قدرت تلقین...

iQl

عضو جدید
کاربر ممتاز
قدرت تلقین


می‌گويند شخصی سر کلاس رياضی خوابش برد. وقتی که زنگ را زدند بيدار شد، باعجله دو مسأله را که روی تخته سياه نوشته بود يادداشت کرد. و به خيال اينکه استاد آنها را بعنوان تکليف منزل داده است به منزل برد و تمام آن روز و آن شب برای حل آنها فکر کرد.

هيچ يک را نتوانست حل کند، اما تمام آن هفته دست از کوشش بر نداشت. سرانجام يکی را حل کرد و به کلاس آورد.
استاد به کلی مبهوت شد، زيرا آنها را بعنوان دو نمونه از مسائل غيرقابل حل رياضی داده بود.
اگر اين دانشجو اين موضوع را می‌دانست احتمالاً آن را حل نمی‌کرد، ولی چون به خود تلقين نکرده بود که مسأله غيرقابل حل است و بلکه برعکس فکر می‌کرد بايد حتماً آن مسأله را حل کند سرانجام راهی برای حل مسأله يافت.
برای آن کس که ایمان دارد ناممکن وجود ندارد…

چند نمونه فراموش نشدنی باعث تغيير نگرش پزشكان و روانشناسان شد.
يك زندانی كه قصد فرار داشت به طور مخفيانه خود را در يكي از اتاقك‌های قطار جا داده بود و بعد از حركت فهميده بود كه در يخچال قطار قرار دارد. زنداني مطمئن بود كه در طي چندين ساعتي كه در يخچال قرار دارد منجمد خواهد شد و دقيقاً اينطور هم شد.
بعد از رسيدن به مقصد مشاهده شد كه زنداني يخ زده، در حالی كه يخچال قطار خاموش بوده است، اين نشان می‌دهد كه شخص زندانی به خود تلقين كرده كه منجمد خواهد شد و اين تلقين براي او حكم يك تصوير ذهني مطابق با افكار او داشته و همين باعث شده كه سلول‌هاي بدن وی واقعاً سرما را حس كرده و كم‌كم منجمد شود.
نمونه ديگر آزمايشي بود كه به پيشنهاد يكي از روانشناسان بر روي دو تن از مجرمين محكوم به اعدام انجام شد.
آزمايش به اين صورت بود كه مجرم اول را با چشماني بسته در حضور مجرم دوم با بريدن شاهرگ دستش او را به مجازات رساندند. در اين هنگام نفر دوم با چشمان خود شاهد مرگ او بر اثر خونريزي شديد بود.
سپس چشمان نفر دوم را نيز بستند و اين بار شاهرگ دست وي را فقط با تيغه اي خط كشيدند و در اين حين كيسه آب گرم نيز بالاي دست وي شروع به ريختن مي‌كرد، اين در حالي بود كه دست او به هيچ وجه زخمي نشده بود. اما شاهدان يعني پزشكان و روانشناسان با كمال ناباوري ديدند كه مجرم دوم نيز پس از چند دقيقه جان خود را از دست داد، چرا كه او مطمئن بود كه شاهرگ دستش به مانند نفر اول بريده شده و خونريزي مي‌كند. ريخته شدن خون را نيز بر روي دست خود حس مي كرده است. در واقع تصوير ذهني او چنين بوده كه تا چند لحظه ديگر به مانند نفر اول هلاك مي‌شود و همين طور هم شد.
اين نشان مي‌دهد كه دستگاه عصبي ما با توجه به آنچه فكر مي‌كنيم يا خيال مي‌كنيم كه حقيقت دارد واكنش نشان می‌دهد. دستگاه عصبي ما تجربه خيالي را از تجربه واقعي تميز نمي‌دهد. در هر دو مورد با توجه به اطلاعاتي كه از ناحيه مغز در اختيار او قرار مي‌گيرد واكنش نشان مي‌دهد.


اين يكي از قوانين اوليه و اصولي ذهن است. در واقع اينطوري ساخته شده‌ايم. لحظه‌به‌لحظه مواظب گفته‌ها، فکرها و حرفای دلمون باشیم. مواظب باشیم که به خودمون چی می‌گیم، هیچ وقت نگیم که چرا زندگی من اینجوریه… چون همش دست خودمونه و این ما هستیم که زندگی خودمون رو به ویرانه و کلبه‌ای خرابه، یا به قصری باشکوه و شاهکاری بی‌نظیر تبدیل می‌کنیم.
 
آخرین ویرایش:

iQl

عضو جدید
کاربر ممتاز
اره واقعا همینطوره
مرسی
موافقم
یه داستان جالب هم یکی از دوستام برام تعریف کرد که برای خودش اتفاق افتاده بود!!!
ایشون میگفتن من یه مدت ریزش موی شدید داشتم به یه دکتر مراجعه کردم و بعد از معاینه به من گفتن هرشب قبل از خواب روی یه کاغذ بنویس موهای من اصلا ریزش نداره و فوق العاده سالمه!!!
میگفت من خندم گرفت و اول اجراش نکردم اما بعد کنجکاو شدم که اجراش کنم و اعتقاد داشت که کاملاً تاثیر داشته و یک ماه بعد تو مراجعه بعدی از بیمارهای دیگه هم که سوال کرده بود اونهاهم همین اعتقاد را داشتن که کاملا موثر بوده!!!!!:confused::w20::question:
امان از قدرت تلقین...
 

Similar threads

بالا