مشاعرۀ سنّتی

[احسان عباسي]

تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج

جامی است که عقل آفرین میزندنش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزدنش

 

[shabnam777]

شوق درآمد ز پای، ای درآمد به سنگ
و آن نفس گرم تاز، در خم و پیچ درنگ

 

[laleh_a]

شوق درآمد ز پای، ای درآمد به سنگ
و آن نفس گرم تاز، در خم و پیچ درنگ

گیرم پدر تو بود فاضل
از فضل پدر تو را چه حاصل؟
.................................................

سلام به روی ماهت شبنم جان

 

[naghmeirani]

گیرم پدر تو بود فاضل
از فضل پدر تو را چه حاصل؟
.................................................

سلام به روی ماهت شبنم جان

لعل سيراب به خون تشنه لب يار من است

وز پی ديدن او دادن جان کار من است


شرم از آن چشم سيه بادش و مژگان دراز

هر که دل بردن او ديد و در انکار من است

 

[naghmeirani]

گیرم پدر تو بود فاضل
از فضل پدر تو را چه حاصل؟
.................................................

سلام به روی ماهت شبنم جان

لعل سيراب به خون تشنه لب يار من است

وز پی ديدن او دادن جان کار من است


شرم از آن چشم سيه بادش و مژگان دراز

هر که دل بردن او ديد و در انکار من است

 

[naghmeirani]

گیرم پدر تو بود فاضل
از فضل پدر تو را چه حاصل؟
.................................................

سلام به روی ماهت شبنم جان

لعل سيراب به خون تشنه لب يار من است

وز پی ديدن او دادن جان کار من است


شرم از آن چشم سيه بادش و مژگان دراز

هر که دل بردن او ديد و در انکار من است

 

[Mehr noosh]

تو نیستی ولی قلب من جای توست

و اندیشه ام پر، ز جای پای توست

 

[naghmeirani]

تو نیستی ولی قلب من جای توست

و اندیشه ام پر، ز جای پای توست

تو کجا ما کجا که از شرمت

دختر رز نشسته برقع‌پوش

گفتمش سوخت جانم، آبی ده

و آتش من فرونشان از جوش

 

[Mehr noosh]

شب شراب خرابم كند به بيداري

دگر به روز شكايت كنم بخواب رود

 

[naghmeirani]

شب شراب خرابم كند به بيداري

دگر به روز شكايت كنم بخواب رود

دل فدای تو، چون تویی دلبر

جان نثار تو، چون تویی جانان

 

[احسان عباسي]

دل فدای تو، چون تویی دلبر

جان نثار تو، چون تویی جانان

نتوان دل شاد را به غم فرسودن
وقت خوش خود بسنگ محنت سوختن
کس غیب چه داند که چه خواهد بودن
می باید و معشوق و بکام آسودن

 

[Mehr noosh]

ناديده عيان ديده من شاهد مقصود
اين چشم نهان محو تماشاي كه باشد

 

[naghmeirani]

ناديده عيان ديده من شاهد مقصود
اين چشم نهان محو تماشاي كه باشد

دل رهاندن زدست تو مشکل

جان فشاندن به پای تو آسان

 

[amarjani200]

ديشب آئينه رو به رويم گفت:
كاي جوان ! فصل پيري تو رسيد
از دل موي هاي شبرنگت
تارهايي به رنگ صبح ، دميد
​

 

[amarjani200]

دل رهاندن زدست تو مشکل

جان فشاندن به پای تو آسان

نه نيروش در تن، نه در مغز، راي
دو دستش گرفتم كه خيزد بپاي
​

 

[naghmeirani]

ديشب آئينه رو به رويم گفت:

كاي جوان ! فصل پيري تو رسيد
از دل موي هاي شبرنگت
تارهايي به رنگ صبح ، دميد​

دوش رفتم به کوی باده فروش

ز آتش عشق دل به جوش و خروش

مجلسی نغز دیدم و روشن

میر آن بزم پیر باده فروش

 

[naghmeirani]

نه نيروش در تن، نه در مغز، راي

دو دستش گرفتم كه خيزد بپاي​

یار بی‌پرده از در و دیوار

در تجلی است یا اولی‌الابصار

شمع جویی و آفتاب بلند

روز بس روشن و تو در شب تار

 

[amarjani200]

رهسپار كوي دردم ، عاشقان كو آشنايي؟
در دلم شوري به پا شد ، كو نواي دلنوايي؟

 

[naghmeirani]

رهسپار كوي دردم ، عاشقان كو آشنايي؟
در دلم شوري به پا شد ، كو نواي دلنوايي؟

یک قطره خون چکید ، به دامانم از درخت
چون جرعه ای شراب غم ، از دیدگان مست

 

[Mehr noosh]

تو آن جامی که می رقصی بدست مست می خواری

مـن آن شمــعـم کــه مـی گـریـم سـر بالیـن بیمـاری


دل من در خموشی با من امشب راز می گوید

چو مهتابی که نجوا می کند با کهنه دیواری

 

[amarjani200]

تو بيني رود را بر لب فغانهاست
نداني كاين فغان از هجر درياست .​

 

[Mehr noosh]

تا ابد هم زنده ام با بوی تو
می روم تا از کنارت بگذرم
این مسافر می رود از کوی تو

 

[Mehr noosh]

وفا نکردی وکردم ،جفا نکردی و دیدم
شکستی ونشکستم،بریدی ونبریدم

 

[naghmeirani]

وفا نکردی وکردم ،جفا نکردی و دیدم
شکستی ونشکستم،بریدی ونبریدم

ما در این گفتگو که از یک سو

شد ز ناقوس این ترانه بلند

که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو

 

[araz_heidari]

من آن پیرم که شیران را به بازی بر نمی گیرم
تو آهو وش چنان شوخی که با من می کنی بازی
شـــــــــــهریـــــــــــار

 

[Mehr noosh]

یک همدم با وفا ندیدم جز درد
یک مونس نامزد ندیدم جز غم

 

[araz_heidari]

مکن کاری که هشیاران بخندند
مرو راهی که پایت را ببندند
( سعدی)

 

[just a dream]

در آن مقام که خوبان ز غمزه تیغ زنند
عجب مدار سری افتاده در پایی

 

[araz_heidari]

یکی از بزرگان اهل تمییز
حکایت کند زبن عبدالعزیز
(سعدی)

 

[underwood]

ز ساقی کمان ابرو شنیدم
که ای تیر ملامت را نشانه