مشاعرۀ سنّتی

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو همچو صبحي و من شمع خلوت سحرم
تبسمي كن و جان را بين كه چون همي سپرم
ما زندۀ عشقیم ،فنا را نشناسیم
شایستۀ دردیم ، دوا را نشناسیم
عمرِ ابدی یافته ایم از مددِ عشق
خضریم ولی آبِ بقا را نشناسیم
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ما زندۀ عشقیم ،فنا را نشناسیم
شایستۀ دردیم ، دوا را نشناسیم
عمرِ ابدی یافته ایم از مددِ عشق
خضریم ولی آبِ بقا را نشناسیم
من كه دانم به وصل او نرسم
اين چه امروزي و چه فردايست
اين چه موي است و روي و چشم و نگاه
اين چه حسن است اين چه زيبايست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من كه دانم به وصل او نرسم
اين چه امروزي و چه فردايست
اين چه موي است و روي و چشم و نگاه
اين چه حسن است اين چه زيبايست
تا چند می سوزی دلا خود را و ما را
ما هیچ ،رحمی کن به خود آخر خدا را
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
الا اي همنشين دل كه يارانت برفت از ياد
مرا روزي مباد اندم كه بي ياد تو بنشينم
من ندیدم سخنی خوشتر از افسانۀ تو
عاقلان بیهده خندند به دیوانۀ تو
نقدِ جان گر چه بود قیمتِ پیمانۀ تو
آه از آن دل که نشد مست ز میخانۀ تو
کاش دایم دلِ ما از تو بلرزد ای عشق
آن دلی کز تو نلرزد به چه ارزد ای دل
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من ندیدم سخنی خوشتر از افسانۀ تو
عاقلان بیهده خندند به دیوانۀ تو
نقدِ جان گر چه بود قیمتِ پیمانۀ تو
آه از آن دل که نشد مست ز میخانۀ تو
کاش دایم دلِ ما از تو بلرزد ای عشق
آن دلی کز تو نلرزد به چه ارزد ای دل
لعلي از كان مروت بر نيامد سالهاست
تابش خورشيد و سعي باد و باران را چه شد
كس نمي گويد كه ياري داشت حق دوستي
حق شناسان را چه حال افتاد ياران را چه شد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
لعلي از كان مروت بر نيامد سالهاست
تابش خورشيد و سعي باد و باران را چه شد
كس نمي گويد كه ياري داشت حق دوستي
حق شناسان را چه حال افتاد ياران را چه شد
دریاب که ایامِ گل و صبحِ جوانی
چون برق کند جلوه وچون باد گریزد
 

Mehr noosh

عضو جدید
دریاب که ایامِ گل و صبحِ جوانی
چون برق کند جلوه وچون باد گریزد


در حمل بار غصه ات با شوق شرکت میکنم

یک شادی کوچک اگر از روی بام دل گذشت
هر چند اندک باشد آن را با تو قسمت میکنم
خسته شدی از شعر من زیبا اگر بد شد ببخش
دلتنگ و عاشق هستم اما رفع زحمت میکنم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
درد ما را نيست درمان الغياث
هجر ما را نيست پايان الغياث
دين و دل بردند و قصد جان كنند
الغياث از جور خوبان الغياث[/
ثنا گویان ،مدد جویان، همی میتازم امشب
منِ سوزان به قصدِ جان ،همی می نالم امشب
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[quote
ثنا گویان ،مدد جویان، همی میتازم امشب
منِ سوزان به قصدِ جان ،همی می نالم امشب

بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سر بلندي بر آسمان توان زد
گر دولت وصالت خواهد دري گشودن
سرها بدين تخيل بر آستان توان زد
 

Mehr noosh

عضو جدید
یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است........
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تا وجود من شود كامل بهم آميختند
اشتياق زنده ماندن با عذاب زندگي
روز شب تكرار تلخي بودو از بس ديده ام
رفته بيرون ديگر از دستم حساب زندگي
 

Mehr noosh

عضو جدید
تا وجود من شود كامل بهم آميختند
اشتياق زنده ماندن با عذاب زندگي
روز شب تكرار تلخي بودو از بس ديده ام
رفته بيرون ديگر از دستم حساب زندگي


یادمان باشد که اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق زهر بی سر پایی نکنیم
 

Mehr noosh

عضو جدید
مستان نيم شب را
رندان تشنه لب را
بار دگر به فرياد
در كوچه ها صدا كن
خواب دريچه ها را
با نعره ي سنگ بشكن
بار دگر به شادي
دروازه هاي شب را
رو بر سپيده
وا كن
 

anahita shams

عضو جدید
کاربر ممتاز

مزن بر سر ناتوان دست زور
که روزی بیفتی به پایش چو مور


رخشید یاد عشق كهن در نگاه ما
آهی از آن صفای خدایی زبان دل
اشكی از آن نگاه نخستین گواه ما
ناگاه عشق مرده سر از سینه بركشید
آویخت همچو طفل یتیمی به دامنم
آنگاه سر به دامن آن سنگدل گذاشت
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا