محفل ادبی.....موضوع بحث((ادبیات تطبیقی))

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوستان خوبم:gol:
خب انتظارها به پایان رسید:D
موضوع بحث این هفته ما ادبیات تطبیقی هستش که توسط دوست خوبمون Persian_kb ارائه شده
بحث دقیقا بعد از پست ایشون در این تاپیکشروع میشه
از persian_kb عزیز میخوایم که بیاد و موضوع رو یه مقداری روشن تر کنه...
:gol:;)
تا بحثو اغاز کنیم
ببخشید اگر دیر اومدم....
امیدوارم که با شرکت تک تک شما در این بحث بتونیم به نتایج خوبی برسیم
اگر پیشنهاد یا انتقادی دارید تو تاپیک محفل ادبی مطرح کنید..خوشحال میشم:gol:
 
با سلام خدمت دوستان
بنا به رسم این محفل قرار بر این شد که من مقدمه ای بر موضوعی بگم که مطرح کردم
موضوع مطروحه ادبیات تطبیقی بود
شاخه ای از ادبیات که دوستان تحصیلکرده در علوم انسانی با نام و توضیحات آن تا حد زیادی در ادبیات 3 آشنا شدن
آشنایی من هم با این نوع به همان سال باز میگرده
آشنایی در نتیجه ی کنجکاوی بر عنوان کتابی از دکتر اسلامی ندوشن، جام جهان بین؛
و قصدم هم از مطرح کردن آن اشنایی بیشتر با این شاخه بود که به عقیده ی من اگر درست به آن بپردازیم واقعا زیباست
ادبیات تطبیقی یکی از شاخه های مهم علوم ادبی معاصر است که در واقع میتوان آن را مطالعه ی فرامرزی ادبیات توأم با قیاس دانست( در زبان انگلیسی ادبیات تطبیقی comparative literature)
و در زمینه های گوناگون ادبی میتوان رگه هایی از آثار این ادبیات را مشاهده کرد.
در یک نگاه میتوان اینگونه گفت که در بررسی آثار مختلف ادبی به تشابهات،تناسبات، و یا همخوانی هایی بر میخوریم که گویی یکی با الهام از دیگری بخشی از مطلب خود را آورده است
اما این تنها گمانی است،که مسبب آن نگاهی کوتاه است و نمی توان با این دیدگاه نوشته ای را زیر سؤال برد
در نظر شخصی من که در مقام قیاس ضعیف ترین نظرهاست و این از بی اطلاعی من در این زمینه ی خاص نشأت میگیرد،
در کل میتوان از 2 منظر بر تشابهات نوشتاری نگاه کرد
یکی اینکه این تشابهات و همگونی ها را در نتیجه ی تشابهات خواستها ، آرمانها ، امیال و جریانات فکری بشری ،بدون مرزبندی، در نظر بگیریم و آن را حاکی از یکسانی هایی در زمینه ها و زمانه های مختلف بدانیم
و دیگری اینکه واقعا به بررسی داد و ستدهای میان نویسندگان ملل مختلف و در اعصار مختلف و تاثیرپذیری آنها از یکدیگر بپردازیم
که در واقع ادبیات تطبیقی ، به عنوان شاخه ای آکادمیک که فرانسوی ها ابداع گر آن بودند به گونه ای تقریبا نسبی در دیدگاه دوم مفهوم میابد
نسبی به این دلیل که ادبیات تطبیقی که اکنون به عنوان گرایشی میان رشته ای مورد توجه قرار میگیرد بسیار وسیع است که نمی توان آن را در مفهومی خلاصه کرد،و بسیار قدمت دارد که نمی توان فرانسویان را اولین شناسندگان آن دانست و در واقع اگر ادبیات شفاهی را پایه گذار ادبیات کتبی بدانیم و بر تأثیرگذاری نوشته ای در دیگر نوشته ای صحه بگذاریم (همانطورکه فراگیری مکاتب ادبی همچون اگزیستانسیالیسم،ناتورالیسم و ...در زمانی خاص خود شاهدی بر این مدعاست) یافتن ریشه ی این شاخه ی ادبی محال مینماید.
دوستان تا اینجای این مقدمه اگر ایرادی داشت عذر مرا بپذیرین
و در ادامه قصد بر عنوان کردن نمونه هایی از این ادبیات دارم که فکر میکنم پس از تکمیل تعریف و یا تجدید نظر در مواردی از گفته های من ،که به نوعی دید شخصی هم در آن دخیل بود، نمونه های مناسبی برای بحث از این منظر باشند
در ادبیات 3 گروه انسانی که من اکنون کتاب آن در دسترسم نیست نمونه هایی چون شولم شولم و دزد و مهتاب(اولی از کلیله و دمنه و دومی در خاطرم نیست)، و رودابه و زال و کمند گیسو از موریس مترلینگ مورد بررسی قرار گرفته بودند که از دوستانی که دسترسی به این کتب یا منابعی در این ارتباط دارن خواستار کمکم
و در نمونه هایی دیگر میتوان به نوشته هایی اشاره کرد که در برخی از آنها شباهت هایی در افراد داستان و در برخی دیگر در مضامین و یا در برخی درهر دو این مناسبات موجود است
 
دوستان اگر جریان محفل را از موضوع و مباحثه ای عامتر به موضوعی تخصصی تر بردم
و یا اگر هم
اطلاعات من در این زمینه نارسایی هایی داشت ببخشید
امیدوارم با کمک همدیگر و با اوردن مثالهایی جالب از این شاخه ی ادبی ادامه ی محفل نیز لذت بخش باشد;)
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون پرشین جان..توضیحاتت عالی بود...
راستش من تا به حال درباره ادبیات تطبیقی چیزی رو مطالعه نکردم...ولی اونطور که تو تعریف کردی بیشتر درباره تاثیر ادبیات یه ملت بر روی ادبیات یه ملت دیگس..درسته؟...یا شاید من اشتباه فهمیدم
 
ممنون پرشین جان..توضیحاتت عالی بود...
راستش من تا به حال درباره ادبیات تطبیقی چیزی رو مطالعه نکردم...ولی اونطور که تو تعریف کردی بیشتر درباره تاثیر ادبیات یه ملت بر روی ادبیات یه ملت دیگس..درسته؟...یا شاید من اشتباه فهمیدم
در واقع شما درست فهمیدین
ولی من در صحبت هام کمی زیادی روی این جنبه صحبت کردم و در واقع مرزبندی کردم که درست نیست
اصلش فرامرزیه که بیشتر میشه گفت تأثیرات شخص به شخص بیشتر در اون جلوه میکنه
 
در واقع شما درست فهمیدین
ولی من در صحبت هام کمی زیادی روی این جنبه صحبت کردم و در واقع مرزبندی کردم که درست نیست
اصلش فرامرزیه که بیشتر میشه گفت تأثیرات شخص به شخص بیشتر در اون جلوه میکنه
;)به نظر من دوستانی که در این زمینه مثالهایی میشناسند
جالبتره که روی اونها بحث کنیم
ولی خب اگر کسی مطرح نکرد من خودم مثالهایی رو پیدا میکنم و در خدمتتون هستم ارغوان جان
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنونم...اره با مثال خیلی بهتر میشه فهمید..من که خودم مثالی در این باره بلد نیستم...
راستش درباره تاثیر شخص به شخص خیلی متوجه نشدم...یعنی چی؟....:D
ببخشید دیگه...اطلاعاتم ناقصه:tooth:
 
ممنونم...اره با مثال خیلی بهتر میشه فهمید..من که خودم مثالی در این باره بلد نیستم...
راستش درباره تاثیر شخص به شخص خیلی متوجه نشدم...یعنی چی؟....:D
ببخشید دیگه...اطلاعاتم ناقصه:tooth:
تأثیر شخص به شخص منظورم این بود که مثلا تأثیر نوشته های حافظ رو گوته
حالا اون به کنار
مثلا پاشنه ی آشیل و چشم افراسیاب و ... اینا هم همه انگار از یه فکر نشأت گرفتن
مثلا من یه جا خوندم تو یکی از داستان های قدیمی
خواهرهای یکی از قهرمانان موهاشون مثل مار بوده،ضحاک خودمونم که همینجوریا بود دیگه
حالا من مثال پیدا میکنم بازم واسه محفل;)
 
اطلاعات منم فقط همون اسم کتاب جام جهان بین دکتر ندوشن بود، اول که تو ادبیات 3 بود!:D(نه که الان یه کارشناس ادبیات تطبیقیم،واسه اینه که میگم!)
ولی خب موضوع محفل باعث شد یخورده گشتم!:smile:
ببخشید دیگه...اطلاعاتم ناقصه:tooth:
 
پرسشی دارم ارغوان جان
چرا دوستانی که در هنگام عنوان موضوع ، در رابطه با آن نظر میدادند
اکنون پرهیز میکنند؟
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
واقعا تعجب کردم که از دیروز تا حالا کسی نیومده نظری بده.....فکر کنم باید یه کمی به زور متوسل بشم...:D
خب ممکنه اطلاعاتشون در این زمینه کم باشه..که دلیل قانع کننده ای نیست ..چون با شرکت در بحث مسلما به دانسته هاشون اضافه میشه...و میتونن سوالاتشونو مطرح کنن
یا اینکه یه دلایل شخصی وقت سرزدن به باشگاهو نداشته باشن
یا موضوع براشون جالب نباشه
در هرحال اگر این روند ادامه پیدا کنه باید یه فکر دیگه ای برای محفل بکنیم..چون احساس میکنم برای موضوعات دیگه هم به همین منوال خواهد شد
حالا ما بحثو ادامه میدیم شاید دیگران هم جذب شدن
از تو هم ممنونم persian_kb جان
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستی الان یادم اومد.....
یادتونه یه شعری بود از گوته...فکر کنم تو کتاب دبیرستان بود..شاید پیش دانشگاهی..که گوته اونو در وصف حافظ سروده بود...و در واقع به خاطر تاثیری بود که شعر حافظ براو گذاشته بود..من فکر کنم با توجه به تعریف ادبیات تطبیقی این هم در همین گروه قرار داشته باشه
امیدوارم درست گفته باشم..متاسفانه شعرش یادم نیست....اگر یادم اومد میذارم

یا همین لیلی و مجنون که فکر کنم از داستانهای عرب گرفته شده باشه...ایا اینها هم جزو همین ادبیاتن؟

پرشین جان بهتره خودت مثالهایی رو قرار بدی شاید بحث روی مثال جالبتر باشه..بازم هرجور خودت میخوای..همه کاره خودتی
 
آخرین ویرایش:

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
سلام
ببخشید من یکم دیر کردم....
این دو صفحه رو بخونم بفهمم موضوع از چه قراره میمام خدمتتون!:redface:
راستی آقا مدیر کجاست؟:w18:
من يکي شرمنده‌ام، وقتي به اسم اين تاپيک مي‌رسيدم دستمون جلوش مي‌ذاشتم که نبينمش! :w05: که مثلا همچين تاپيکي اصلا وجود نداره :biggrin:
آخه آمادگي حضور تو بحثو نداشتم، اومدم اينو مطرح کنم که منبعي معرفي بشه که ديدم...
البته الان کارمون سخت تر شد! :D
این هم نمونه ای از ادبیات تطبیقی در رابطه با آژی دهاک یا همون ضحاک
;)

http://www.aftab.ir/lifestyle/view.php?id=87424

این هم لینک کتاب ادبیات فارسی 3 انسانی

http://edu.tebyan.net/textbooks/0087/index.htm

این مثالای درست و حسابی ای نیستن راستی

یه خورده میگردم بعد!
آقا دم شما گرم!
:gol:
 
