ثانیه های خاکستری...

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تشکرم تموم شده عزیزم ببخشید :gol:

 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
شـــرمــم از خـرقه آلـــوده خــــــود مـــی آیـــد ............ که برو وصله به صد شعبده پیراسته ام
خوش بسوز از غمش ای شمع که اینک من نیز ............ هم بدین کارکمر بســــته و برخاسته ام
 

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
به باد بسپار آن خاطرات را!
بیهوده اشک نریز بر این گور
که صاحب این گور را تعلقی به تو نیست..
خوشبینانه تر که بنگری
شاید" فراموشت کرده ام"
که دیگر نمی جویمت ...
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
(( فتاده تخته سنگ آنسوی تر ، انگار کوهی بود ...))


سنگی است دو رو ، که هردو می دانیمش .
جز (( هیچ )) به هیچ رو نمی خوانیمش .
شاید که خطا ز دیده ماست ، بیا
یک بار دگر نیز بگردانیمش .
 

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
دستان دلم را به آهستگي
به روي روحم ميکشم
تا احساس آن را بخوانم
نوک انگشتانم از صداي دلخراش آن
به رعشه مي افتد
به من بگوييد :
در کدامين روز دشوار
زندگي ام را جا گذاشته ام؟!
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم گرفت از آسمون، هم از زمین هم از زمون
تو زندگیم چقدر غمه، دلم گرفته از همه
ای روزگار لعنتی، تلخه بهت هر چی بگم
من به زمین و آسمون دست رفاقت نمی دم

امشب از اون شبهاست که من، دوباره دیوونه بشم
تو مستی و بی خبری اسیر میخونه بشم
امشب از اون شبهاست که من، دلم می خواد داد بزنم
تو شهر این غریبه ها دردم رو فریاد بزنم

از این همه دربه دری تو قلب من قیامته
چه فایده داره زندگی این انتهای طاقته
از این همه در به دری به لب رسیده جون من...

 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
با اینه نشستم و گرییدم
راه دراز دوری و دیری را
زیر غبار حادثه پاییدم
از صخره های سهم
آخر برآمدی به چه رعنایی و شکوه
ای میوه بهشت
عطر غریب جان تو بوییدم
حتی در اشک اینه ات دیدم
ناگاه
سنگی شکست اینه ام را آه
پندار پا گرفته فروپاشید
تنها به دل در اینه گرییدم
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
آمده ای؟
در کوچه باغ دلم رد پایت برجاست
گفتم که دوباره بگویم
پر می زند دلم به هوای گفتن
اما افسوس
رفته ای و پرسش دلم همچنان بی جواب
.
.
.
.
.
تو آمدی ، دوباره آسمان از دریچه ی چشمان من گریست ، کویر دلم جوانه زد ، سبز شدم ، دوباره خندیدم و شاید تو هم به چشمان منتظر و بارانی من خندیدی ...اما افسوس که من ندیدم...
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشم هایم بارانیست

وقتی که نگاهت از کینه لبریز است ...

این همه فاصله در باورم نمی گنجد !

ای کاش چون گذشته نگاه هایمان را با لبخند به هم هدیه می کردیم ...

و زمان اینقدر نامهربانانه تو را از من نمی گرفت ...!
 

مبینا

کاربر فعال
شانه های خسته ام

در راه مانده اند و نگاه

سرد مردمان سنگ دل

بدرقه می کند چشمان خیس

ودل شکسته ام را

و تنها درمسیر

می نگرم ومی شنوم

به خنده کودکی...

دلم برای کودکیم تنگ شده است...

 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتی دگر به آخر این خط رسیده ایم

گفتم بیا...شروع کن....
از ابتدا بگو....
تاریکم ای عزیز بیا روبه روی من
همچون دریچه باز شو از روشنا بگو
از آفتاب و آیینه از آسمان بگو
این نوشخنده های زلال خدا بگو
این روزها چقدر به بن بست میخوریم
از خاطرات کوچه ی بی انتها بگو
ما هر دومان تبسم یک زخم کهنه ایم
آنروزها....دوباره از آن روزها بگو....
 

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز

ما ته نشین شده ایم
در خاطراتی اتفاق نیفتاده
دیگر هیچ حادثه ای
سیاه پوشنان نمیکند
ما سپیدها را هم
سیاه کرده ایم!!
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=courier new, courier, mono]قطارمی رود[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]تو می روی[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]تمام ایستگاه می رود[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]ومن چقدرساده ام[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]که سال های سال[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]درانتظارتو[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]کنارقطاررفته ایستاده ام[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]وهمچنان[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]به نردهای ایستگاه رفته[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]تکیه داده ام...[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono][/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono][/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]قیصر امین پور[/FONT]
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر در دیده اشک‌ات می‌رقصاند مرا
وگر در دل غم‌ات می‌چرخاند مرا
رقصیدم و چرخیدم و جاودان می‌باید شدم
اگر سرخ شراب بیست ساله‌ات مست می‌گرداند مرا!


