نمونه هایی از تحریفهای واقعه کربلا و مسئولیت مردم
مرحوم حاج ميرزا حسين نوری اعلی الله مقامه ، استاد مرحوم حاج شيخ عباس قمی و مرحوم حاج شيخ علی اكبر نهاوندی در مشهد و مرحوم حاج شيخ محمد باقر بيرجندی محدث كه مرد بسيار فوقالعادهای بوده است ، محدثی است كه در فن خودش فوقالعاده متبحر بوده و حافظهای بسيار قوی داشته است . مرد با ذوق و بسيار باشور و حرارت و با ايمانی بوده است . گو اينكه بعضی از كتابهايی كه اين مرد نوشته در شان او نبوده و علمای وقت هم ملامتش كردند ، ولی معمولا كتابهايش خوب است ، مخصوصا كتابی در موضوع منبر نوشته است بنام " لؤلؤ و مرجان " كه با اينكه كتاب كوچكی است ولی فوق العاده خوب است . در اين كتاب راجع به وظايف اهل منبر سخن گفته است . همه اين كتاب در دو فصل است ، يك فصل آن درباره اخلاص ، يعنی خلوص نيت است كه يكی از شرايط گوينده ، خطيب ، واعظ ، روضه خوان اين است كه خلوص نيت داشته باشد . منبر كه میرود ، روضه كه میخواند ، به طمع پول نباشد و چقدر عالی در اين موضوع بحث كرده است كه من وارد بحث آن نمیشوم . شرط دوم ، صدق و راستی است ، و در اينجاست كه موضوع راست گفتن و دروغ گفتن تشريح شده و انواع دروغها را چنان بحث كرده كه من خيال نمی كنم در هيچ كتابی درباره دروغ و انواع آن به اندازه اين كتاب بحث شده باشد و شايد نظير اين كتاب در دنيا وجود نداشته باشد . عجيب اين مرد تبحر از خودش نشان داده است .
اين مرد بزرگ در همين كتاب نمونههايی از دروغهايی را كهمعمول است و به حادثه تاريخی كربلا نسبت میدهند ، ذكر میكند . آنچه كه من میگويم غالبا يا همه آن ، همانهايی است كه مرحوم حاجی نوری هم از آنها ناله كرده است ، و حتی صريحا اين مرد بزرگ میگويد : امروز بايد عزای حسين را گرفت اما برای حسين در عصر ما يك عزای جديدی است كه در گذشته نبوده است و آن اينهمه دروغهائی است كه درباره حادثه كربلا گفته میشود و هيچكس جلوی اين دروغها را نمیگيرد . برای مصيبت حسين بن علی بايد گريست ، ولی نه برای شمشيرها و نيزههايی كه در آن روز بر پيكر شريفش وارد شد ، بلكه به خاطر دروغها . و در مقدمه كتاب هم نوشته است كه فلان عالم بزرگ از علمای هندوستان نامهای به من نوشته و از روضههای دروغی كه در هندوستان خوانده میشود شكايت كرده و از من خواهش كرده است كه كاری بكنم و كتابی بنويسم كه جلوی روضههای دروغ در آنجا گرفته شود .
بعد مرحوم حاجی مینويسد : اين عالم هندی خيال كرده است كه روضه خوانها وقتی به هندوستان میروند دروغ میگويند ، نمیداند كه آب از سرچشمه گل آلود است و مركز روضههای دروغ ، كربلا و نجف و ايران يعنی همين مراكز تشيع است . حالا ، من بطور نمونه تحريفاتی را بيان میكنم كه بعضی از اينها مربوط به وقايع قبل از عاشورا ، بعضی مربوط به وقايع بين راه ، بعضی مربوط به ايام اقامت در ماه محرم ، بعضی مربوط به ايام اسارت و بعضی هم مربوط به ائمه بعد از قضايای كربلا ، و اغلب مربوط به روز عاشورا است . حال برای هر كدام دو نمونه میآورم . يك مطلب را لازم است قبلا بگويم كه در همه اينها مردم مسؤولند . يعنی
شما مردمی كه در روضه خوانيها شركت میكنيد ، هيچ خيال نمیكنيد كه در اين قضيه مسؤول هستيد ، بلكه فكر میكنيد كه مسؤول فقط گويندگان هستند . دو مسؤوليت بزرگ مردم دارند ، يكی اينكه نهی از منكر بر همه واجب است .