دوستان عذر میخوام منبع عنوان میکنم بدون اینکه نقشی در اون داشته باشم
این هم مصاحبه ای از فارس در پی نشستی با عنوان ادبیات تطبیقی
که در اون از تأثیر خیام بر الیوت و همچنین تأثیر بزرگ هزار و یک شب بر ادبیات جهان سخن به میان امده;)
من این یکی 2 روز بگذره
خودم میام با کمک همدیگه محفل رو به جایگاه حقیقیش!!!بازگردونیم

http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8704161058 لینک مصاحبه

http://www.persian-language.org/Group/Report.asp?ID=1198&P=1 لینک جمع و جورتری در این رابطه از شورای گسترش زبان فارسی
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
اره دیگه persian_Kb جان همه چی افتاده گردن خودنت...شرمنده....هر کاری از دستم بر اومد انجام میدم..
البته شرمنده ام...شاید یه مدتی دیگه نتونم بیام باشگاه.........امیدوارم دوستان در نبود ما نسبت به این تاپیک بی مهری نکنن..............
حالا ببینم اون شعر گوته رو کسی یادش نیومد.؟....شاید هم من اشتباه میکنم..نمیدونم
 
چرا ارغوان جان
خب منم میدونم کدومو میگی
خیلی ادبیات پیشدانشگاهیمو دوست داشتم
فقط نمی دونم کتابم کجاست
از دیوان شرقیش بود انگار
میگفت غرب و شمال و جنوب همه رفتن رو هوا!! فقط شرقه که آرومه! چون اونا حافظ دارن!;)
کلا گوته عاشق حافظ بوده
کاملا هم درست میگی که تحت تأثیرش بوده
سعی میکنم اون رو هم پیدا کنم
 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
من قبلا" یه کتاب خوب داشتم درباره ی گوته و حافظ که فکر می کنم به همین نام بود،اما متاسفانه گم کردم.اگه پیدا کنم خیلی به بحث تاثیر حافظ روی گوته به ما کمک می کنه.
کسی از دوستان هست که این کتاب رو داشته باشه؟
:gol:
 

zahra.as

عضو جدید
فكر كنم من بدونم

فكر كنم من بدونم

من قبلا" یه کتاب خوب داشتم درباره ی گوته و حافظ که فکر می کنم به همین نام بود،اما متاسفانه گم کردم.اگه پیدا کنم خیلی به بحث تاثیر حافظ روی گوته به ما کمک می کنه.
کسی از دوستان هست که این کتاب رو داشته باشه؟
:gol:
من اين كتاب را خوندم و اسمش هم ديوان شرقي گوته است خيلي نثر زيبا و رواني داره اما حافظ خودمون چيز ديگه است
 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
من اين كتاب را خوندم و اسمش هم ديوان شرقي گوته است خيلي نثر زيبا و رواني داره اما حافظ خودمون چيز ديگه است

نه مهسا جون..دیوان شرقی نبود..ولی خوب شد یادم اوردی برم این کتاب رو بخرم.ممنونم ازت..:gol:
من فعلا" امتیاز ندارم شرمنده..
(عذر می خوام،مثل این که اسپم شد.)
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
persian_kb گفت:
چرا ارغوان جان
خب منم میدونم کدومو میگی
خیلی ادبیات پیشدانشگاهیمو دوست داشتم
فقط نمی دونم کتابم کجاست
از دیوان شرقیش بود انگار
میگفت غرب و شمال و جنوب همه رفتن رو هوا!! فقط شرقه که آرومه! چون اونا حافظ دارن!;)
کلا گوته عاشق حافظ بوده
کاملا هم درست میگی که تحت تأثیرش بوده
سعی میکنم اون رو هم پیدا کنم
اهان اره..خودش بود....ممنون که یادم انداختی....خیلی دنبال کتابش نگرد....احتمالا بعد کنکور اتیشش زدی:biggrin:..شوخی کردم...اگه تو کتاب پیش بوده که من دارمش..خودم میذارمش..;)
persian_kb گفت:
اخی..مرسی عزیز...اره خیلی سختم بود که اونجوری صدات کنم..حالا بهتر شد:)
mahsa_askari گفت:
من اين كتاب را خوندم و اسمش هم ديوان شرقي گوته است خيلي نثر زيبا و رواني داره اما حافظ خودمون چيز ديگه است
اره منم فکر میکردم دیوان شرقی باشه;)..اسمش واسم اشناست....باران جان مطمئنی این نبود...:D
نه مهسا جون..دیوان شرقی نبود..ولی خوب شد یادم اوردی برم این کتاب رو بخرم.ممنونم ازت..:gol:
من فعلا" امتیاز ندارم شرمنده..
(عذر می خوام،مثل این که اسپم شد.)
باران جان حضور گرم تو و سایر دوستان در این تاپیک مهم تر از امتیازشون هست....ممنون که اومدی...اگه اسم کتاب یادت اومد بیا بگو...
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
گوته و حافظ (1)

گوته و حافظ (1)

حافظ حديث سحر فريب خوشت رسيد
تا حد مصر و چين و به اطراف روم و ري
"حافظ"

اي حافظ! سخن تو همچون ابديت بزرگ است، زيرا آن‌را آغاز و انجامي نيست. کلام تو چون گنبد آسمان تنها به خود وابسته است، لاجرم ميان نيمه‌ي غزلت با مطلع و مقطع آن فرقي نمي‌توان گذاشت، چه همه‌ي آن آيت جمال و کمال است.
اگر روزي دنيا به سر آيد، اي حافظ آسماني، آرزو دارم که تنها با تو و در کنار تو باشم. همراه تو باده نوشم و چون تو عشق ورزم، زيرا اين افتخار زندگي من و مايه‌ي حيات من است. (از ديوان شرقي، شجاع‌الدين شفا)
"گوته"

خب تأخير و سکوت منو ببخشايين... اخلاق بدي براي نوشتن دارم... تا "حس"اش نباشه، دست به قلم نمي‌برم و به تبع با دست خالي هم در جمع دوستان حاضر نمي‌شم...فرصتي لازم داشتم تا به مقدمه‌ي دو ترجمه از ديوان گوته مراجعه کنم که تا الان مجالش نبود.
به کورش عزيز هم مي‌گم: الان شايد دو هفته کم‌تر يا بيش‌تر باشه که قصد دارم در يکي از بحثات شرکت کنم (بحث سجده‌ي شيطان) مقدمات و طرح کلي مطالبمو آماده کردم، اما تا امروز مي‌بيني که انگار اون تاپيک رو اصلا نديدم يا نديده گرفتم... خلاصه اين وسواس و روحيه‌ي اصلاح‌ناپذير منو به همراه گرفتاري‌هام، ببخشايين!

و اما
ديوان گوته هم با نام "ديوان شرقي" منتشر شده، هم با نام "ديوان غربي-شرقي" بنابراين حق با هر دو گروهه!

"ديوان شرقي"، گوته، ترجمه شجاع‌الدين شفا، نشريه کتابخانه سقراط، ناشر آثار جاويدان، چاپ اول، آذرماه 1328.

"ديوان غربي-شرقي"، يوهان ولفگانگ فن گوته، ترجمه کورش صفوي، مرکز بين‌اللملي گفت‌وگوي تمدن‌ها، با همکاري انتشارات هرمس، چاپ اول، 1379.

خب جدا از تفاوتي که شيوه‌ي دو ترجمه هست، همين‌طور که مي‌بينين "دوان شرقي" بيش از نيم‌قرن از چاپش مي‌گذره و احتمالا در بازار ناياب باشه. و به مناسبت دويستمين سال‌روز تولد گوته به چاپ رسيده. جناب صفوي که يه زبان‌شناسه، در مقدمه‌ي کتابش از ترجمه‌ي جناب شفا بسيار تعريف مي‌کنه. به نظر من ترجمه‌ي جناب شفا به متن وفادارتر بوده و ترجمه‌ي صفوي به نظم... حالا منظورمو با مثالي از دو ترجمه تقديم مي‌کنم تا به قضاوت خودتون هم احترام گذاشته باشم.
از خصوصيات ديگه‌ي "ديوان شرقي" اينه که نمونه‌هايي از خط فارسي گوته هم آورده شده، اگه مايل به ديدنش باشين، بايد اسکن‌شون کنم. و جالب‌تر اين‌که گوته با دست خط خودش نام اثرش رو گذاشته: "ديوان شرقي"
 
