پایان دوران رشد آسان

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]پایان دوران رشد آسان[/h]


روشر شرما
مترجم: شادی آذری
طی دوره رونق در یک دهه گذشته، بسیاری از کارشناسان اقتصادی به ایده تداوم اوضاع اعتقاد داشتند و بر این باور بودند که چون چین و هند در قرن 17 بر اقتصاد جهان سلطه داشتند، می‌توانند دوباره در قرن بیست و یکم به چنین جایگاهی دست یابند. به نظر می‌رسید این پیشگویان با فراموش کردن قرن‌های بی‌سامانی بین این دو دوره، ادعا می‌کردند که عملکرد این اقتصادها در قرن هفدهم می‌تواند ضامن آینده آنها باشد. بی‌شک چرخه‌های اقتصادی این‌گونه عمل نمی‌کنند.
به‌طور عادی اگر اقتصادی در یک دهه پررونق باشد، در دهه بعدی از رونق می‌افتد و این دقیقا همان چیزی است که امروز در جهان نوظهور شاهد آن هستیم. پس از یک دهه پررونق و داغ، امروز اقتصاد جهان نوظهور در مقایسه با جهان توسعه یافته، به سردی می‌گراید و بزرگ‌ترین بازارهای نوظهور – برزیل، روسیه، هندوستان و چین موسوم به بریک – نسبت به ستاره‌های جدید بی‌نام چون فیلیپین، نیجریه و اخیرا مکزیک، در حال از رونق افتادن هستند.
این فاز از رونق افتادن تا حدودی شدید خواهد بود چون ابعاد و سرعت رونق دهه گذشته فراتر از تصورات بود. تغییرات شدید در سیاست‌های پولی ایالات متحده که در سال 2003 و در واکنش به ورشکستگی بخش تکنولوژی رخ داد، یک جریان پول آسان را ایجاد کرد که اشتیاقی تازه در سرمایه‌گذاران به وجود آورد تا در کشورهای نوظهور سرمایه‌گذاری کنند، کشورهایی که به نوبه خود بحران‌هایی پیاپی را پشت سر گذاردند و به بسیاری از آنها در دهه 1990 مبتلا شده بودند.
تا چهار سال پس از آن، نرخ رشد تولید ناخالص داخلی کشورهای نوظهور دوبرابر شد و به 5/7 درصد افزایش یافت. تا سال 2007 به‌جز سه استثنای کوچک، همه اقتصادهای جهان نوظهور، در حال رشد بودند و بیش از 100 اقتصاد رشدی بیش از 5 درصدی داشتند. این نوع از رونق هماهنگ جهانی تا پیش از آن اتفاق نیفتاده بود و تاکنون براساس آنچه آمار به ثبت رسیده نشان می‌دهد، احتمالا دوباره هم، چنین چیزی رخ نخواهد داد.
آغاز بحران مالی جهان در سال 2008 نشانه‌ای بود برای پایان این روند. برای مدتی جهان نوظهور توانست در برابر کندی رشد اقتصادی جهان تاب بیاورد چون بر راهکارهای محرک‌های عظیم اقتصادی تکیه داشت تا به‌وسیله آن تقاضای داخلی را بالا نگهدارد و با کندی رشد صادرات خود مقابله کند. تا اواسط سال 2009 اقتصادهای نوظهور 10 درصد سریع‌تر از اقتصادهای عضو گروه هفت رشد می‌کردند، اما پس از آن اوج، این فاصله کاهش یافت تا جایی که امسال به
2 درصد رسید چون تاثیر محرک‌ها کاهش یافت، اشکالات ساختاری رشد اقتصادی در بسیاری از بازارهای نوظهور عیان شد و آمریکا و ژاپن دوباره احیا شده از عرضه پول آسان به بازارهای نوظهور کاستند.
البته این به آن معنا نیست که داستان بازارهای نوظهور کاملا به پایان رسیده است، بلکه آنها تازه به وضعیت عادی خود رسیده‌اند. میانگین نرخ رشد اقتصادی در اقتصادهای نوظهور به جز چین در سال جاری تا 4 درصد کاهش یافته و به 5/2 درصد رسیده است. پررونق‌ترین اقتصادهای دهه گذشته یعنی اعضای بریکس، اکنون جزو بی‌رونق‌ترین‌ها هستند.
چین هم در حال گذار از نرخ رشد دورقمی یک اقتصاد جوان فقیر و رسیدن به جایگاه اقتصادی با منزلت‌تر یک اقتصاد طبقه متوسط است. این کشور طی سال گذشته شاهد کاهش نرخ رشد خود به کمتر از 8 درصد بوده است. چین به مدد به کارگیری راهکار مناسب در برابر افزایش شدید و خطرناک بدهی‌ها به بیش از 200 درصد تولید ناخالص داخلی‌اش، طی سال‌های آینده شاهد کند شدن رشد خود به 5 تا 6 درصد
خواهد بود.
این چرخه‌ها دست کم از جنگ جهانی دوم تاکنون وجود داشته‌اند. امروزه فقط 35 اقتصاد از 185 اقتصادی که صندوق بین‌المللی پول بررسی کرده است، توسعه یافته محسوب می‌شوند. سایرین همیشه «نوظهور» بوده‌اند. به ندرت پیش می‌آید که کشورهای نوظهور رشد سریع‌تر از
5 درصد را حتی برای یک دهه حفظ کنند و تنها شش کشور با این سرعت به مدت چهاردهه رشد کردند. اغلب کشورهایی که به مدت یک دهه رشد سریعی داشته‌اند، خیلی زود به کشورهایی مغرور و تنبل تبدیل شدند. آنها اصلاحات خود را متوقف کردند و به نقطه آغازین بازگشتند. به همین دلیل است که متوسط درآمد در کشوری چون برزیل، به عنوان سهمی از متوسط درآمد در آمریکا، بیشتر از سال 1960 نیست.
بنابراین حتی پس از رونق دهه گذشته، فاصله بین متوسط درآمد در جهان نوظهور و جهان توسعه یافته در سال 2011 به اندازه دهه 1950 بود. هم‌اکنون برزیل، روسیه و آفریقای جنوبی سریع‌تر از آمریکا رشد نمی‌کنند.
موفقیت پایدار اقتصادی امری است نادر. بنابراین صاحبنظران باید اقتصادها را تک تک مورد تحلیل قرار دهند و نه تحت عنوان یک گروه مبهم «نوظهورها» یا چیزی شبیه به آن. با کند شدن اقتصاد چین، صحبت‌های گنگ در مورد فرا رسیدن یک قرن آسیایی باید جای خود را به تمرکز بر این نکته بدهد که کدام کشورها خواهند توانست در 5 تا 10 سال آینده شکوفا شوند. خیزش سایر اقتصادها بستگی به خیزش آنها خواهد داشت، کشورهایی که می‌توان آنها را «کشورهای انفجاری» نامید؛ یعنی کشورهایی که از کشورهای هم رده خود به لحاظ درآمدی، سریع‌تر رشد می‌کنند.
آنچه که روز به روز آشکارتر می‌شود این است که دوران رشد آسان در دهه اخیر به پایان رسیده است و همه کشورهای نوظهور لزوما جزو کشورهای انفجاری نخواهند بود. مسیرهای آنان کاملا متفاوت خواهد بود و لازم است تا رهبری جدید و اصلاح‌گرا وجود داشته باشد تا برندگان جدید ظهور کنند؛ مانند فیلیپین و مکزیک؛ این در شرایطی است که رهبری‌های قدیمی مانند روسیه و برزیل با کندی رشد
اقتصادی مواجهند.
هیچ کشوری نمی‌تواند امیدوار باشد که در جریان روندهای جهانی، آنطور که بسیاری از کشورها در دهه گذشته تجربه کردند، همه چیز بر وفق مرادش باشد و آزادانه به پیش رود. کشورها مجبورند وزن جایگاه خود را افزایش دهند و باید به خاطر داشت که همه درختان، سر به فلک نخواهند کشید.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]چرخه بحران اصلاحات را باید شکست[/h] ۹


روشر شرما
مترجم: شادی آذری
کیشور محبوبانی کاملا درست می‌گوید که فعلا کسی نمی‌تواند «در توانایی چینی‌ها و هندی‌ها در برخورداری از عملکردی طبیعی، تردید داشته باشد.» بنابراین هیچ فرد عاقلی این موضوع را مطرح نمی‌کند که ضعف‌های فرهنگی از دوران سیاه ایندیرا گاندی و مائو ژدونگ، هند و چین را از توسعه باز داشته است.
در آن دوران یعنی دهه 1970 این اقتصادها چنان ناکارآمد بودند که می‌شد گفت خود این جوامع ناامید شده بودند. اما پس از آن رهبران جدید با رویکردی اصلاح‌طلبانه آمدند و ناگهان آن کمبودهای فرهنگی از میان رفتند.
حال باید بحث را به زمان و مکان فعلی منتقل کنیم و به آنچه ممکن است پس از این رخ دهد. بله، همانطور که جناب محبوبانی اشاره کردند، در چین هنوز نرخ رسمی رشد بالای 7 درصد است، اما پس از پنج سال رشد سریع در بدهی‌های ملی، اکنون به وضوح پرچم قرمزی به نشانه هشدار برای آینده رشد این اقتصاد به اهتزاز در آمده است. چین یکی از انفجاری‌ترین جهش‌های بدهی را که در جهان مشاهده شده، تجربه کرده است و هیچ راهی ندارد که از تبعات آن در برود: یا رشد اقتصادی باید کند شود یا بحرانی آشکار رخ خواهد داد. این موضوع هم درست است که هندوستان هنوز رشدی 5 درصدی دارد، اما با کاهش ارزش روپیه این احتمال وجود دارد که سال جاری را با رشدی کمتر از 5 درصد به پایان برساند. این برای کشوری با سطح درآمد سرانه تنها 1500 دلار نتیجه‌ای مایوس کننده است.
نه چین و نه هندوستان هیچ‌کدام نمی‌توانند به خاطر بزرگی اقتصادشان از سال صفر تا سال 1820 اکنون دوران راحتی را به سر برند. عملکرد گذشته دور هیچ ضمانتی برای نتایج آینده نیست و آینده‌ای که برای رهبران عملگرای سیاسی و اقتصادی اهمیت دارد حداکثر به پنج تا ده سال آینده مربوط می‌شود. گذشته از این، روند چرخه اقتصادی می‌تواند موجب خیزش فناوری‌های نوین، رقبای جدید و رهبران تازه‌نفس شود که هریک از این‌ها می‌تواند به کل، داستان رقابت را تغییر دهد. در دهه 1970 هیچ‌کس ظهور چین یا اینترنت را پیش‌بینی نکرده بود. این روشی است که چرخه‌های اقتصادی کار می‌کنند. به ندرت پیش می‌آید که نقش‌آفرینان اصلی یک دهه در دهه بعد هم نقش اصلی را ایفا کنند.
البته ما آرزوی پنهانی نداریم که اقتصادهای چین یا هندوستان بلغزند. هر چه باشد، درخواستی است برای آماده شدن، یک یادآوری است برای رهبران مبنی بر اینکه دستیابی به رشد اقتصادی دشوار است و دشوارتر از آن دوام آن است. وقتی دوران خوب از راه می‌رسد، رهبران از خود راضی‌تر می‌شوند این منجر به ایجاد بحران می‌شود و رهبران را مجبور به ایجاد اصلاحات می‌کند. این الگوی رونق-از خود راضی شدن- بحران- اصلاحات چرخه عادی حیات سیاسی کشورهای نوظهور است. کشوری چون برزیل در دهه‌های اخیر این چرخه را بارها تجربه کرده است و نتیجه آنکه هنوز سر جای خود ایستاده است. و برزیل یک نمونه عادی است. کشوری چون سنگاپور که این چرخه را شکست و به میانگین درآمد کشور مستعمره‌کننده‌اش دست یافت، یک استثنای نادر است.
