دل نوشته های دلتنگی

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام
حالت خوبه؟
امروز اومده بودم ببینمت ولی تو نیومدی
خیلی منتظرت موندما،خیلی...
چشمم به در خشک شد،جونم به لب رسید،
ولی تو نیومدی.
نمیدونم چندین بار با صدای پاهای یکی
دلم ریخت که شاید تو باشی،
نمیدونم چندصد بار ساعتو نگاه کردم،
اینم نمیدونم که این چندمین بار بود تو این
چند ماه که به هر دری زدم واسه دیدنت،
انگار همه‌ی درا قفله،
مغزمم قفل کرده ولی حقیقتا خسته نشدم،
هنوز میتونم کوچه هارو گز کنم واسه دیدنت،
هنوز میتونم برای چند دقیقه دیدنت خیابونای
این شهرو بالا پایین کنم.
از دور میبوسمت عزیز سفر کرده ام
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ویران
آنجاست که میفهمی"دلتنگی"چه دماری از روزگارت در آورده است
که حتی خود را نیز فراموش کرده ای
بزرگترین عذاب همین"خاطره های بی انصاف"میباشند
که حتی با یک بوی"عطر" تورا چنان میکوبد
در خود میشکند که....خسته ات میکند

علی قاضی نظام
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خردادی است دیگر …
شاید همیشه سکوت کند،
اما …
حرف هایش را در نگاهش میریزد …
دلتنگی ، قسمتی از قلبش است …
و صبر … تکه ای از روحش …
خردادی است دیگر …
در خودش می ریزد …
چیزی به کسی نمی گوید…
دوست دارد وقت اشک ریختن تنها باشد …
خردادی است دیگر …
فرمانروای احساسات … خلاصه ی همه ی دنیا …
 

Similar threads

بالا