آخرین ویرایش:

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
گوته و حافظ (2)

گوته و حافظ (2)

منابع ديوان:

صفوي مترجم ديوان غربي-شرقي، معتقده: "بر اساس اسناد موجود، مي‌توان فهرست اين منابع را به ترتيب زمان مندرج در زندگي‌نامه‌ي شخصي گوته به‌دست داد" سپس 42 منبع رو ذکر مي‌کنه.
من به برخي‌هاش اشاره مي‌کنم:
1. ديوان حافظ، برگردان آلماني در دو مجلد از سوي يوزف فن هامر پورگشتال.
2. قرآن، برگردان آلماني، از سوي ت. آرنولد از برگردان انگليسي جورج سيل.
3. گلستان سعدي، برگردان آدامو اولئاريو.
4. قابوسنامه، برگردان ه‍. ف. فن ديز از ترکي، فارسي، عربي.
5. زندگي محمد(ص)، به همراه يادداشت‌هاي تاريخي درباره دين اسلام، هانري دويولن ويل.
6. مجنون و ليلي، جامي، برگردان آنتون تسئودور هارتمن از ترجمه‌ فرانسوي آ.اِل. شزي.
7. زندگي اسکندر، نوشته‌ي کوتيوس روفوس.
و...
بقيه‌ بيش‌ترشان به تاريخ و شرق‌شناسي مربوط مي‌شوند.
 
آخرین ویرایش:

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
گوته و حافظ (3)

گوته و حافظ (3)

بخش‌هاي ديوان:

ديوان شرقي-غربي شامل دوازده بخش است که به ترتيب: مغني‌نامه، حافظ‌نامه، عشق‌نامه، تفکيرنامه، رنج‌نامه، حکمت‌نامه، تيمورنامه، زليخانامه، ساقي‌نامه، مثل‌نامه، پارسي‌نامه، و خلدنامه ناميده شده‌اند.
با توجه به متن اصلي، بيش‌ترين حجم ديوان به زليخانامه و کم‌ترين حجم به تيمورنامه اختصاص يافته است. گوته براي هريک از بخش‌هاي دوازده‌گانه ديوان، جدا از نام‌هاي ياد شده، معادل آلماني آن‌ها را نيز ذکر کرده است. براي برخي از قطعه‌ها نامي انتخاب شده و برخي ديگر بدون نام آمده‌اند.
اين پيکربندي ديوان و ترتيب بخش‌ها دقيقا هماني است که در سال 1819 انتشار يافت؛ هرچند چنين مي‌نمايد که در فوريه 1816، گوته بخش سيزدهمي نيز به نام احتمالي دوست‌نامه براي درج در ديوان، در نظر گرفته بوده است که يا اصلا سروده نشده و يا در بخش‌هاي ديگري چون عشق‌نامه گنجاند شده است.
 
آخرین ویرایش:

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
گوته و حافظ (4)

گوته و حافظ (4)

عوامل توجه گوته به ادبيات شرق

مسلماً نخستين عامل را مي‌توان نهضت ادبي "غوغا و تلاش" دانست... تقريباً تمامي پيش‌گامان اين نهضت در آلمان به گونه‌اي با مطالعات زبان‌شناسي تاريخي-تطبيقي زمان خود آشنا بودند و حتا در رديف متخصصان طراز اول اين رشته از پژوهش‌ها به حساب مي‌آمدند.
علاوه بر اين، بسياري از کشورهاي آسيا و آفريقا در زمان گوته جزو مستعمرات کشورهاي اروپايي قرار داشتند و به‌ويژه نبايد در اين ميان هندوستان را از ياد برد که بخشي از مستعمرات انگلستان به‌حساب مي‌آمد.
در سال 1786، خطابه‌ي مشهور سر ويليام جونز در انجمن سلطنتي مطالعات آسيايي در کلکته و تأکيد وي بر خويشاوندي زبان‌هاي سنسکريت، لاتين، يوناني و زبان‌هاي ژرمني، روش تازه‌اي را در مطالعات زبان‌شناسي پديد آورد که اگرچه بنيان‌گذارش دانشمندي انگليسي بود، ولي در آلمان شکوفا شد.
کشف خويشاوندي ميان زبان‌هاي ايراني و زبان‌هاي ژرمني سبب شد تا تصور نادرست سامي بودن زبان فارسي، آن‌هم به دليل شباهت در خط به يک سو نهاده شود و فارسي و آلماني دو زبان خويشاوند به حساب آيند. با اين تفاوت که منابع موجود شرقي، به‌ويژه اسناد مکتوب از زبان‌هاي هند و ايراني در مطالعات زبان‌شناسي تاريخي-تطبيقي از اهميت ويژه‌اي برخوردار بود و مي‌توانست براي بازسازي زبان هند و اروپايي ما در الگوي کار قرار گيرد....

ولي به اعتقاد نگارنده، آن‌چه گوته را به سمت شرق و به‌ويژه به سوي ايران کشيد، نه نهضت "غوغا و تلاش" بود، نه مستعمرات اروپا، نه سر ويليام جونز، و نه هيچ‌يک از عواملي که متخصصان از نگاهي علمي مطرح ساخته‌اند. آن‌چه او را به اين‌سو کشيد، خود او بود. خلق و خوي گوته هيچ‌گاه با زمانه‌اش سازگار نبود. گوته هميشه عاشق بود و عاشق از دنيا رفت؛‌ عشقي که در اروپاي آن ايام قابل توجيه نبود؛ عشقي که تنها در ادب شرق مُهر تأييد مي‌خورد و همين عشق بود که او در حافظ ديد. (مقدمه‌ي ديوان غربي-شرقي، کورش صفوي)
 
آخرین ویرایش:

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
گوته و حافظ (5)

گوته و حافظ (5)

پيوند شرق و غرب در ديوان

چرا اين ديوان شرقي است؟
ديوان گوته مسلماً ديواني شرقي است. واژه‌هايي چون "الله"، "بلبل"، "هدهد"، "ساقي"، "درويش"، "حوري"، "مشک"، "مفتي"، "فتوا" و... جز آن بارها و بارها در ديوان به‌کار رفته‌اند، تا جايي که درک بسياري از سروده‌ها را براي هم‌زبان گوته، بدون يادداشت‌ها و گاه حتا ناممکن مي‌سازند.

چرا اين ديوان غربي است؟
نخست اين‌که هيچ شعري، برگردان شعري فارسي نيست و دوم اين‌که گوته در تمامي ديوان، درکي غربي از شرق به‌دست مي‌دهد.
گوته در عشق‌نامه شش زوج عاشق، يعني رستم (=زال) و رودابه، يوسف و زليخا، فرهاد و شيرين، مجنون و ليلي، جميل و بثينه، و سليمان و بلقيس را معرفي مي‌کند و سپس خود را "حاتم" مي‌نمامد و محبوب خود را "زليخا" خطاب مي‌کند. که در اصل ماريانه فن ويلمر است، ولي اگرچه دو نام شرقي را بر مي‌گزيند، در ستايش يار هم‌واره روش غربيان را اختيار مي‌کند. محبوب خود را چنان مي‌ستايد که خود در برابرش خفيف نکند، زيرا محبوب او هم‌واره زميني است و خوانشي نيز جز اين تصور نمي‌شود. گوته حتا در ساقي‌نامه به هنگامي که ساقي را مي‌نوازد و ساقي از او طلب بوسه مي‌کند، او را "پسر" خطاب مي‌کند و از بي‌نشان‌سازي جنسيت استفاده نمي‌کند. (مقدمه‌ي ديوان غربي-شرقي، کورش صفوي)
 
آخرین ویرایش:

