ادمين نمود و گفت:
يا ايهاالدمين سنگاي من به پايان رسيده است حال چه كنم؟

ادمين پاسخ داد: كوتاه نيا...فحش بده !
 

Lord HellisH

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ادمين و پيرجو راهي حج شدند ، در حال اجراي مراسم سنگ زدن به شيطان بودند كه ناگاه پيرجو رو به ادمين نمود و گفت:
يا ايهاالدمين سنگاي من به پايان رسيده است حال چه كنم؟

ادمين پاسخ داد: كوتاه نيا...فحش بده !

شادی را گفتند اخطار را میشناسی؟
گفت : هر چیز که از دوست رسد خوش است!
 

bmd

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هیلیش از bmd پرسيد كه قليه را به قاف كنند يا ب ه غين؟ گفت: قليه نه به قاف كنند نه به غين، قليه به گوشت كنند.
پیرجو هواپیمایی به قصد واقعه 11 سبتامبر بربودندی.. خلبان را گفت به دو قلو راهی شو.. خلبان وی را رو ندادندی و گفتندی "برو بابا حال داری"..
پیرجو چون مطلب به این ثقالت شنیدندی.. به التماس تضرع کردندی که بگذار لاقلکندی "یه بوق بزنم توروخدا
"
من بهروزندی
 

Mehran Aalto

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیرجو همش لباس مشکی می پوشیده کاربران بهش میگن چرا همش مشکی می پوشی؟
میگه : آخه من ختم روزگارم!!!
 

پیرجو

مدیر ارشد
مدیر کل سایت
مدیر ارشد
ادمين و پيرجو راهي حج شدند ، در حال اجراي مراسم سنگ زدن به شيطان بودند كه ناگاه پيرجو رو به ادمين نمود و گفت:
يا ايهاالدمين سنگاي من به پايان رسيده است حال چه كنم؟

ادمين پاسخ داد: كوتاه نيا...فحش بده !

پیرجویی به در خانه شادمهر رسيد. پاره ناني بخواست. شادمهر در خانه بود گفت:
نيست. گفت: چوبي هيم هاي. گفت: نيست. گفت: پار هاي نمك. گفت:
نيست. گفت: كوز هاي آب. گفت: نيست. گفت: اهل منزل کجایند؟ گفت:
به تعزيت خويشاوندان رفته است. گفت: چنين كه من حال خانة شما ميبينم،
ده خويشاوند ديگر مي بايد به تعزيت شما آيند.
 

Lord HellisH

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پیرجو از افسون پرسید: چرا شکر لرد را به جای نمیاوری که از وقتی من مدیر ارشد شده ام، دیگر سایت هک نمیشود؟ افسون گفت: لرد عادلتر از آن است که دو بلا بر سر ما نازل کند. پیرجو کینه ای از افسون به دل گرفت و بعدها به بهانه ای او را کشت!
 

Mehran Aalto

عضو جدید
کاربر ممتاز

از لرد کبیر می پرسن تحصیلاتت چیه؟ می گه PHD. می گن یعنی چی؟ می گه یعنی:
Passed Highschool with Difficulties
 

پیرجو

مدیر ارشد
مدیر کل سایت
مدیر ارشد
bmd و مسجد

bmd و مسجد

پیرجو هواپیمایی به قصد واقعه 11 سبتامبر بربودندی.. خلبان را گفت به دو قلو راهی شو.. خلبان وی را رو ندادندی و گفتندی "برو بابا حال داری"..
پیرجو چون مطلب به این ثقالت شنیدندی.. به التماس تضرع کردندی که بگذار لاقلکندی "یه بوق بزنم توروخدا
"
من بهروزندی

هیلیش در مسجد بنك ميپخت. خادم مسجد که bmd بود، بدو رسيد. با او در سفاهت آمد.
هیلیش در او نگاه كرد. شل بود و كل و كور. نعر هاي بكشيد. گفت: اي مردك، خدا در حق تو چندان لطف نكرده است كه تو در حق خانة او چندين تعصب ميكني.
 

پیرجو

مدیر ارشد
مدیر کل سایت
مدیر ارشد
هیلیش خسیس

هیلیش خسیس

پیرجو از افسون پرسید: چرا شکر لرد را به جای نمیاوری که از وقتی من مدیر ارشد شده ام، دیگر سایت هک نمیشود؟ افسون گفت: لرد عادلتر از آن است که دو بلا بر سر ما نازل کند. پیرجو کینه ای از افسون به دل گرفت و بعدها به بهانه ای او را کشت!

هیلیشی خسیسی که دندان درد داشت به حج رفت. در طواف دستارش بربودند. گفت: خدايا يكبار كه به خانة تو آمدم فرمودي كه دستارم بربودند، اگر يكبار ديگر مرا اينجا بيني بفرماي تا دندانهايم بشكنند.
 

Mehran Aalto

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزی مهران آلتو به پیرجو گفت تو همیشه لپ لپ می خری ؟ پاسخ گفت آری . آلتو گفت: حالا جایزه هم توش داره ؟ پاسخ گفت : گمان نمی کنم من لپ لپ را برای کیفیتش می خرم.
 