وقتی میفهمند و میدانند كه اغلب هم میدانند كه دروغ است ، نبايد در آن مجلس بنشينند كه حرام است و بايد مبارزه كنند . و ديگر از بين بردن تمايلی است كه صاحب مجلسها و مستمعين به گرم بودن مجلس دارند و به اصطلاح مجلس بايد بگيرد ، بايد كربلا شود . روضه خوان بيچاره میبيند كه اگر هر چه میگويد راست و درست باشد آن طور كه شايد و بايد مجلس نمیگيرد و همين مردم هم دعوتش نمیكنند ، ناچار يك چيزی اضافه میكند .
مردم بايد اين انتظار را از سر خودشان بيرون كنند و با رفتارشان آن روضه خوانی را كه میميراند و مجلس را كربلا میكند تشويق نكنند . كربلا میكند يعنی چه ! مردم بايد روضه راست بشنوند تا معارفشان ، سطح فكرشان بالا بيايد و بدانند كه اگر روحشان در يك كلمه اهتزاز پيدا كرد ، يعنی با روح حسين بن علی هماهنگ شد و در نتيجه اشكی ولو ذرهای ، از چشمشان بيرون آمد واقعا مقام بزرگی است . اما اشكی كه از راه قصابی كردن از چشم بيرون بيايد اگر يك دريا هم باشد ارزش ندارد .
نقل میكنند كه يكی از علمای بزرگ در يكی از شهرستانها تا اندازهای درد دين داشت و هميشه به اين دروغهائی كه روی منبر گفتهمیشد اعتراض میكرد و تعبيرش هم اين بود كه اين زهرماريها چيست كه بالای منبرها میگوئيد . يك وقت يك واعظی به او گفت اگر اينها را نگوئيم اصلا بايد در دكان را تخته كنيم ! آن آقا جواب داد اينها دروغ است و نبايد گفته شود . از قضا چندی بعد خود اين آقا بانی شد و مجلسی در مسجد خودش تشكيل داد و همان واعظ را دعوت كرد ، ولی قبل از شروع منبر به واعظ گفت من میخواهم به عنوان نمونه مجلسی ترتيب بدهم كه جز روضه راست در آن خوانده نشود و تو هم بايد مقيد باشی كه جز از كتابهای معتبر هيچ روضهای نخوانی ، و با تعبير خودش گفت از آن زهرماريها نبايد چيزی بگويی . واعظ هم گفت چون مجلس مال شماست اطاعت میشود . شب اول خود آقا در محراب رو به قبله نشسته بود ، منبر هم كنار محراب بود . آقای واعظ صحبتهايش را كرد و موقع خواندن روضه شد ، شروع كرد به خواندن روضه و خود را مقيد كرده بود كه جز روضه راست چيزی نگويد ، اما هر چه گفت مجلس تكان نخورد و همين طور يخ كرده بود . آقا ديد عجب ، اين مجلس مال خودش هم هست بعد مردم چه میگويند ، زنها میگويند لابد آقا نيتش پاك نيست كه مجلسش نمیگيرد ، اگر آقا خودش نيتش درست بود ، اخلاص نيت داشت ، حالا كربلا شده بود . ديد كه آبرويش میرود چه بكند ؟ يواشكی و زير چشمی به واعظ گفت يك كمی از آن زهرماريها قاطی كن .
اين انتظاری كه مردم برای كربلا شدن دارند ، خود دروغ ساز است و لهذا غالب جعلياتی كه شده است مقدمه گريز زدن بوده است . يعنی برای اينكه بشود گريزی زد و اشك مردم را جاری كرد يك جعل صورت گرفته و غير از اين چيزی نبوده است . اين قضيه را من مكرر شنيدهام و لابد شما هم شنيدهايد ، و حاجی نوری در مقدمات قضايا آن را نقل كرده است كه میگويند روزی اميرالمؤمنين علی عليه السلام بالای منبر بود و خطبه میخواند . امام حسين عليه السلام فرمود من تشنهام و آب میخواهم ، حضرت فرمود كسی برای فرزندم آب بياورد ، اول كسی كه از جا بلند شد ، كودكی بود كه همان حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام بود ، ايشان رفتند و از مادرشان يك كاسه آب گرفتند و آمدند وقتی كه وارد شدند در حالی وارد شدند كه آب را روی سرشان گرفته بودند و قسمتی از آن هم میريخت كه با يك طول و تفصيلی قضيه نقل ميشود . بعد اميرالمؤمنين علی عليه السلام چشمشان كه به اين منظره افتاد اشكشان جاری شد . به آقا عرض كردند چرا گريه میكنيد ؟ فرمود قضايای اينها يادم افتاد كه ديگر معلوم است گريز به كجا منتهی میشود .