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
گوته و حافظ (6)

گوته و حافظ (6)

مقايسه دو ترجمه

1
کورش صفوي (ديوان غربي-شرقي)
هجرت (از مغني‌نامه)
شمال و غرب و جنوب درهم مي‌شکنند،
تخت و ديهيم فرو مي‌پاشند، امپراتوري‌ها به خود مي‌لرزند،
بيا و از اين ديار بگريز؛ در شرق پاک
تن به نسيم پدرشاهي بسپار،
تا که چشمه‌ي خضر در بر عشق و مي و آوازها
شور ايام جواني را به تو باز دهد.

در آن ديار، در پاکي و صفاي دل
پيوند تبار آدميان را به روزگار وصل خواهم خواست؛
به روزگاري که کلام آسماني را
به زبان زمينيان مي‌شنيديم؛
و در پي حقيقت، فکر خود رنجور مي‌ساختيم.


شجاع‌ الدين شفا (ديوان شرقي)
شمال و غرب و جنوب پريشان و آشفته‌اند. تاج‌ها در هم مي‌شکنند
و امپراتوري‌ها به خويش مي‌لرزند. بيا! از اين دوزخ بگريز و آهنگ شرق دل‌پذير کن،
تا در آن‌جا نسيم روحانيت بر تو وزد و در بزم عشق و مي و آواز آب خضر جوانت کند.

بيا! من نيز رهسپار اين سفرم تا در صفاي شرق آسماني طومار قرون گذشته را درنوردم
و آن‌قدر در دور زمان واپس روم تا به روزگاري رسَم که در آن مردمان جهان قوانين آسماني را
با کلمات زميني از خداوندان فرا مي‌گرفتند و چون ما فکر خويش را از پي درک حقيقت رنجه نمي‌داشتند.


2
ترجمه‌ صفوي
اي حافظ قدسي! به گرمابه و مي‌خانه
مي‌خواهم به تو انديشم؛
آن‌گاه که نگار نقاب پس مي‌زند،
آن‌گاه که جعد مشکينش عطر مي‌پراکند.
آري که نجواي عشق شاعر
حتا حوريان را به هوس خواهد آورد.
بر اين هنر شاعر رشک مي‌بريد،
يا در پي آزردنش مي‌رويد؛
اما بدانيد که سخن شاعر
هم‌واره بر گرد دروازه‌ي بهشت در پرواز است؛
آهسته بر کوبه مي‌زند
و حيات جاودانه مي‌طلبد.


ترجمه‌ شفا
اي حافظ مقدس! آرزو دارم که همه جا، در سفر و حضر
در گرمابه و مي‌خانه با تو باشم،
و در آن هنگام که دل‌دار نقاب از رخ برمي‌کشد
و با عطر گيسوان پر شکنش مشام جان را معطر مي‌کند
تنها به تو انديشم
تا در وصف جمال دل‌فريبش از سخنت الهام گيرم
و از اين وصف حوريان بهشت را به رشک افکنم؛
بدين سعادت شاعر حسد مي‌بريد و در پي آزردن او مشويد،
زيرا سخن شاعر چون پرنده‌اي سبک‌روح گرد بهشت پرواز مي‌کند
و براي او حيات جاودانه مي‌طلبد.
"گوته" گزيده‌اي از مغني‌نامه

(اگر رفيق شفيقي درست پيمان باش!
رفيق حجره و گرمابه و گلستان باش)
"حافظ"
 
آخرین ویرایش:

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
خداپرست جان بابت این نکته سنجی و نقدهای بی نظیری که گذاشتی ازت ممنونم:w27:
هنوز وقت مناسبی برای خوندن تک تکشون پیدا نکردم...........:sweatdrop:

ولی یه سوالی برام پیش اومد:w16:....اینکه کدوم یک از شاعرا یا نویسنده های ایرانی تو نوشته هاشون از یک شاعر یا نویسنده خارجی تاثیر گرفتن...
من مورد خاصی به نظرم نمیاد اصلا....:w19:
 

Similar threads

بالا