دل نوشته های دلتنگی

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
و ما همان
دلتنگ های هميشه خواهيم ماند.
نسلی كه عمری همنشين اندوه و
حسرت و فراق ماند...

با اين همه،
اگر روزهای خوب آمدند
و من نبودم،
اگر عشق پادشاه دنيا شد،
“اگر پيامبران براي يادآوری
مذهب مهربانی از غارها برگشتند،
به يادم بوسه ای به باد هدیه كنيد.”


#حمید_سلیمی
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام
حالت خوبه؟
امروز اومده بودم ببینمت ولی تو نیومدی
خیلی منتظرت موندما،خیلی...
چشمم به در خشک شد،جونم به لب رسید،
ولی تو نیومدی.
نمیدونم چندین بار با صدای پاهای یکی
دلم ریخت که شاید تو باشی،
نمیدونم چندصد بار ساعتو نگاه کردم،
اینم نمیدونم که این چندمین بار بود تو این
چند ماه که به هر دری زدم واسه دیدنت،
انگار همه‌ی درا قفله،
مغزمم قفل کرده ولی حقیقتا خسته نشدم،
هنوز میتونم کوچه هارو گز کنم واسه دیدنت،
هنوز میتونم برای چند دقیقه دیدنت خیابونای
این شهرو بالا پایین کنم.
از دور میبوسمت عزیز سفر کرده ام
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ویران
آنجاست که میفهمی"دلتنگی"چه دماری از روزگارت در آورده است
که حتی خود را نیز فراموش کرده ای
بزرگترین عذاب همین"خاطره های بی انصاف"میباشند
که حتی با یک بوی"عطر" تورا چنان میکوبد
در خود میشکند که....خسته ات میکند

علی قاضی نظام
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خردادی است دیگر …
شاید همیشه سکوت کند،
اما …
حرف هایش را در نگاهش میریزد …
دلتنگی ، قسمتی از قلبش است …
و صبر … تکه ای از روحش …
خردادی است دیگر …
در خودش می ریزد …
چیزی به کسی نمی گوید…
دوست دارد وقت اشک ریختن تنها باشد …
خردادی است دیگر …
فرمانروای احساسات … خلاصه ی همه ی دنیا …
 

arcilaco.com

عضو جدید
سلام
شعر زیر رو تو یکی از ایمیلهام خوندم خیلی زیباست ، بخونید






دردهاي من
جامه نيستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نيستند
تا به رشته‌ي سخن درآورم
نعره نيستند
تا ز ناي جان بر آورم
دردهاي من نگفتني
دردهاي من نهفتني است
دردهاي من
گرچه مثل دردهاي مردم زمانه نيست
درد مردم زمانه است
مردمي که چين پوستينشان
مردمي که رنگ روي آستينشان
مردمي که نامهايشان
جلد کهنه‌ي شناسنامه هايشان
درد مي کند
من ولي تمام استخوان بودنم
لحظه‌هاي ساده‌ي سرودنم
درد مي کند
انحناي روح من
شانه‌هاي خسته‌ي غرور من
تکيه گاه بي پناهي دلم شکسته است
کتف گريه‌هاي بي بهانه‌ام
بازوان حس شاعرانه‌ام
زخم خورده است
دردهاي پوستي کجا؟
درد دوستي کجا؟
اين سماجت عجيب
پافشاري شگفت دردهاست
دردهاي آشنا
دردهاي بومي غريب
دردهاي خانگي
دردهاي کهنه‌ي لجوج
اولين قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزير خويش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوي غنچه‌ي دل است
پس چگونه من
رنگ و بوي غنچه را ز برگهاي تو به توي آن جدا کنم؟
دفتر مرا
دست درد مي زند ورق
شعر تازه ي مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در اين ميانه من
از چه حرف مي زنم؟
درد، حرف نيست
درد، نام ديگر من است
من چگونه خويش را صدا کنم؟
همین جور که داری شعر میخونید یه خبر رو به عرضتون برسونم که تو یه سایت ظروف چینی رو به صورت کیلویی میده عالیه یعنی فوق العاده است. اسمش ظروف چینی کیلویی آرکیلا سرچ کنید
 

arcilaco.com

عضو جدید
آخه چه جور دلت اومد ، تنهام بذاری و بری

آخه مگه حرفی زدم ، زخم زبونی من زدم

آره همش بهونه بود ، مسئله یار دیگه بود

دلت هوایی شده بود ، کارم از کار گذشته بود

برو با یارت عزیزم ، رها کن این تن منو

الهی صد ساله بشه ، عشق قشنگت عزیزم

اما یه قول بهم بده ، یارتو تنها نذاری

که مثل من اسیر بشه ، آواره از خونه بشه

منم یه قول بهت میدم ، یه روز فراموشت کنم

قلبمو سنگیش بکنم ، عشقتو خاکستر کنم

اگه یه روز خواستی گلم ، کسیو نفرینش کنی

بگو که مثل من بشه ، زجر جدایی بکشه ......................
عالی بود
 

arcilaco.com

عضو جدید
ویران
آنجاست که میفهمی"دلتنگی"چه دماری از روزگارت در آورده است
که حتی خود را نیز فراموش کرده ای
بزرگترین عذاب همین"خاطره های بی انصاف"میباشند
که حتی با یک بوی"عطر" تورا چنان میکوبد
در خود میشکند که....خسته ات میکند

علی قاضی نظام
عالی بود
 

arcilaco.com

عضو جدید
خردادی است دیگر …
شاید همیشه سکوت کند،
اما …
حرف هایش را در نگاهش میریزد …
دلتنگی ، قسمتی از قلبش است …
و صبر … تکه ای از روحش …
خردادی است دیگر …
در خودش می ریزد …
چیزی به کسی نمی گوید…
دوست دارد وقت اشک ریختن تنها باشد …
خردادی است دیگر …
فرمانروای احساسات … خلاصه ی همه ی دنیا …
عالی
 

Similar threads

بالا