ثانیه های خاکستری...

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای چشم ز گریه سرخ خواب از تو گریخت
ای جان به لب آمده از تو گریخت
با غم سر کن که شادی از کوی تو رفت
با شب بنشین که آفتاب از تو گریخت

 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بي جهت سرخوشي هايت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وسعتي مي شود بر آيينه هايم ،[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]كه دق شان [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]راه نفس را هم [/FONT][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بر من بسته اند.[/FONT]
 

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
آدمك آخر دنياست ، بخند

آدمك مرگ همينجاست ، بخند

آن خدايي كه بزرگش خواندي

به خدا مثل تو تنهاست ، بخند

دست خطي كه تو را عاشق كرد

شو‌خي ِ كاغذي ِ ماست ، بخند

فكر كن درد تو ارزشمند است

فكر كن گريه چه زيباست ، بخند

صبح فردا به شبت نيست كه نيست

تازه انگار كه فرداست ، بخند

راستي آنچه به يادت داديم

پر زدن نيست كه درجاست ، بخند

آدمك نغمه ي آغاز نخوان

به خدا آخر دنياست ، بخند
 
آخرین ویرایش:

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
باز هم صدای پای تو می آید از پشت این دیوارها
باز هم بوی شعرهایت
در خواب های زنگ زده ام می پیچد
بیدارم می کند
رهایم می کند
و من می دانم
که هرگز ندیدمت
و من می دانم
که هرگز نخواهمت دید
اما
این از خوشبختی من نیست
که تو را
در میان هزاران هزار جای پا
هزاران هزار بوی شعر
هزاران هزار کورسوی امید
گم کرده ام
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
صدایم را در ضبط صوت حبس کن
این آواز خراباتی
برای غروب تنهایی است
هنگام سرما و بادی
که چتر کافه های زیر پایت را می لرزاند
بامدادهای خاکستری
که پشت پنجره ات ژاله یخ می بندد
بشنو ، بشنو ، بشنو
تو را خوانده است
برای تو که نام تو ، اندام تو، پیغام تو عشق است
آن وقت می توانی
مثل سال هایی که همدیگر را نمی شناختید
از پله ها فرود ایی
قهوه ای بنوشی
و کلمات ترانه را
با بخار شیرین دهانت
در هوا پرواز دهی
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
نوح هزارساله دردم را مرگی نیست !

این درد ...

درد هزاره هاست ...!
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
زدن یا مژه بر مویی گره ها
به ناخن آهن تفته بریدن
ز روح فاسد پیران نادان حجاب جهل ظلمانی دریدن
به گوش کر شده مدهوش گشته
صدای پای صوری را شنیدن
به چشم کور از راهی بسی دور
به خوبی پشه ی پرنده دیدن
به جسم خود بدون پا و بی پر
به جوف صخره ی سختی پریدن
گرفتن شرزه شیری را در آغوش
میان آتش سوزان خزیدن
کشیدن قله ی الوند بر پشت
پس آنگه روی خار و خس دویدن
مرا آسان تر و خوش تر بود زان
که بار منت دونان کشیدن

 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
ماهها ... روزها ... ساعت ها و لحظه های بسیاری در وحشت از دست دادنت نفس کشیدم !

کابوس رفتنت را، مال من نبودنت را بارها و بارها به آب گفتم ...

و حالا ...

این سوی فاصله ها

به تو می نگرم که

هیچوقت مال من نبودی !!!
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وفادار تو بودم تا نفس بود
دريغا همنشينت خار و خس بود
دلم را بازگردان
همين جان سوختن بس بود ....

بس بود...
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
زمانی
با تکه ای نان سیر می شدم
و با لبخندی
به خانه می رفتم
اتوبوس های انبوه از مسافر را
دوست داشتم
انتظار نداشتم
کسی به من در آفتاب
صندلی تعارف کند
در انتظار گل سرخی بودم
 

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
با تمام وجودم در می‌زنم...
اینجا تاریک است؛ من از گم شدن می‌ترسم
مرا ترک ندهید؛ من آدم نیستم !
 