 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
حق با تو بود
مي بايست مي خوابيدم
اما چيزي خوابم را آشفته كرده است
در دو ظاقچه رو به رويم شش دسته خوشه زرد گندم چيده ام
با آن گيس هاي سياه و روز پريشانشان
كاش تنها نبودم
فكر مي كني ستاره ها از خوشه ها خوششان نمي آيد ؟
كاش تنها نبودي
آن وقت كه مي توانستيم به اين موضوع و موضوعات ديگر اينقدر بلند بلند
بخنديم تا همسايه هامان از خواب بيدار شوند
مي داني ؟
انگار چرخ فلك سوارم
انگار قايقي مرا مي برد
انگار روي شيب برف ها با اسكي مي روم و ....
مرا ببخش
ولي آخر چگونه مي شود عشق را نوشت ؟
مي شنوي ؟
انگار صداي شيون مي آيد
گوش كن
مي دانم كه هيچ كس نمي تواند عشق را بنويسد
اما به جاي آن
مي توانم قصه هاي خوبي تعريف كنم
گوش كن
يكي بود يكي نبود
زني بود كه به جاي آبياري گلهاي بنفشه
به جاي خواندن آواز ماه خواهر من است
به جاي علوفه دادن به ماديان های آبستن
به جاي پختن كلوچه شيرين
ساده و اخمو
در سايه بوته هاي نيشكر نشسته بود و كتاب مي خواند
صداي شيون در اوج است
مي شنوي
براي بيان عشق
به نظر شما
كدام را بايد خواند ؟
تاريخ يا جغرافي ؟
مي داني ؟
من دلم براي تاريخ مي سوزد
براي نسل ببرهايش كه منقرض گشته اند
براي خمره هاي عسلش كه در رف ها شكسته اند
گوش كن
به جاي عشق و جستجوي جوهر نيلي مي شود چيزهاي ديگری نوشت
حق با تو بود
مي بايست مي خوابيدم
اما مادربزرگ ها گفته اند
چشم ها نگهبان دل هايند
مي داني ؟
از افسانه هاي قديم چيزهايي در ذهنم سايه وار در گذر است
كودك
خرگوش
پروانه
و من چقدر دلم مي خواهد همه داستانهاي پروانه ها را بدانم كه
بي نهايت بار
در نامه ها و شعر ها
در شعله ها سوختند
تا سند سوختن نويسنده شان باشند
پروانه ها
آخ !!
تصور كن
آن ها در انديشه چيزي مبهم
كه انعكاس لرزاني از حس ترس و اميد را
در ذهن كوچك و رنگارنگشان مي رقصاند به گلها نزديك مي شوند
يادم مي آيد
روزگاري ساده لوحانه
صحرا به صحرا
و بهار به بهار
دانه دانه بنفشه هاي وحشي را يك دسته مي كردم
عشق را چگونه مي شود نوشت
در گذر اين لحظات پرشتاب شبانه
كه به غفلت آن سوال بي جواب گذشت
ديگر حتي فرصت دروغ هم برايم باقي نمانده است
وگرنه چشمانم را مي بستم و به آوازي گوش ميدادم كه در آن دلي مي خواند
من تو را
او را
كسي را دوست مي دارم
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
فكرهاي کوچک ورؤيائي ام را
ازپس قله آن كوه بلند
ميفرستم تا اوج
تا شود
ذره ای از ابر سياه
وفرود آيد
نرم و بی صدا
در حياط كوچك تنهائي ام
و چنان خيس كند
جامه كهنه عرياني را
كه مرا وادارد
تا درآرم آن را
وبپوشم اين بار
جامه سبز پريشاني را
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
ساکت تر از همیشه

انگار شبهی از کنارت عبور می کند !

نمی بینی ...

و باز سکوتی که

کلمات بی رمقم را بی گناه دار می زند ...!
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]دو باره [/FONT][FONT=&quot]اشک[/FONT][FONT=&quot]..[/FONT]
[FONT=&quot]دوباره [/FONT][FONT=&quot]درد[/FONT][FONT=&quot] .. [/FONT]
[FONT=&quot]دوباره گریه یه مرد[/FONT]
[FONT=&quot]دوباره [/FONT][FONT=&quot]زخم[/FONT][FONT=&quot]..[/FONT]
[FONT=&quot]دوباره [/FONT][FONT=&quot]آه[/FONT][FONT=&quot] .. [/FONT]
[FONT=&quot]یه بازی پر اشتباه[/FONT]
[FONT=&quot]دوباره می بینم تو رو..[/FONT]
[FONT=&quot]میگم بمون اما برو[/FONT]
[FONT=&quot]گریه هام رو نبین برو..[/FONT]
[FONT=&quot]به پای من نشین برو[/FONT]
[FONT=&quot]عمرت رو پای من نریز..[/FONT]
[FONT=&quot]به فکر من نباش عزیز[/FONT]
[FONT=&quot]حیفه تو قربونی بشی..[/FONT]
[FONT=&quot]تو غصه زندونی بشی[/FONT]
 
بالا