این موضوع امیدوارکننده است که امروزه اغلب آسیایی‌ها هیچ دلیلی برای این پرسش نمی‌بینند که چرا آنها هم نمی‌توانند به موفقیت دست یابند. اما دهه‌ای سخت در رقابت جهانی در حال شکل‌گیری است. اقتصاد جهانی با تحمل سنگینی بار بدهی‌هایی که در یک دهه گذشته انباشته شده است، در حال کند شدن است. در چنین فضایی هر کشوری، چه شرقی و چه غربی، باید فعالانه وارد عمل شود تا بتواند دلایل زیادی برای تغییر و اصلاحات را ببیند.
متاسفانه چرخه عادی، هندوستان را که در آن رهبری مغرور نتوانست اصلاحات لازم را برای تراز حساب خارجی را به اجرا گذارد، در خود فرو بلعید. فهم درست از رشد مهم است چون کشورهای فقیرتر باید قادر باشند از سطح پایین درآمد خود، سریع‌تر رشد کنند. برای کشوری چون هندوستان که درآمد سرانه آن تنها 1500 دلار است، رشد اقتصادی دو رقمی هنوز ممکن است و کاهش آن به کمتر از 5 درصد به معنای رکود است.
وضعیت چین هم به مانند یک چهار راه است. تحت حکومت دنگ شیائوپینگ و جانشینان منتخبش، چین غرور را کنار گذاشت و در دوران‌های خوب و بد اصلاحات را به اجرا گذارد. اما اکنون جهت حرکت آن چندان مشخص نیست. درست است که رهبران جدید چین نشان داده‌اند که متوجه محدودیت‌های الگوی قدیمی رشد صادرات هستند، اما شاید آقای محبوبانی بیش از حد زود به این جمع‌بندی رسیده است که آنها این عقلانیت را دارند که رشد کندتر را بپذیرند. پس از بحران جهانی سال 2008 دولت موانع را برداشت تا در چین رشد اقتصادی را زنده نگهدارد. این اقدام آنها موجب رونق اعتبارات شد که اکنون آینده رشد اقتصادی را مورد تهدید قرار می‌دهد. به تازگی اعضای کلیدی رهبری جدید اعلام کردند که نمی‌توانند تحمل کنند و ببینند که رشد اقتصادی در سال جاری از «کف» 7 درصد کمتر شود. این خطرناک است چون تلاش برای ایجاد محرک‌های مصنوعی برای رشد بالا و اقدام برای تخفیف چرخه‌های عادی تجاری می‌تواند منجر به ایجاد خطراتی بزرگ‌تر بر سر راه شود. با توجه به درآمد سرانه بالاتر چین و کم شدن آمار جمعیت آن، ممکن است نرخ رشد «بالقوه» چین اکنون کمتر از هدف
7 درصدی باشد.
آقای محبوبانی نباید بگوید «بی‌شک» بسیاری یا حتی شاید همه این اقتصادها به رشد اقتصادی «بالا» باز خواهند گشت. پرسش این است که چه زمانی این اتفاق رخ می‌دهد؟ اگر موفقیت به معنای آن است که راه سنگاپور دنبال شود و بتوان به اقتصادهای غربی رسید، واضح است که سرنوشت هیچ یک از این کشورها چنین نخواهد بود. مهم نیست که کشور ما کجا واقع شده باشد. اغلب ما دوست داریم تصور کنیم که بی‌شک کشور ما در میان اقتصادهای موفق خواهد بود. امروز فقط 35 کشور پیشرفته هستند و ما بقی دهه‌های متوالی نوظهور بوده‌اند و به مرحله توسعه‌یافتگی نرسیدند. تنها با وجود رهبران قدرتمند و عزم جدی آنها برای اصلاحات، کشورها به موفقیت خواهند رسید، اما تعداد برندگان اندک خواهد بود.
 
بالا