حاجی نوری در اين جا يك بحث عالی دارد ، میگويد شما كه میگوئيد علی در بالای منبر خطبه میخواند ، بايد بدانيد كه علی فقط در زمان خلافتش منبر میرفت و خطبه میخواند . پس در كوفه بوده است و در آن وقت امام حسين مردی بوده كه تقريبا سی و سه سال داشته است . بعد میگويد اصلا آيا اين حرف معقول است كه يك مرد سی و سه ساله در حالی كه پدرش دارد مردم را موعظه میكند و خطابه میخواند ناگهان وسط خطابه بگويد آقا من تشنهام آب میخواهم ؟ اگر يك آدم معمولی اين كار را بكند میگويند چه آدم بیادب و بیتربيتی است ، و از طرفی حضرتابوالفضل هم در آن وقت كودك نبوده ، يك نوجوان اقلا پانزده ساله بوده است . میبينيد كه چگونه قضيهای را جعل كردند . آيا اين قضيه در شان امام حسين است ؟ ! و غير از دروغ بودنش ، اصلا چه ارزشی دارد ؟ آيا اين شان امام حسين را بالا میبرد يا پائين میآورد ؟ مسلم است كه پايين میآورد ، چون يك دروغ به امام نسبت دادهايم و آبروی امام را بردهايم ، طوری حرف زدهايم كه امام را در سطح بیادبترين افراد مردم پائين آوردهايم . در حالی كه پدری مثل علی مشغول حرف زدن است ، تشنهاش میشود ، طاقت نمیآورد كه جلسه تمام شود و بعد آب بخورد ، همانجا حرف آقا را میبرد و میگويد من تشنهام ، برای من آب بياوريد !
نمونه ديگری كه تحريف و جعل كردند اين است كه قاصدی برای اباعبدالله عليه السلام نامهای آورده بود و جواب میخواست ، آقا فرمود كه سه روز ديگر بيا از من جواب بگير . سه روز ديگر كه سراغ گرفت ، گفتند : آقا حركت كردند و امروز عازم رفتن هستند . او هم گفت پس حالا كه آقا میروند ، بروم ببينم جلال و كوكبه پادشاه حجاز چگونه است . رفت و ديد آقا خودش روی يك كرسی نشسته و بنیهاشم روی كرسيهای چنين و چنان . بعد محملهائی آوردند ، چه حريرها ، چه ديباجها ، چه چيزها در آنجا بود . بعد مخدرات را آوردند و با چه احترامی سوار اين محملها كردند . اينها را میگويند تا ناگهان به روز يازدهم گريز میزنند و میگويند اينها كه در آن روز چنين محترم آمدند روز يازدهم چه حالی داشتند . حاجی نوری میگويد : اين حرفها يعنیچه ؟ اين تاريخ است كه میگويد : امام حسين در حالی كه بيرون میآمد اين آيه را میخواند : « فخرج منها خائفا يترقب »( 1 ) يعنی در اين بيرون آمدن خودش را به موسی بن عمران كه از فرعون فرار میكرد تشبيه كرده است : « قال عسی ربی ان يهدينی سواء السبيل »( 2 ) يك قافله بسيار بسيار سادهای حركت كرده بود . مگر عظمت اباعبدالله به اين است كه يك كرسی مثلا زرين برايش گذاشته باشند ؟ ! يا عظمت خاندان او به اين است كه سوار محملهائی از ديباج و حرير شده باشند ؟ ! اسبها و شترهايشان چطور باشد ، نوكرهايشان چطور باشد ؟ !