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
چند کلمه خبرِ خوش
به من قرض دهید
تا برای طوطی ام بخوانم
قول می دهم
خبر را که از بَر شد
برایِ تان پس بیاورم
 

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلش چوب جادو می خواست

نه برای داشتن کفش سیندرلا

می خواست زمان را به عقب برگرداند

تا "تو" را

دیگر نداشته باشد
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی تو بی قرارم وای اگه بر نگردی
کاشکی اینجا بودی و بازم صدام می کردی
خیلی وقت رفتی نگفتی چشم براتم
ندونستی بی تو غریب و بی پناهم
خیلی وقت اسمت خشکیده روی لبهام
شده شمع یادت ترانه سوز​
ندونستی بی تو غریب و بی پناهم
خیلی وقت اسمت خشکیده روی لبهام
شده شمع یادت ترانه سوز لبهام
آشیونمون سوخت وقتی که پر کشیدی
دلمو شکستی بدون من پریدی
قسمت من از تو فقط یه عکس کهنه ست
مگه می شه بی تو به عکس کهنه دل بست
اگه بر نگردی عشقمو پس می گیرم
دیگه گریه بسه از غم و غصه سیرم
اگه بر نگردی تمومه انتظارم
توی قلب خستم جایی برات ندارم​
 

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
لبخند بزن
به بازی بگیر زندگی مضحک را
که سطر به سطر
سیاهی موهایت را گرفت
که شعر رو سفید شده باشد.
زندگی جهنمی بیش نبود
اگر تو باغبانش نبودی.
 

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
من لبریزم ..
لبریز از حرفهایی که هرگز نخواهم گفت و
حس هایی که همیشه مرا دچار است .
حالتی عجیب در من
که حاصلش به شدت سکوت است و خاموشی ؛
و نگاهی خیره
که مرا با خود
به دور دست های تاریخ ِ خود می برد .

دوست دارم تمام شب را رانندگی کنم
تنها ،
تا سپیده ،
و با آهنگی که مرتب در گوشم می خواند
هم صدا شوم ..
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
از این‌جا که بگویی
قلبِ شاعر اعدام می‌شود
کارد، که مزدور سلاخان است
مسرور و فاتح
مشغول می‌شود.

این‌بار
لغاتِ خوب را
سرِهم خراب می‌کنیم
دوست نداریم و کینه‌ایم
این‌جا کسی خنده خیرات نمی‌کند

برمی‌گردیم
خسته‌تر و با دشنامی
بر گورها
نامِ هم را می‌تراشیم
از یاد برده‌ایم انگار هم را
در خوابِ ابدی مرده‌گان، جا می‌مانیم.
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه چیز را که به باد دادی

تو می مانی و دستهایی خالی که به دستی عادت کرده بودند ...

همه چیز که به آخر رسید

تو می مانی و دوستت دارم های مرده در دامن ...

همه چیز که تمام شد

تو می مانی و دلی که هنوز داستانش نا تمام است ...!
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهي يك كلمه است
گاهي يك لحظه ،
كه ميتواند زندگي ات را زير و رو كند.
كلمه را نگويي و لحظه را از دست بدهي ، عمري حسرت به جا مي ماند.
كدام يك از ما تجربه اش را نكرده ايم و تجربه اش را نداشته ايم ؟
كلمه اي كه بايد مي گفتيم و نگفتيم.عكس العملي كه بايد نشان مي داديم و نداديم ...
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
هوا ، هواي ديدار تو بود و بس و من ميديدم كه تو نمي آيي
اما .......
همين كه تو در گوشه اي از اين زمين پهناور نفس مي كشيدي، به من نيرو ميداد
همين كه تومي توانستي اين آسمان آبي را نگاه كني ، به چشم هايم نور و بينايي مي داد
همين كه با ياد كسي كه دوستش مي دارم به لحظه هاي من ، معنا ميداد
برايم كافي بود
در اين مدت ، زمان رفيقم شد و رازهاي بسيارش را با من زمزمه ميكرد.
 
بالا