تو اگر می دانستی که چه دردی دارد
که چه زخمی دارد
خنجر از دست عزیزان خوردن
هرگز به من نمی گفتی
آه ای مرد چرا تنهایی
که چه زخمی دارد
خنجر از دست عزیزان خوردن
هرگز به من نمی گفتی
آه ای مرد چرا تنهایی
تو اگر می دانستی که چه دردی دارد
که چه زخمی دارد
خنجر از دستعزیزان خوردن
هرگز به من نمی گفتی
آه ای مرد چرا تنهایی
یه شبی ازاین شبا به کوچه تون سر میزنم
میگذرم ازهمه چی به سیم اخر میزنم
تا که دلاروم بشه دور و بر خونه ی تو
میشینم تابرسی خیال نکن در میزنم
میدونی کهبهتر از تو میشناسه کوچه منو
همه پیچایدیوار و اون درخت مو
همه شون خوبمیدونن واسه چی اون جا میام
میدونن میاممیشینم سر راه برای تو
طرف خونه یتو یشب میخوام پر بزنم
دل به دریابزنم به سیم اخر بزنم
یا دوبارهمیگی نه یا که قبولم میکنی
هرچی هستمیخوام
یه شب بهکوچتون سر بزنم
__________________
یه شبی ازاین شبا به کوچه تون سر میزنم
میگذرم ازهمه چی به سیم اخر میزنم
تا که دلاروم بشه دور و بر خونه ی تو
میشینم تابرسی خیال نکن در میزنم
میدونی کهبهتر از تو میشناسه کوچه منو
همه پیچایدیوار و اون درخت مو
همه شون خوبمیدونن واسه چی اون جا میام
میدونن میاممیشینم سر راه برای تو
طرف خونه یتو یشب میخوام پر بزنم
دل به دریابزنم به سیم اخر بزنم
یا دوبارهمیگی نه یا که قبولم میکنی
هرچی هستمیخوام
یه شب بهکوچتون سر بزنم
__________________
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست
مرا بـه کار جـهان هرگز الـتـفات نـبودتیر بی انصاف عشق تو نشست به قلب من
کارگر نیست هرچه مرهم من به این زخم می زنم
من نمی دانم
که چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کس کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمزدارد؟
چشم ها را باید شست
طور دیگر بید دید
واژه هارا باید شست
واژهباید خود باد
واژه باید خود باران باشد
مرا بـه کار جـهان هرگز الـتـفات نـبود
رخ تو در نظر من چنین خوشـش آراسـت
نخـفـتـهام ز خیالی کـه میپزد دل من
خـمار صدشـبـه دارم شرابخانه کجاست
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
سر تاس کچلی را فر 6 ماهه زدند
دوش دیدم که ملا ئک در میخانه روند گل ادم بسر شتند وبه پیمانه زدنددوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
سر تاس کچلی را فر 6 ماهه زدند
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
هربیشه گمان مبر که خالیست
شاید که پلنگ خفته باشد
ترکیب پیاله که در هم پیوست
بشکستن آن روا نمیدارد مست
در اين زمانه ي بي هاي و هويلال پرست
خوشا به حال کلاغهايقيل و قال پرست
چگونه شرح دهملحظه لحظه ي خود را
براي اين همهناباور خيال پرست
به شب نشينيخرچنگ هاي مردابي
چگونه رقص کندماهي زلال پرست
رسيده ها چه غريبو نچیده مي افتند
به پاي هرز علفهاي باغ کال پرست
رسيده ام بهکمالي که جز انا الحق نيست
کمالدار را براي من کمال پرست
هنوزمزنده ام و زنده بودنم خاريست
بهتنگ چشمي نامردم زوال پرست
محمد علیبهمنی
تا بيامد يار غمخوار و بهار
نيست شد يار سيه کار از مدار
ترسم که در ایینه ببیند رخ خود را
گیرد نظر از عاشقو بر خویش کند ناز
زان می که حیات جاودانی است بخور
سرمایه لذت جوانی است بخور
ترا که هر چه مراد است در جهانداری
چه غم ز حال ضعیفان نا توان داری
__________________
ترسم به یك تغافل بیجا خورد شكست
پاس دلم بداركه بسیار نازك است
__________________
تر کیب پیاله ای که درهم پیوست
بشکستن آن روا نمیدارد مست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |