یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان
بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هوا داران کویش را چو جان خویشتن دارم
ملک در سجده آدم زمین بوس تو نیت کرد
که در حسن تو لطفی دید بیش از حد انسانی
من نمي يابم مجال اي دوستان
گرچه او دارد جمالي بس جميل
تو غره بدان مشو که می مینخوری
صد لقمه خوری که می غلامست آنرا
تا گرفتم خلوتی تاریک روشنتر شدمازین چشمه منوشید که پر خون جگر گشت
بدین تشنه بگویید که آن آب بقا رفت
سر راه نشستیم نشستیم و شب افتاد
بپرسید، بپرسید که آن ماه کجا رفت
زان یار دلنوازم شکریست با شکایتمنم که ديده به ديدار دوست کردم باز
چه شکر گويمت ای کارساز بنده نواز
منم که ديده به ديدار دوست کردم باز
چه شکر گويمت ای کارساز بنده نواز
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
زاتش دل سوزان و دود اه دل رسید
زروی تو شاهابدین اسیر فراق
قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع
که نيست با کسم از بهر مال و جاه نزاع
نگفتی با چی ولی ادامه میدم
کاش از پس صدهزار سال از دل خاک / چوسبزه امیدِ بر دمیدن گل
ت.....
حکمم از زمین جداشدن نبود
سرنوشت من خدا شدن نبود
آری آشنا شدن هم از نخست
جز به خاطر جدا شدن نبود...
در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست
ور نه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع
ماییم کنون و نیم جانی
و آن نیز نهاده بر کف دست
آن دل، که ازو خبر نداریم
هم در سر زلف اوست گر هست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |