T.bita
عضو جدید
لب بر لب كوزه برم از غايت آز
تا زو طلبم واسطه عمر دراز
ز شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
لب بر لب كوزه برم از غايت آز
تا زو طلبم واسطه عمر دراز
دلم كه گوهر اسرار حسن و عشق در اوستز هوشیارانِ عالم هر که را دیدم غمی دارد
دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد
یا ز رۀ وفا بیا، یا ز دلِ رهی بروز شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
يارب اين شهر چه شهريست كه صد يوسف دلز شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
یک لحظه سایه از سرِ ما دورتر مکندلم كه گوهر اسرار حسن و عشق در اوست
توان به دست تو دادن گرش نكو داري
تو همچو صبحي و من شمع خلوت سحرمیک لحظه سایه از سرِ ما دورتر مکن
دانسته ای که سایۀ عنقا مبارک است
تو همچو صبحي و من شمع خلوت سحرم
تبسمي كن و جان را بين كه چون همي سپرم
ما زندۀ عشقیم ،فنا را نشناسیمتو همچو صبحي و من شمع خلوت سحرم
تبسمي كن و جان را بين كه چون همي سپرم
من كه دانم به وصل او نرسمما زندۀ عشقیم ،فنا را نشناسیم
شایستۀ دردیم ، دوا را نشناسیم
عمرِ ابدی یافته ایم از مددِ عشق
خضریم ولی آبِ بقا را نشناسیم
تا چند می سوزی دلا خود را و ما رامن كه دانم به وصل او نرسم
اين چه امروزي و چه فردايست
اين چه موي است و روي و چشم و نگاه
اين چه حسن است اين چه زيبايست
تا چند می سوزی دلا خود را و ما را
ما هیچ ،رحمی کن به خود آخر خدا را
من ندیدم سخنی خوشتر از افسانۀ توالا اي همنشين دل كه يارانت برفت از ياد
مرا روزي مباد اندم كه بي ياد تو بنشينم
لعلي از كان مروت بر نيامد سالهاستمن ندیدم سخنی خوشتر از افسانۀ تو
عاقلان بیهده خندند به دیوانۀ تو
نقدِ جان گر چه بود قیمتِ پیمانۀ تو
آه از آن دل که نشد مست ز میخانۀ تو
کاش دایم دلِ ما از تو بلرزد ای عشق
آن دلی کز تو نلرزد به چه ارزد ای دل
دریاب که ایامِ گل و صبحِ جوانیلعلي از كان مروت بر نيامد سالهاست
تابش خورشيد و سعي باد و باران را چه شد
كس نمي گويد كه ياري داشت حق دوستي
حق شناسان را چه حال افتاد ياران را چه شد
دریاب که ایامِ گل و صبحِ جوانی
چون برق کند جلوه وچون باد گریزد
درد ما را نيست درمان الغياثدریاب که ایامِ گل و صبحِ جوانی
چون برق کند جلوه وچون باد گریزد
درد ما را نيست درمان الغياث
هجر ما را نيست پايان الغياث
دين و دل بردند و قصد جان كنند
الغياث از جور خوبان الغياث[/
ثنا گویان ،مدد جویان، همی میتازم امشب
منِ سوزان به قصدِ جان ،همی می نالم امشب
[quote
ثنا گویان ،مدد جویان، همی میتازم امشب
منِ سوزان به قصدِ جان ،همی می نالم امشب
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سر بلندي بر آسمان توان زد
گر دولت وصالت خواهد دري گشودن
سرها بدين تخيل بر آستان توان زد
روز شب خوابم نمي ايد به چشم غم پرستبا بلبلان بيدل شيدا مكن غرور
از دست غيبت تو شكايت نميكنم
تا نيست غيبتي نبود لذت حضور
نی ز نغمه وا ماند،چون ز لب جدا مانددر خیالت مثل من پرواز کن
تو خود عشقی مرا آغاز کن
تا وجود من شود كامل بهم آميختند
اشتياق زنده ماندن با عذاب زندگي
روز شب تكرار تلخي بودو از بس ديده ام
رفته بيرون ديگر از دستم حساب زندگي
یادمان باشد که اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق زهر بی سر پایی نکنیم
مزن بر سر ناتوان دست زورنکته ها رفت و شکایت کس نکرد
جانب حرمت فرو نگذاشتیم
مزن بر سر ناتوان دست زور
که روزی بیفتی به پایش چو مور
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |