[FONT=tahoma, new york, times, serif]امروز اگر کسی بخواهد علیه دروغ و ناآگاهی مبارزه کند و حقیقت را بنویسد، باید دست کم از عهدۀ پنج مشکل بر بیاید. در شرایطی که همه جا حقیقت را پنهان می کنند، می بایستی شهامت نوشتن آن را داشته باشد. در شرایطی که همه جا بر حقیقت سرپوش می گذارند باید هوش و ذکاوت باز شناسی آن را داشته باشد. باید بتواند هنرمندانه حقیقت را به سلاحی قابل دسترسی و کارا تبدیل سازد، و به اندازۀ کافی دارای قدرت تشخیص باشد تا آن را به دست افرادی بسپارد که از آن به شکل مؤثر استفاده کنند. باید به زیرکی آن را میان آنها منتشر کند. البته برای آنهایی که تحت شرایطی می نویسند که حکومت فاشیستی قدرت را قبضه کرده، این مشکلات بزرگتر است. ولی افرادی هستند که رانده شده و یا فرار کرده اند، و حتی آنهایی که در کشورهایی به سر می برند که آزادی بورژوایی حاکم است، پیوسته باید با همین مشکلات رویارویی کنند.[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]1.شهامت نوشتن حقیقت[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]کاملا طبیعی است که نویسنده باید حقیقت را بنویسد، به این معنا که نه آن را به سکوت برگزار کند و نه خفه کند و نه این که به خطا بنویسد. نویسنده نباید در مقابل قدرت های حاکم واپس بنشیند و یا ضعیف تر ها را بفریبد. ولی طبیعتا در نبود هم بایی با توانمندان و پی روی نکردن از آنان مشکلات زیادی را به بار می آورد و از سوی دیگر فریفتن ضعیف تر ها پاداش و مقام بیشتری خواهد داشت. به عبارت دیگر وقتی خوشایند توانمندان نباشیم، باید از دارندگی و رفاه چشم پوشی کنیم. چشم پوشی از کار مزد برای کار انجام شده، یعنی چشم پوشی از کار به مفهوم رایج و باز هم یعنی چشم پوشی از ارج و مقامی که اربابان قدرت معمولا به برخی افراد اعطا می کنند و به طور کلی یعنی چشم پوشی از هر گونه پاداش و قدردانی و افتخار. برای چنین چشم پوشی هایی باید شهامت داشت. دوران هایی که خفقان در حد اعلی حاکمیت دارد، عموما خیلی از دروازه های بزرگ تمدن و کمال مطلوب حرف می زنند. در چنین دورانی، غالبا حرف زدن از مسائل نازل مانند خوراک روزانه و مسکن برای کارگران، تبلیغ برای روح فداکاری به عنوان مزیت اخلاقی، به شهامت نیازمند است. در دورانی که گوش دهقانان را با سخنان ظاهرا زیبا پر کرده اند، حرف زدن از تراکتور و ابزار ماشینی و علوفۀ ارزان که کاری را که این همه آن را گرامی می دارند ساده تر می سازد، شهامت می خواهد. وقتی روی امواج جار می زنند که یک فرد بی سواد و بی فرهنگی از فرد دانشمند بهتر است، شهامت می خواهد بپرسیم که : بهتر برای کی؟ شهامت می خواهد که وقتی از نژاد برتر و نژاد پست حرف می زنند، بپرسیم آیا بر حسب اتفاق گرسنگی و ناآگاهی و جنگ مولد اختلالات جسمی نیست؟[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]نویسنده وقتی با شکست روبرو می شود، یعنی حقیقتی که به خود او مربوط می شود، برای اعتراف و پذیرش آن به شهامت نیاز دارد. خیلی ها تحت تأثیر آزار و اذیت قابلیت تشخیص اشتباهاتشان را از دست می دهند. زیرا مورد آزار و اذیت قرار گرفتن برای آنها بدی مطلق است. آزار دهندگان بد طینت ها هستند، زیرا آزار می دهند. آنهایی که آزار دیده اند، به این علت بوده است که آدم های خوبی بوده اند. بااین وجود، این خوبی زیر ضرب قرارگرفته، در هم شکسته و به ناتوانی تنزل داده شده است و در نتیجه، این خوبی ناتوان بوده و انسجام نداشته است، یعنی فرد خوبی که با این حال نمی توان روی آن حساب کرد – نوعی خوبی سست.[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]در واقع نمی بینیم و نمی خواهیم بپذیریم که خوبی در موقعیت ناتوانی قرار گیرد، همان طور که باران را باید بپذیریم که مرطوب باشد. باید شهامت داشته باشیم و بگوییم که خوب ها شکست خوردند نه به این دلیل که خوب بوده اند، بلکه به این دلیل که ناتوان بودند. البته که باید حقیقت را نوشت، ولی حقیقت در مبارزه علیه دروغ معنا پیدا می کند، و در این مورد نیز باید دانست که کلی گویی های مبهم، و کار بست سبک نگارش ظریف و کلمات و جملات دو پهلو و چند پهلو، مشخصا از خصوصیات دروغ است. وقتی فردی را از دیگران تفکیک می کنیم و می گوییم که او حقیقت را گفته است، به این مفهوم است که برخی، و یا بسیاری، و یا حتی یک نفر، کلی گویی های مبهمی مطرح کرده اند و یا این که مشخصا دروغ گفته اند. ولی باز شناسی حقیقت گویی نزد فرد به این معنا است که او نکته ای کارا، عینی و انکار ناپذیر را بیان کرده است و در واقع چیزی را گفته است که باید گفته می شد.[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]شهامت این نیست که در بخشی از جهان که هنوز نوشتن مجاز می باشد، روی بدی ها و فجایع جهان شکوه و شکایت کنیم و بگوییم که ابتذال پیروز شده است. خیلی ها احساس دلیری می کنند، گویی که لوله های توپ آنها را نشانه گرفته اند، در حالی که چیزی بیش از دو عدسی دوربین تآتر نبوده است. در منطقه ای که افراد صلح طلب خوشایند به نظر می رسند، فراخواست های کلی شان را فریاد می زنند، و برای تمام جهان در خواست عدالت و آزادی می کنند، یعنی مواردی که پیش از این خود آنها هیچ کاری برای آن انجام نداده اند. برای آنها حقیقت باید با ریتم و آهنگ و ادبیات خبره هم راه باشد تا احساساتشان را به هیجان آورد، ولی از لحظه ای که برای درک حقیقت پای اعداد و ارقام و واقعیت عریان و ضرورت بررسی و پژوهش به میان می آید، دست و پایشان را گم می کنند، و خود را در آنها نمی یابند. از نویسنده ای که حقیقت را می نویسد، ظاهر را می بینند. بیچاره آنها که حقیقت را نمی دانند.[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT][FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]2.هوش و ذکاوت بازشناسی حقیقت[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]به همان گونه که نوشتن حقیقت مشکل است، به ویژه از این روی که همه جا آن را در خفا نگهمی دارند، در نتیجه نوشتن و یا ننوشتن حقیقت غالبا در اذهان عمومی به عنوان موضوعی اخلاقی تلقی می شود، و بر این پایه، تصور می کنند که برای گفتن حقیقت تنها کافی خواهد بود که افراد شهامت داشته باشند. ولی با چنین پنداری، دومین مشکل را فراموش می کنند، زیرا پیش از بیان حقیقت، باید آن را جستجو کرده و بیابیم. نه، پی بردن به حقیقت، به هیچ روی، کار ساده ای نیست.[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]پیش از همه تشخیص انتخاب حقیقت است که باید مطرح گردد، به این معنا که باید بدانیم که این کدام حقیقت است که ارزش گفتن را دارد. به این ترتیب است که، به عنوان مثال، می توانیم بگوییم تمام کشورهای متمدن یکی پس از دیگری در بربریت فرو می روند. علاوه بر این می دانیم که جنگ داخلی، که با امکانات دهشتناکی انجام می گیرد، هر روز بیش از روز گذشته به جنگ بیرونی نزدیک می شود، و سرانجام از این بخش از جهان تل خاکستری بیش باقی نخواهد گذاشت. این حقیقیتی است که در آن هیچ تردیدی نمی توانیم داشته باشیم، ولی طبیعتا حقایق دیگری نیز وجود دارد. خلاف حقیقت نیست که بگوییم صندلی قطعه ای است که روی آن می نشینند، و یا باران از بالا به پائین می افتد. خیلی از نویسندگان از این گونه حقایق را می نویسند که احتمالا تابلوهای طبیعت بی جانی را تداعی می کنند که روی دیوارهای کشتی ای آویخته اند که در حال غرق شدن است. برای آنها نخستین مشکلی که در این جا مطرح کردیم فاقد ارزش بوده، و هیچ احساس گناهی هم در این زمینه ندارند و وجدانشان آسوده است، و حضور قدرتمندان در رنگ آمیزی آنها اختلالی ایجاد نمی کند، همان گونه که صدای فریاد قربانیان آرامششان را بر هم نمی زند. بیهودگی در شیوۀ رفتار شان بدبینی شگرفی در آنها ایجاد می کند، با این وجود با فروش چنین احساساتی پول خوبی نیز از آن به دست می آورند. به این ترتیب می بینیم که حقیقتی که آنها از آن حرف می زنند در ردیف همان صندلی و باران است، ولی معمولا به شکلی آن را عرضه می کنند که گویی موضوع خیلی مهمی را مطرح کرده اند. باید پرسید که آیا این سرشت آفرینش هنری است که برای هر چیزی که هنرمند مطرح می کند، باید آن را پر اهمیت جلوه دهد.[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]ولی باید از نزدیک دید که نزد آنها صندلی چیزی نیست به جز صندلی و نه هیچ چیز دیگری، و هیچ کس نیز نمی تواند با باریدن باران از بالا به پائین مخالفت کند.[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]چنین افرادی حقیقت، آن حقیقت ارزشمند را درنمی یابند. افراد دیگری نیز با این که خطرات قدرت های حاکم را می بینند با بی باکی و پذیرش محکومیتشان به فقر، واقعا به مسائل ضروری می پردازند، ولی با این وجود از عهدۀ کشف حقیقت برنمی آیند. علت این است که آگاهی کافی ندارند و انباشته از پیش داوری هایی هستند که از دوران قدیم باقی مانده و تنها به پوششی زیبنده آراسته شده است. از دیدگاه آنان، جهان خیلی به هم ریخته بوده و از رویدادهای آن بی اطلاع هستند و یا این که رابطه ای بین آنها نمی بینند.[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]نیک پنداری و درستی به تنهایی کافی نیست، بلکه باید به کسب دانش و آگاهی مناسب همّت گماشت و به همین نسبت روش های مناسبی را به کار بست.[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]در این دوران بغرنج که جهان آبستن تحولات بزرگی است، نویسندگان نیازمند کسب آگاهی به دیالکتیک ماتریالیست، اقتصاد و تاریخ هستند. کسب این دانش و آگاهی می تواند از راه مطالعۀ کتاب ها و به کار بردن آن در عمل امکان پذیر گردد. خیلی از حقایق هستند که می توان از راه های بسیار ساده کشف کرد، قطعات و پرده های پراکندۀ حقیقت یا داده هایی که سرانجام ما را به کشف حقیقت هدایت می کند. وقتی خواست و آرزومندی برای کندوکاو در ما وجود داشته باشد، آگاهی به روش همیشه کار ساز است، ولی در عین حال می توانیم بی آن که روش خاصی را به کار ببندیم و یا بی آن که جستجو کنیم، حقیقت را بیابیم.[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]با این وجود، حقیقتی که بر پایۀ اتفاق به دست آمده، در بازنمایی حقیقت به همان دقتی نیست که آنی که بر اساس روش و فن آوری حاصل گردیده است. افرادی که به حوادث کوچک و جزئی می پردازند، قادر به درک وقایع جهان اطراف نبوده و آن را قابل دسترسی نمی سازند. در نتیجه می بینیم که حقیقت به چه کار می آید، و نه چیز دیگری. چنین افرادی پاسخ گوی ضروریات حقیقت نیستند.[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]1.شهامت نوشتن حقیقت[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]کاملا طبیعی است که نویسنده باید حقیقت را بنویسد، به این معنا که نه آن را به سکوت برگزار کند و نه خفه کند و نه این که به خطا بنویسد. نویسنده نباید در مقابل قدرت های حاکم واپس بنشیند و یا ضعیف تر ها را بفریبد. ولی طبیعتا در نبود هم بایی با توانمندان و پی روی نکردن از آنان مشکلات زیادی را به بار می آورد و از سوی دیگر فریفتن ضعیف تر ها پاداش و مقام بیشتری خواهد داشت. به عبارت دیگر وقتی خوشایند توانمندان نباشیم، باید از دارندگی و رفاه چشم پوشی کنیم. چشم پوشی از کار مزد برای کار انجام شده، یعنی چشم پوشی از کار به مفهوم رایج و باز هم یعنی چشم پوشی از ارج و مقامی که اربابان قدرت معمولا به برخی افراد اعطا می کنند و به طور کلی یعنی چشم پوشی از هر گونه پاداش و قدردانی و افتخار. برای چنین چشم پوشی هایی باید شهامت داشت. دوران هایی که خفقان در حد اعلی حاکمیت دارد، عموما خیلی از دروازه های بزرگ تمدن و کمال مطلوب حرف می زنند. در چنین دورانی، غالبا حرف زدن از مسائل نازل مانند خوراک روزانه و مسکن برای کارگران، تبلیغ برای روح فداکاری به عنوان مزیت اخلاقی، به شهامت نیازمند است. در دورانی که گوش دهقانان را با سخنان ظاهرا زیبا پر کرده اند، حرف زدن از تراکتور و ابزار ماشینی و علوفۀ ارزان که کاری را که این همه آن را گرامی می دارند ساده تر می سازد، شهامت می خواهد. وقتی روی امواج جار می زنند که یک فرد بی سواد و بی فرهنگی از فرد دانشمند بهتر است، شهامت می خواهد بپرسیم که : بهتر برای کی؟ شهامت می خواهد که وقتی از نژاد برتر و نژاد پست حرف می زنند، بپرسیم آیا بر حسب اتفاق گرسنگی و ناآگاهی و جنگ مولد اختلالات جسمی نیست؟[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]نویسنده وقتی با شکست روبرو می شود، یعنی حقیقتی که به خود او مربوط می شود، برای اعتراف و پذیرش آن به شهامت نیاز دارد. خیلی ها تحت تأثیر آزار و اذیت قابلیت تشخیص اشتباهاتشان را از دست می دهند. زیرا مورد آزار و اذیت قرار گرفتن برای آنها بدی مطلق است. آزار دهندگان بد طینت ها هستند، زیرا آزار می دهند. آنهایی که آزار دیده اند، به این علت بوده است که آدم های خوبی بوده اند. بااین وجود، این خوبی زیر ضرب قرارگرفته، در هم شکسته و به ناتوانی تنزل داده شده است و در نتیجه، این خوبی ناتوان بوده و انسجام نداشته است، یعنی فرد خوبی که با این حال نمی توان روی آن حساب کرد – نوعی خوبی سست.[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]در واقع نمی بینیم و نمی خواهیم بپذیریم که خوبی در موقعیت ناتوانی قرار گیرد، همان طور که باران را باید بپذیریم که مرطوب باشد. باید شهامت داشته باشیم و بگوییم که خوب ها شکست خوردند نه به این دلیل که خوب بوده اند، بلکه به این دلیل که ناتوان بودند. البته که باید حقیقت را نوشت، ولی حقیقت در مبارزه علیه دروغ معنا پیدا می کند، و در این مورد نیز باید دانست که کلی گویی های مبهم، و کار بست سبک نگارش ظریف و کلمات و جملات دو پهلو و چند پهلو، مشخصا از خصوصیات دروغ است. وقتی فردی را از دیگران تفکیک می کنیم و می گوییم که او حقیقت را گفته است، به این مفهوم است که برخی، و یا بسیاری، و یا حتی یک نفر، کلی گویی های مبهمی مطرح کرده اند و یا این که مشخصا دروغ گفته اند. ولی باز شناسی حقیقت گویی نزد فرد به این معنا است که او نکته ای کارا، عینی و انکار ناپذیر را بیان کرده است و در واقع چیزی را گفته است که باید گفته می شد.[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]شهامت این نیست که در بخشی از جهان که هنوز نوشتن مجاز می باشد، روی بدی ها و فجایع جهان شکوه و شکایت کنیم و بگوییم که ابتذال پیروز شده است. خیلی ها احساس دلیری می کنند، گویی که لوله های توپ آنها را نشانه گرفته اند، در حالی که چیزی بیش از دو عدسی دوربین تآتر نبوده است. در منطقه ای که افراد صلح طلب خوشایند به نظر می رسند، فراخواست های کلی شان را فریاد می زنند، و برای تمام جهان در خواست عدالت و آزادی می کنند، یعنی مواردی که پیش از این خود آنها هیچ کاری برای آن انجام نداده اند. برای آنها حقیقت باید با ریتم و آهنگ و ادبیات خبره هم راه باشد تا احساساتشان را به هیجان آورد، ولی از لحظه ای که برای درک حقیقت پای اعداد و ارقام و واقعیت عریان و ضرورت بررسی و پژوهش به میان می آید، دست و پایشان را گم می کنند، و خود را در آنها نمی یابند. از نویسنده ای که حقیقت را می نویسد، ظاهر را می بینند. بیچاره آنها که حقیقت را نمی دانند.[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT][FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]2.هوش و ذکاوت بازشناسی حقیقت[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]به همان گونه که نوشتن حقیقت مشکل است، به ویژه از این روی که همه جا آن را در خفا نگهمی دارند، در نتیجه نوشتن و یا ننوشتن حقیقت غالبا در اذهان عمومی به عنوان موضوعی اخلاقی تلقی می شود، و بر این پایه، تصور می کنند که برای گفتن حقیقت تنها کافی خواهد بود که افراد شهامت داشته باشند. ولی با چنین پنداری، دومین مشکل را فراموش می کنند، زیرا پیش از بیان حقیقت، باید آن را جستجو کرده و بیابیم. نه، پی بردن به حقیقت، به هیچ روی، کار ساده ای نیست.[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]پیش از همه تشخیص انتخاب حقیقت است که باید مطرح گردد، به این معنا که باید بدانیم که این کدام حقیقت است که ارزش گفتن را دارد. به این ترتیب است که، به عنوان مثال، می توانیم بگوییم تمام کشورهای متمدن یکی پس از دیگری در بربریت فرو می روند. علاوه بر این می دانیم که جنگ داخلی، که با امکانات دهشتناکی انجام می گیرد، هر روز بیش از روز گذشته به جنگ بیرونی نزدیک می شود، و سرانجام از این بخش از جهان تل خاکستری بیش باقی نخواهد گذاشت. این حقیقیتی است که در آن هیچ تردیدی نمی توانیم داشته باشیم، ولی طبیعتا حقایق دیگری نیز وجود دارد. خلاف حقیقت نیست که بگوییم صندلی قطعه ای است که روی آن می نشینند، و یا باران از بالا به پائین می افتد. خیلی از نویسندگان از این گونه حقایق را می نویسند که احتمالا تابلوهای طبیعت بی جانی را تداعی می کنند که روی دیوارهای کشتی ای آویخته اند که در حال غرق شدن است. برای آنها نخستین مشکلی که در این جا مطرح کردیم فاقد ارزش بوده، و هیچ احساس گناهی هم در این زمینه ندارند و وجدانشان آسوده است، و حضور قدرتمندان در رنگ آمیزی آنها اختلالی ایجاد نمی کند، همان گونه که صدای فریاد قربانیان آرامششان را بر هم نمی زند. بیهودگی در شیوۀ رفتار شان بدبینی شگرفی در آنها ایجاد می کند، با این وجود با فروش چنین احساساتی پول خوبی نیز از آن به دست می آورند. به این ترتیب می بینیم که حقیقتی که آنها از آن حرف می زنند در ردیف همان صندلی و باران است، ولی معمولا به شکلی آن را عرضه می کنند که گویی موضوع خیلی مهمی را مطرح کرده اند. باید پرسید که آیا این سرشت آفرینش هنری است که برای هر چیزی که هنرمند مطرح می کند، باید آن را پر اهمیت جلوه دهد.[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]ولی باید از نزدیک دید که نزد آنها صندلی چیزی نیست به جز صندلی و نه هیچ چیز دیگری، و هیچ کس نیز نمی تواند با باریدن باران از بالا به پائین مخالفت کند.[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]چنین افرادی حقیقت، آن حقیقت ارزشمند را درنمی یابند. افراد دیگری نیز با این که خطرات قدرت های حاکم را می بینند با بی باکی و پذیرش محکومیتشان به فقر، واقعا به مسائل ضروری می پردازند، ولی با این وجود از عهدۀ کشف حقیقت برنمی آیند. علت این است که آگاهی کافی ندارند و انباشته از پیش داوری هایی هستند که از دوران قدیم باقی مانده و تنها به پوششی زیبنده آراسته شده است. از دیدگاه آنان، جهان خیلی به هم ریخته بوده و از رویدادهای آن بی اطلاع هستند و یا این که رابطه ای بین آنها نمی بینند.[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]نیک پنداری و درستی به تنهایی کافی نیست، بلکه باید به کسب دانش و آگاهی مناسب همّت گماشت و به همین نسبت روش های مناسبی را به کار بست.[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]در این دوران بغرنج که جهان آبستن تحولات بزرگی است، نویسندگان نیازمند کسب آگاهی به دیالکتیک ماتریالیست، اقتصاد و تاریخ هستند. کسب این دانش و آگاهی می تواند از راه مطالعۀ کتاب ها و به کار بردن آن در عمل امکان پذیر گردد. خیلی از حقایق هستند که می توان از راه های بسیار ساده کشف کرد، قطعات و پرده های پراکندۀ حقیقت یا داده هایی که سرانجام ما را به کشف حقیقت هدایت می کند. وقتی خواست و آرزومندی برای کندوکاو در ما وجود داشته باشد، آگاهی به روش همیشه کار ساز است، ولی در عین حال می توانیم بی آن که روش خاصی را به کار ببندیم و یا بی آن که جستجو کنیم، حقیقت را بیابیم.[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]با این وجود، حقیقتی که بر پایۀ اتفاق به دست آمده، در بازنمایی حقیقت به همان دقتی نیست که آنی که بر اساس روش و فن آوری حاصل گردیده است. افرادی که به حوادث کوچک و جزئی می پردازند، قادر به درک وقایع جهان اطراف نبوده و آن را قابل دسترسی نمی سازند. در نتیجه می بینیم که حقیقت به چه کار می آید، و نه چیز دیگری. چنین افرادی پاسخ گوی ضروریات حقیقت نیستند.[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]اگر کسی حاضر به نوشتن حقیقت باشد، و بتواند آن را تشخیص دهد، هنوز سه مشکل دیگر در پیش خواهد داشت.[/FONT]