Lord HellisH

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هیلیشی خسیسی که دندان درد داشت به حج رفت. در طواف دستارش بربودند. گفت: خدايا يكبار كه به خانة تو آمدم فرمودي كه دستارم بربودند، اگر يكبار ديگر مرا اينجا بيني بفرماي تا دندانهايم بشكنند.

پیرجو را گفتند که فلان دخترک از سایت خداحافظی کرد. سجده شکری به جای آورد.
گفتند که دختری رفت و خدای را شاکر شدی؟ گفت: خدا را شاکر شدم چون که چیزی که زیاد خلق کرده است دختر است!!
:w12:
 

shadmehrbaz

عضو جدید
کاربر ممتاز

شادی را گفتند اخطار را میشناسی؟
گفت : هر چیز که از دوست رسد خوش است!
لرد و بي ام دي با شراكت يك ديگر كارخانه ي سفيدآبي تاسيس كردند . ابتداي كارشان براي اينكه بيشتر بفروشند وسطش گردو نهادند !


 

shadmehrbaz

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیرجویی به در خانه شادمهر رسيد. پاره ناني بخواست. شادمهر در خانه بود گفت:
نيست. گفت: چوبي هيم هاي. گفت: نيست. گفت: پار هاي نمك. گفت:
نيست. گفت: كوز هاي آب. گفت: نيست. گفت: اهل منزل کجایند؟ گفت:
به تعزيت خويشاوندان رفته است. گفت: چنين كه من حال خانة شما ميبينم،
ده خويشاوند ديگر مي بايد به تعزيت شما آيند.
پيرجو سفري به تهران نمود، مردم شهر را تماما" آستين كوتاه پوشيده ديد!
با خود بگفت:
شگفتا ! پس ايشان دماغشان را با چه پاك ميكنند؟!
 

Lord HellisH

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پیرجویی بیهوده گو گفت: برای ادمین مدحنامه ای سروده ام و برای تیمن و تبرک آن را به تالار قرآن و اسلام مالیده ام. ایشان گفتند: اگر آن را به تالار قدیمی میمالیدی بهتر بود.
 

Lord HellisH

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
روزی لرد کبیر در باشگاه مهندسان میچرخید، به کسی رسید که خودش را مدیر تالار زبان جا زده است و همه او را دوست دارند!
گفت: ای مهران آلتو، میدانی که مدیر این تالار کیست؟
گفت : من هستم
لرد کبیر خندید و گفت: پست دزد دیده بودیم اما مدیر دزد ندیده بودیم!
 

shadmehrbaz

عضو جدید
کاربر ممتاز
لرد پير بر حسب عادت هميشگي عده اي جاهل را دور خود جمع گرداندندي شروع به تعريف خاطره اي اين چنين نمود :

ما سال 49 با دو نفر دعوايمان شد...البته سال 49 دو نفر خيلي بود !

 

.Soheil

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام سلام
آقا عید همگیتون مبارک
میبینم که موتور اینجا باز روشن شده
بعدش میبینم که دیشب اینجا بزن بزن بودم ایول که کلی خندان گشتیم
بعدش ترش میبینم که اینجا هر چی غلام بوده به من رسیده بازم ایول


روزي از سهیل پرسيدند:شما چند سالگي داماد شديد؟
سهیل گفت به خدا يادم نيست چون که آن زمان هنوز به سن عقل نرسيده بودم!
 

.Soheil

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزي پیرجو به شهری رفته بود و از خياباني مي گذشت كه صداي فريادي را از بالاي مناري شنيد .
سرش را بالا كرد و گفت : اي مرد..... خيال نكني كه من نمي خواهم كمكت كنم ولي چه كنم، تو بر سر درختي رفته اي كه نه شاخه دارد و نه برگي ، بنابراين من نمي توانم كمكت كنم
 

.Soheil

عضو جدید
کاربر ممتاز
يك روز عده اي از مردم لرد کبیر را ديدند كه مقداري سبزي و ميوه خريده و در خورجين گذاشته و خورجين سنگين را هم بر دوش خود انداخته و با همان سر و وضع سوار بر الاغش شده و به خانه ميرود.
يكي از آن ميان گفت:مهران...چرا خورجين را روي شانه خودت گذاشته اي؟
دگر مرد گفت:بهتر نبود آن را روي الاغت مي گذاشتي؟
مهران با لحني دلسوزانه جواب داد: دور از انصاف است كه هم خودم سوار الاغ شوم و هم خورجين سنگين را روي حيوان زبان بسته بگذارم.
 

.Soheil

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزي يكVRWH با يك آدم قوي هيكل دعوايش مي شود. قبل از هر حركت VRWH، مرد قوي هيكل چند تا مشت به او مي زند و پرتش مي كند. VRWH در حالي كه نفسش بالا نمي آيد، به جمعيتي كه مشغول تماشا هستند مي گويد: «شما مي گوييد چه كارش كنم؟»
 
بالا