میخواهمت چنانکه شب خسته خواب را
میجويمت چنانکه لب تشنه آب را
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالاکه من افتاده ام از پا چرا
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
میخواهمت چنانکه شب خسته خواب را
میجويمت چنانکه لب تشنه آب را
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالاکه من افتاده ام از پا چرا
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
و این یکدم عمر را غنیمت شمریم
مرا گر چه ز غم جان بر لب آمد
نخواهی گفت: کای غم خوار چونی؟
من اگر دست زنانم نه من از دست زنانم
نه از اینم نه از آنم من از آن شهر کلانم
نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم
نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد.یاران دگر امشب سوی میخانه نیایید
یا بر سر راه من دیوانه نیایید
خوب از شعرای شهریار میگی
میخور که هزار بار پیشت پفتم
زهر است غم جهان و تریاقش مهر
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد.
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
ما بیغمان مست که دل از دست داده ایم
همراز عشق و هم نفس جام بادهایم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |