نوشته های ماندگار
- شروع کننده موضوع Setayesh
- تاریخ شروع
نگار پاستور
متخصص میکروبیولوژی
آیا هنوز به خاطر داری؟ . . . درست مانند غنچه ای با نوازش دستان تو شکفته می شدم. چقدر از چیدن من لذت می بردی. چقدر از بوی من مست می شدی . . . ولی پس از مدتی ناگهان مرا به خاطر رستگاری روحت فروختی. ایرلیوس چقدر بی وفایی و چقدر گناه کار. نه من به خدایی که طالب قربانی کردن انسانها باشد اعتقاد ندارم. من به خدایی که زندگی زنی را به خاطر نجات روح مردی به تباهی و ویرانی بکشاند ایمان ندارم.
زندگی کوتاه است / یوستین گوردر / مهرداد بازیاری
زندگی کوتاه است / یوستین گوردر / مهرداد بازیاری
نگار پاستور
متخصص میکروبیولوژی
صدای موبایلش به اون فهماند که پیامکی دریافت کرده است. رژان بود. پیامک را که خواند احساس کرد قلبش از حس خوشبختی و لذت آکنده می شود. برای اطمینان پیامک زد: مطمئنی؟
و دقیقه ای بعد دریافت داشت: آره بابا. انوشه با چشما و گوشای خودش توی بوفه بحثشونو دیده و شنیده. نگفتم این پسره یه دل نه صد دل عاشقت شده؟
بی اختیار سر به سوی آسمان بلند کرد. چهره اش غرق لبخند بود." خدایا دوستم داره. دوستم داره خدا. مچکرم"
قسمتی از یه نوشته منتشر نشده / ن.ش
شاید روزی نوشته ای ماندگار
و دقیقه ای بعد دریافت داشت: آره بابا. انوشه با چشما و گوشای خودش توی بوفه بحثشونو دیده و شنیده. نگفتم این پسره یه دل نه صد دل عاشقت شده؟
بی اختیار سر به سوی آسمان بلند کرد. چهره اش غرق لبخند بود." خدایا دوستم داره. دوستم داره خدا. مچکرم"
قسمتی از یه نوشته منتشر نشده / ن.ش
شاید روزی نوشته ای ماندگار
با خودتان صادق باشید ، سپس می توانبد اطمینان داشته باشید که یک آدم حقه باز از جهان کم شده است ....
توماس کارلیل
کتاب: به دنیا آمده ایم تا خوشبخت شویم!
توماس کارلیل
کتاب: به دنیا آمده ایم تا خوشبخت شویم!
nafis...
مدیر بازنشسته
من می میرم برای این کسی که (حالا هر کجا که هست) عین خودش باشد، وقتی که آنجا نیست.
یعنی خودش را پشت ظواهری که دو پول سیاه نمی ارزند ، مخفی نکند.
یا از ترس این که دیگران چه قضاوتی درباره اش میکنند،
خودش را یک طوری که نیست جلوه ندهد. یا آن طوری که هست، خود را بروز ندهد
"کافه پیانو-فرهاد جعفری"
نگار پاستور
متخصص میکروبیولوژی
ماهی سیاه کوچولو در سطح دریا شنا می کرد و به خودش می گفت:
مرگ خیلی آسان می تواند الآن به سراغ من بیاید اما من تا می توانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقت ناچار با مرگ رو به رو شوم که می شوم مهم نیست. مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد . . .
ماهی سیاه کوچولو / صمد بهرنگی
مرگ خیلی آسان می تواند الآن به سراغ من بیاید اما من تا می توانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقت ناچار با مرگ رو به رو شوم که می شوم مهم نیست. مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد . . .
ماهی سیاه کوچولو / صمد بهرنگی
اگه دختــر به دنیــا بیـای خیلـی چیــزارو بایـــد یـــــاد بگیری!
خیلـی بایــد بجنگـــــــی تا بتونـی بگی وقتــی حــوا سیـب ممنوعـه رو چیــد گنـاه به وجـود نــیومد،
اون روز یه قــــدرت با شکــوه متولــــد شد که بهـــش نافرمانــــی میگـن !
+
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
اوریانا فالاچی
خیلـی بایــد بجنگـــــــی تا بتونـی بگی وقتــی حــوا سیـب ممنوعـه رو چیــد گنـاه به وجـود نــیومد،
اون روز یه قــــدرت با شکــوه متولــــد شد که بهـــش نافرمانــــی میگـن !
+
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
اوریانا فالاچی
آن کــه رفتنی ست به هیـچ قیمتــــــی نـمی مانــد..
نـمی توانـی به چهارمـیخـــش بکشـــی.. بگــذار بـرود.. اصــــــــرار نـکن ...
پیش از آن که غـــــرورت را به باد بدهـــــــــی از فکــرت بیرونـــــش بینـداز
و تا حــد کافــــــــری انـکارش کن ... !
+
" خواهر پاپ / عباس معروفی "
نـمی توانـی به چهارمـیخـــش بکشـــی.. بگــذار بـرود.. اصــــــــرار نـکن ...
پیش از آن که غـــــرورت را به باد بدهـــــــــی از فکــرت بیرونـــــش بینـداز
و تا حــد کافــــــــری انـکارش کن ... !
+
" خواهر پاپ / عباس معروفی "
nafis...
مدیر بازنشسته
آدمی را می توان شناخت :
از کتابهایی که می خواند
و دوستانی که دارد
و ستایش هایی که می کند
و لباسهایش و سلیقه هایش
و از آنچه خوش نمی دارد
و از داستانهایی که نقل می کند
و از طرز راه رفتنش
و حرکات چشمهایش
و ظاهر خانه اش و اتاقش؛
زیرا هیچ چیز بر روی زمین مستقل و مجرد نیست،
بلکه همۀ چیزها تا بی نهایت با هم پیوند و تاثیر و تاثّر دارند.
"نوشته رالف والدو امرسن"
"ترجمه حسین الهی قمشه ای"
"برگرفته از کتاب "در قلمرو زرین"
هــر چـیــزی رو میــشـه جـبـران کـرد .. جـــز اعـتـمـاد یـکـ دوسـت کـه در دشـوارتـریـن روز هـای ِ زنـدگـی بـا تـو و درد هـات هـمـراه بـوده ..
هـمـراهـی کـه رد پـاش در قـلـبـت بـرای ِ هـمـیـشـه بـاقـی مـیـمـونـه ..
♫ زنـدگـی شـایـد هـمیـن بـاشـد !
♪ بـهـاره بـاقــری
هـمـراهـی کـه رد پـاش در قـلـبـت بـرای ِ هـمـیـشـه بـاقـی مـیـمـونـه ..
♫ زنـدگـی شـایـد هـمیـن بـاشـد !
♪ بـهـاره بـاقــری
elsay
عضو جدید
قهرمان هاي منفرد
قهرمان هاي منفرد
شايد قهرمان ها نيستند كه به دليل قهرمان بودن، تن از چنگ مجموعه اي از مخاطرات بيرون مي كشند. بل آن ها كه به هر دليل ، تن از چنگ مجموعه اي از مخاطرات بيرون مي كشند، قهرمان لقب مي گيرند.
چه بسا قهرمان ها كه در آستانه " شدن " گرگي سبكبال به ايشان سلام كرده است و با اين سلام ، ايشان را به دنياي از يادرفتگان رانده است. چه بسا قهرمان ها كه نامشان را هيچكس نشنيد. چرا كه نشد تا تن از معركه ها به در برند و توان بالقوه ي خويش را شفافيتي عيني بخشند. و به هر حال قهرمان هاي منفرد، قهرمان هاي كوچك اند.
كتاب آب و آتش نادر ابراهيمي
قهرمان هاي منفرد
شايد قهرمان ها نيستند كه به دليل قهرمان بودن، تن از چنگ مجموعه اي از مخاطرات بيرون مي كشند. بل آن ها كه به هر دليل ، تن از چنگ مجموعه اي از مخاطرات بيرون مي كشند، قهرمان لقب مي گيرند.
چه بسا قهرمان ها كه در آستانه " شدن " گرگي سبكبال به ايشان سلام كرده است و با اين سلام ، ايشان را به دنياي از يادرفتگان رانده است. چه بسا قهرمان ها كه نامشان را هيچكس نشنيد. چرا كه نشد تا تن از معركه ها به در برند و توان بالقوه ي خويش را شفافيتي عيني بخشند. و به هر حال قهرمان هاي منفرد، قهرمان هاي كوچك اند.
كتاب آب و آتش نادر ابراهيمي
zahra.1992
عضو جدید
همیشه که صبر کردن , بخشیدن , ماندن و تحمل کردن به این معنا نیست که همه چیز درست می شود ...
لازمه گاهی وقتها دست از این تظاهر کردن برداری ,
باید دست بکشی از بخشیدن کسی که هیچ وقت بخشیدنت را نفهمید
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ وقتی میمانی و می بخشی فکر می کنند رفتن را بلد نیستی ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ...
ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ ...
گریز دلپذیر _ آنا گاوالدا
لازمه گاهی وقتها دست از این تظاهر کردن برداری ,
باید دست بکشی از بخشیدن کسی که هیچ وقت بخشیدنت را نفهمید
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ وقتی میمانی و می بخشی فکر می کنند رفتن را بلد نیستی ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ...
ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ ...
گریز دلپذیر _ آنا گاوالدا
دیالوگی ماندگار از فیلم جدایی نادر از سیمین
مابین نادر ( پیمان معادی ) و دخترش ترمه ( سارینا فرهادی )
نادر - معادل فارسی کلمات زیر و بنویسید : ماکت
ترمه - نمونک
نادر - کمپوت
ترمه - خوشاب
نادر - گارانتی
ترمه - تضمین ضمانت
نادر - این که عربیه ، معادل فارسی
ترمه - خانممون گفته
نادر - دیگه این جمله رو نگی ها ، چیزی که غلطِ غلطِ ، هرکس که می خواد بگه، هر جام نوشته باشه ، برای گارانتی ام بنویس...
ترمه - چیز دیگه ای بنویسم نمره مو کم می کنن
نادر- عیبی نداره بابا بزار کم کنن ، به جای گارانتی هم بنویس پشتوانه
مابین نادر ( پیمان معادی ) و دخترش ترمه ( سارینا فرهادی )
نادر - معادل فارسی کلمات زیر و بنویسید : ماکت
ترمه - نمونک
نادر - کمپوت
ترمه - خوشاب
نادر - گارانتی
ترمه - تضمین ضمانت
نادر - این که عربیه ، معادل فارسی
ترمه - خانممون گفته
نادر - دیگه این جمله رو نگی ها ، چیزی که غلطِ غلطِ ، هرکس که می خواد بگه، هر جام نوشته باشه ، برای گارانتی ام بنویس...
ترمه - چیز دیگه ای بنویسم نمره مو کم می کنن
نادر- عیبی نداره بابا بزار کم کنن ، به جای گارانتی هم بنویس پشتوانه
gandom.
عضو جدید
(باغ‌های کندلوس – ایرج کریمی) آذر (خزر معصومی): زنا زود پیر میشن، میدونی چرا؟ چون عروسک بازی شونم جدیه، رو عمرشون حساب میشه. از دو سالگی مادرن. بعد مادر برادرشون میشن. بعد مادر شوهرشون میشن. باباشون که پا به سن می‌ذاره ازشون پرستاری یه مادرو میخواد. گاهی وقتا حتی مادر مادرشونم میشن. من شوهر نکردم. ولی مادر مادرم بودم، مادر پدرم بودم، مادر برادرم بودم، تازه به همه اینا بچه‌های به دنیا نیاورده رو هم اضافه کن، مادر اونا هم بودم.
(لیلا حاتمی): انتظار معجزه داشتی؟
(علی مصفا): حالا کی گفته من منتظر معجزه ام؟ میدونی امروز دفعه دومه اینو میشنوم؟
-خب پس یه کاری میکردی!
-مثلا تو اگه بودی چیکار میکردی؟
-من که صاف بهش میگفتم!
-صاف بهش میگفتی؟؟
-خب آره! مگه چیز عجیبیه؟ خب تلفنی بهش میگفتم!
-تلفنی هم نمیتونستی بگی!
-چرا! بیا!
الو سلام! میخواستم یه کم باهات حرف بزنم..میخواستم از خودم برات بگم!یعنی راستش میخواستم بگم اون شب نشد! شاید حالا یه وقت دیگه! شایدم اصلا دیگه پیش نیاد!
به هر حال میخواستم بگم که..!
-دیدی نمیشه!
-یه چیزایی هست که نمیدونی!.. دیدی؟!
| چیز هایی هست که نمیدانی - فردین صاحب الزمانی |
(علی مصفا): حالا کی گفته من منتظر معجزه ام؟ میدونی امروز دفعه دومه اینو میشنوم؟
-خب پس یه کاری میکردی!
-مثلا تو اگه بودی چیکار میکردی؟
-من که صاف بهش میگفتم!
-صاف بهش میگفتی؟؟
-خب آره! مگه چیز عجیبیه؟ خب تلفنی بهش میگفتم!
-تلفنی هم نمیتونستی بگی!
-چرا! بیا!
الو سلام! میخواستم یه کم باهات حرف بزنم..میخواستم از خودم برات بگم!یعنی راستش میخواستم بگم اون شب نشد! شاید حالا یه وقت دیگه! شایدم اصلا دیگه پیش نیاد!
به هر حال میخواستم بگم که..!
-دیدی نمیشه!
-یه چیزایی هست که نمیدونی!.. دیدی؟!
| چیز هایی هست که نمیدانی - فردین صاحب الزمانی |
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
.• عکس نوشته ها•. | ادبیات | 7542 | |
|
اشعار و نوشته هایِ طنز😀 | ادبیات | 188 | |
|
نقد ادبی اشعار و دل نوشته های دوستان | ادبیات | 190 | |
|
دل نوشته های دلتنگی | ادبیات | 1129 |