با سلام خدمت دوستان
بنا به رسم این محفل قرار بر این شد که من مقدمه ای بر موضوعی بگم که مطرح کردم
موضوع مطروحه ادبیات تطبیقی بود
شاخه ای از ادبیات که دوستان تحصیلکرده در علوم انسانی با نام و توضیحات آن تا حد زیادی در ادبیات 3 آشنا شدن
آشنایی من هم با این نوع به همان سال باز میگرده
آشنایی در نتیجه ی کنجکاوی بر عنوان کتابی از دکتر اسلامی ندوشن، جام جهان بین؛
و قصدم هم از مطرح کردن آن اشنایی بیشتر با این شاخه بود که به عقیده ی من اگر درست به آن بپردازیم واقعا زیباست
ادبیات تطبیقی یکی از شاخه های مهم علوم ادبی معاصر است که در واقع میتوان آن را مطالعه ی فرامرزی ادبیات توأم با قیاس دانست( در زبان انگلیسی ادبیات تطبیقی comparative literature)
و در زمینه های گوناگون ادبی میتوان رگه هایی از آثار این ادبیات را مشاهده کرد.
در یک نگاه میتوان اینگونه گفت که در بررسی آثار مختلف ادبی به تشابهات،تناسبات، و یا همخوانی هایی بر میخوریم که گویی یکی با الهام از دیگری بخشی از مطلب خود را آورده است
اما این تنها گمانی است،که مسبب آن نگاهی کوتاه است و نمی توان با این دیدگاه نوشته ای را زیر سؤال برد
در نظر شخصی من که در مقام قیاس ضعیف ترین نظرهاست و این از بی اطلاعی من در این زمینه ی خاص نشأت میگیرد،
در کل میتوان از 2 منظر بر تشابهات نوشتاری نگاه کرد
یکی اینکه این تشابهات و همگونی ها را در نتیجه ی تشابهات خواستها ، آرمانها ، امیال و جریانات فکری بشری ،بدون مرزبندی، در نظر بگیریم و آن را حاکی از یکسانی هایی در زمینه ها و زمانه های مختلف بدانیم
و دیگری اینکه واقعا به بررسی داد و ستدهای میان نویسندگان ملل مختلف و در اعصار مختلف و تاثیرپذیری آنها از یکدیگر بپردازیم
که در واقع ادبیات تطبیقی ، به عنوان شاخه ای آکادمیک که فرانسوی ها ابداع گر آن بودند به گونه ای تقریبا نسبی در دیدگاه دوم مفهوم میابد
نسبی به این دلیل که ادبیات تطبیقی که اکنون به عنوان گرایشی میان رشته ای مورد توجه قرار میگیرد بسیار وسیع است که نمی توان آن را در مفهومی خلاصه کرد،و بسیار قدمت دارد که نمی توان فرانسویان را اولین شناسندگان آن دانست و در واقع اگر ادبیات شفاهی را پایه گذار ادبیات کتبی بدانیم و بر تأثیرگذاری نوشته ای در دیگر نوشته ای صحه بگذاریم (همانطورکه فراگیری مکاتب ادبی همچون اگزیستانسیالیسم،ناتورالیسم و ...در زمانی خاص خود شاهدی بر این مدعاست) یافتن ریشه ی این شاخه ی ادبی محال مینماید.
دوستان تا اینجای این مقدمه اگر ایرادی داشت عذر مرا بپذیرین
و در ادامه قصد بر عنوان کردن نمونه هایی از این ادبیات دارم که فکر میکنم پس از تکمیل تعریف و یا تجدید نظر در مواردی از گفته های من ،که به نوعی دید شخصی هم در آن دخیل بود، نمونه های مناسبی برای بحث از این منظر باشند
در ادبیات 3 گروه انسانی که من اکنون کتاب آن در دسترسم نیست نمونه هایی چون شولم شولم و دزد و مهتاب(اولی از کلیله و دمنه و دومی در خاطرم نیست)، و رودابه و زال و کمند گیسو از موریس مترلینگ مورد بررسی قرار گرفته بودند که از دوستانی که دسترسی به این کتب یا منابعی در این ارتباط دارن خواستار کمکم
و در نمونه هایی دیگر میتوان به نوشته هایی اشاره کرد که در برخی از آنها شباهت هایی در افراد داستان و در برخی دیگر در مضامین و یا در برخی درهر دو این مناسبات موجود است