زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

khaNuMi

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوندن این متن کمتر از 2دقیقه وقت میبره

خوندن این متن کمتر از 2دقیقه وقت میبره

اومد پيشم حالش خيلي عجيب بود فهميدم با بقيه فرق ميکنه


گفت :حاج آقا يه سوال دارم که خيلي جوابش برام مهمه


گفتم :چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال ميشم بتونم کمکتون کنم


گفت: من رفتني ام!

گفتم: يعني چي؟

گفت: دارم ميميرم


گفتم: دکتر ديگه اي رفتی، خارج از کشور؟


گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاري نميشه کرد.


گفتم: خدا کريمه، انشاله که بهت سلامتي ميده


با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بميرم یعنی خدا کريم نيست؟


فهميدم آدم فهميده ايه و نميشه گل ماليد سرش


گفتم: راست ميگي، حالا سوالت چيه؟


گفت: من از وقتي فهميدم دارم ميميرم خيلي ناراحت شدم از خونه بيرون نميومدم


کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن


تا اينکه يه روز به خودم گفتم تا کي منتظر مرگ باشم


خلاصه يه روز صبح از خونه زدم بيرون مثل همه شروع به کار کردم


اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار اين حال منو کسي نداشت


خيلي مهربون شدم، ديگه رفتاراي غلط مردم خيلي اذيتم نميکرد


با خودم ميگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن


آخه من رفتني ام و اونا انگار موندنی


سرتونو درد نيارم من کار ميکردم اما حرص نداشتم


بين مردم بودم اما بهشون ظلم نميکردم و دوستشون داشتم


ماشين عروس که ميديم از ته دل شاد ميشدم و دعا ميکردم


گدا که ميديدم از ته دل غصه ميخوردم و بدون اينکه حساب کتاب کنم کمک ميکردم


مثل پير مردا برای همه جوونا آرزوي خوشبختي ميکردم


الغرض اينکه اين ماجرا منو آدم خوبي کرد و مهربون شدم


حالا سوالم اينه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آيا خدا اين خوب شدن منو


قبول ميکنه؟


گفتم: بله، اونجور که میدونم و به نظرم ميرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون
واسه خدا عزيزه


آرام آرام خدا حافظي کرد و تشکر، وقتی داشت ميرفت گفتم: راستي نگفتي چقدر وقت داري؟


گفت: معلوم نيست بين يک روز تا چند هزار روز!!!


يه چرتکه انداختم ديدم منم تقريبا همين قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه
بيماريت چيه؟


گفت: بيمار نيستم!

گفتم: پس چي؟


گفت: فهميدم مردنيم، رفتم دکتر گفتم: ميتونيد کاري کنيد که نميرم گفتن:
نه
گفتم: خارج چي؟ و باز گفتند : نه!
خلاصه حاجي

مارفتني هستيم وقتش فرقي داره مگه؟ باز خنديد و رفت و دل منو با خودش برد
 

ReD_CoDE

متخصص REVIT
کاربر ممتاز
khaNuMi واقعا متشکرم ازت از متنای زیبا و به جایی که میذاری :gol:
امیدوارم ماهم بتونیم ازشون نتیجه خوبی بگیریم و بهشون عمل کنیم
 

khaNuMi

عضو جدید
کاربر ممتاز
khaNuMi واقعا متشکرم ازت از متنای زیبا و به جایی که میذاری :gol:
امیدوارم ماهم بتونیم ازشون نتیجه خوبی بگیریم و بهشون عمل کنیم

خواهش میکنم امیدوارم بالاخره بدرد یکی بخوره و امیدوارم با این نوشته ها به خودمون بیاییم
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
عسک های لو رفته از دختران تالار کشاورزی






زهره









رزالی










خیالی!










خانومی !



 

AMIR-ALI

عضو جدید
اگر میدونید یه کمکی بکنید اطلاعاتمون بره بالا
http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/395378-گلدان-و-زهکش?goto=newpost
 

khaNuMi

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا آذربایجان , الغوث الغوث
خدا مردمش , الغوث الغوث
خدایا کودکان , الغوث الغوث
خدایا مادران , الغوث الغوث
خدایا اشکها , الغوث الغوث خدایا دردها , الغوث الغوث
خدایا ناله ها , الغوث الغوث
خدایا آذربایجان , الغوث الغوث
دیگه تمام شادی و غم بازیهای المپیک رو فراموش کنید... هموطنانمان ، گرسنه و زخمی منتظر کمک شما هستند... آمار تلفات رو به افزایش است و بیمارستانهای آذربایجان شرقی‌ نیازمبرم به خون دارد!

**لطفا برای اهدا خون اقدام کنی
د**
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
نکته ای جالب در زبان انگلیسی!

در زبان انگلیسی واژه های

FriEND (دوست)
BoyfriEND (دوست پسر)
GirlfriEND (دوست دختر)
BestFriEND (بهترین دوست)

همگی سه حرف
END
(خاتمه) را بهمراه دارند.

اما کلمه
FamILY
(خانواده) سه حرف
ILY
را دارد که همان مخفف "
I Love You
" می باشد

و جالب است بدانید :


FAMILY= Father And Mother I Love You
 

AMIR-ALI

عضو جدید
نکته ای جالب در زبان انگلیسی!

در زبان انگلیسی واژه های

FriEND (دوست)
BoyfriEND (دوست پسر)
GirlfriEND (دوست دختر)
BestFriEND (بهترین دوست)

همگی سه حرف
END
(خاتمه) را بهمراه دارند.

اما کلمه
FamILY
(خانواده) سه حرف
ILY
را دارد که همان مخفف "
I Love You
" می باشد

و جالب است بدانید :


FAMILY= Father And Mother I Love You
تخیلی هست اما جالب بود
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
دختره بيني عمل ميكنه تا به چشم بياد !
پسره باشگاه بدنسازي ميره تا بتونه مخ بزنه ...
اما .... خدا وكيلي ،
چند بار شعورت رو عمل كردي تا رو فرم بياد ... !!!؟؟؟
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
اس ام اس یک گل پسر :
.
عزیزم ، خوبی ؟!
.
دلم واست تنگ شده
.
همش دارم به تو فک میکنم گفتم یه اس بهت بدم ببینم در چه حالی!
.
Send to»»» سپیده ، روشنک ، آناهیتا ، سمانه ، آتنا ، مریم , بتول !



 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
"پدر: ... غلط می کنی دختر! واسا بری خونه شوهر بعد هر غلطی دلت خواست بکن!!!!!!.
.
.
.
شوهر: ... غلط می کنی زن! فک کردی اینجا خونه باباته هر غلطی دلت خواست بکنی؟"
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
به بابام میگم تیغ اصلاح داری؟

میگه نه برو بیرون بخر!

نون هم بخر!

یه سر برو تا اون داروخانه شبانه روزیه یه قرص معده بخر ...

میوه هم بگیر که عصر مهمون داریم !

ماشینم بنزین نداره ... زحمت اونم بكش

میگم : نه احساس میکنم ته ریش بهم میاد
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به بابام میگم تیغ اصلاح داری؟


میگه نه برو بیرون بخر!

نون هم بخر!

یه سر برو تا اون داروخانه شبانه روزیه یه قرص معده بخر ...

میوه هم بگیر که عصر مهمون داریم !

ماشینم بنزین نداره ... زحمت اونم بكش

میگم : نه احساس میکنم ته ریش بهم میاد

ها با ته ریش بیتره
 

yasse_sepid

عضو جدید
کاربر ممتاز


خدا را ديده اي آيا؟

و هنگامي كه ميفهمي،
دگر تنهاي تنهايي،
رفيقي همدمي ياري كنارت نيست،
و ميترسي كه رازي با كسي گويي،
يكي بي آنكه حتي لب تو بگشايي
به آغوشي،
توراگرم محبت ميكند با عشق...
گمانم ديده اي اورا؟



 

khaNuMi

عضو جدید
کاربر ممتاز
پرنده بر شانه های انسان نشست .انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت :
- اما من درخت نیستم . تو نمی توانی روی شانه ی من آشیانه بسازی .پرنده گفت :
- من فرق درخت ها و آدم ها را خوب می دانم . اما گاهی پرنده ها و انسان ها را اشتباه می گیرم .
انسان خندید و به نظرش این بزرگ ترین اشتباه ممکن بود .پرنده گفت :

- راستی، چرا پر زدن را کنار گذاشتی ؟انسان منظور پرنده را نفهمید ، اما باز هم خندید .پرنده گفت :
- نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است .
انسان دیگر نخندید. انگار ته ته خاطرات اش چیزی را به یاد آورد . چیزی که نمی دانست چیست . شاید یک آبی دور ، یک اوج دوست داشتنی .پرنده گفت :
- غیر از تو پرنده های دیگری را هم می شناسم که پر زدن از یادشان رفته است . درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است ، اما اگر تمرین نکند فراموش اش می شود .
پرنده این را گفت و پر زد . انسان رد پرنده را دنبال کرد تا این که چشم اش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش ، آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد .

آن گاه خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت :
- یادت می آید تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم ؟ زمین و آسمان هر دو برای تو بود . اما تو آسمان را ندیدی . راستی عزیزم، بال هایت را کجا گذاشتی ؟
انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد . آن گاه سر در آغوش خدا گذاشت و گریست .
 

افشـین

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پرنده بر شانه های انسان نشست .انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت :
- اما من درخت نیستم . تو نمی توانی روی شانه ی من آشیانه بسازی .پرنده گفت :
- من فرق درخت ها و آدم ها را خوب می دانم . اما گاهی پرنده ها و انسان ها را اشتباه می گیرم .
انسان خندید و به نظرش این بزرگ ترین اشتباه ممکن بود .پرنده گفت :

- راستی، چرا پر زدن را کنار گذاشتی ؟انسان منظور پرنده را نفهمید ، اما باز هم خندید .پرنده گفت :
- نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است .
انسان دیگر نخندید. انگار ته ته خاطرات اش چیزی را به یاد آورد . چیزی که نمی دانست چیست . شاید یک آبی دور ، یک اوج دوست داشتنی .پرنده گفت :
- غیر از تو پرنده های دیگری را هم می شناسم که پر زدن از یادشان رفته است . درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است ، اما اگر تمرین نکند فراموش اش می شود .
پرنده این را گفت و پر زد . انسان رد پرنده را دنبال کرد تا این که چشم اش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش ، آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد .

آن گاه خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت :
- یادت می آید تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم ؟ زمین و آسمان هر دو برای تو بود . اما تو آسمان را ندیدی . راستی عزیزم، بال هایت را کجا گذاشتی ؟
انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد . آن گاه سر در آغوش خدا گذاشت و گریست .


قلم زیبای عرفان نظر آهاری ! :D

مرسی :gol:
 
بالا