نمونه ديگر از تحريف در وقايع عاشورا كه يكی از معروفترين قضايا شده است و حتی يك تاريخ هم به آن گواهی نمیدهد قصه ليلا مادر حضرت علی اكبر است . البته ايشان مادری به نام ليلا داشتهاند ، ولی حتی يك مورخ نگفته كه ليلا در كربلا بوده است . اما ببينيد كه چقدر ما روضه ليلا و علی اكبر داريم ، روضه آمدن ليلا به بالين علی اكبر . حتی من در قم ، در مجلسی كه به نام آيه الله بروجردی تشكيل شده بود
پاورقی :
1 - آيه به طور كامل اين است : فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجنی من القوم الظالمين »يعنی موسی از مصر با ترس و نگرانی از دشمن به جانب شهر مدين بيرون رفت و گفت پروردگارا مرا از شر اين قوم ستمكار نجات ده . سوره قصص . 21
2 - آيه بطور كامل اين است : و لما توجه تلقاء مدين قال عسی ربی ان يهدينی سواء السبيل »و چون از مصر بيرون شد و سر به بيابان رو بجانب شهر مدائن آورد با خود گفت اميد است كه خدا مرا به راه راست هدايت فرمايد . سوره قصص . 22
كه البته خود ايشان در مجلس نبودند ، همين روضه را شنيدم كه علی اكبر به ميدان رفت ، حضرت به ليلا فرمود كه از جدم شنيدم كه دعای مادر در حق فرزند مستجاب است ، برو در فلان خيمه خلوت موهايت را پريشان كن ، در حق فرزندت دعا كن شايد خداوند اين فرزند را سالم بما برگرداند ؟ ! اولا ليلائی در كربلا نبوده كه چنين كند . ثانيا اصلا اين منطق ، منطق حسين نيست . منطق حسين در روز عاشورا ، منطق جانبازی است . تمام مورخين نوشتهاند كه هر كس اجازه میخواست ، حضرت به هر نحوی كه میشد عذری برايش ذكر كند ، ذكر میكرد ، بجز برای علی اكبر فاستاذن فی القتال اباه فاذن له ( 1 ) . يعنی تا اجازه خواست ، گفت برو . حال چه شعرها كه سروده نشده ! از جمله اين شعر كه میگويد :
خيز ای بابا از اين صحرا رويم
نك بسوی خيمه ليلا رويم
نمونه ديگری در همين مورد را كه خيلی عجيب است من در همين تهران ، در منزل يكی از علمای بزرگ اين شهر ، در چند سال پيش ، از يكی از اهل منبر كه روضه ليلا را میخواند شنيدم و من در آنجا چيزی شنيدم كه به عمرم نشنيده بودم . گفت بعد از اينكه حضرت ليلا رفت در آن خيمه و موهايش را پريشان كرد ، نذر كرد كه اگر خدا علی اكبر را سالم به او برگرداند و در كربلا كشته نشود از كربلا تا مدينه را ريحان بكارد . يعنی نذر كرد كه سيصد فرسخ راه را ريحان بكارد ! اين را گفت و يكمرتبه زد زير آواز :
پاورقی :
1 - اللهوف صفحه . 47
نذر علی لئن عادوا و ان رجعوا
لازرعن طريق التفت ريحانا
من نذر كردم كه اگر اينها برگردند راه تفت را ريحان بكارم . اين شعر عربی بيشتر برای من اسباب تعجب شد كه اين شعر از كجا پيدا شده ؟ بعد بدنبال آن رفتم و گشتم ، ديدم اين تفتی كه در اين شعر آمده كربلا نيست ، بلكه اين تفت سرزمين مربوط به داستان ليلی و مجنون معروف است كه ليلی در آن سرزمين سكونت میكرده و اين شعر مال مجنون عامری است برای ليلی ، و اين آدم اين شعر را برای ليلا مادر علی اكبر و كربلا میخوانده . تصور كنيد اگر يك مسيحی يا يك يهودی يا يك آدم لامذهب آنجا باشد و اين قضايا را بشنود ، آيا نخواهد گفت كه تاريخ اينها چه مزخرفاتی دارد ؟
آنها كه نمیفهمند كه اين داستان را اين شخص از خودش جعل كرده است ، بلكه میگويند العياذ بالله زنهای اينها چقدر بیشعور بودهاند كه نذر میكردند از كربلا تا مدينه را ريحان بكارند . اين حرفها يعنی چه ؟ !
از اين بالاتر ، ( حاجی نوری ) میگويد در همان گرما گرم روز عاشورا كه میدانيد مجال نماز خواندن هم نبود ، اما نماز خوف ( 1 ) خواند و با عجله هم خواند . حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند كه امام بتواند اين دو ركعت نماز خوف را بخواند ، و تا امام اين دو ركعت نماز را خواندند ، اين دو نفر در اثر تيرهای پياپی كه میآمد از پا در آمدند .
پاورقی :
1 - نماز خوف همان نماز فريضه است كه بصورت قصر خوانده میشود .
مجالی برای نماز خواندن به اينها نمیدادند ، ولی گفتهاند در همان وقت امام فرمود حجله عروسی را بيندازيد ، من میخواهم عروسی قاسم با يكی از دخترهايم را در اينجا ، لااقل شبيه آن هم كه شده ببينم ، من آرزو دارم ، آرزو را كه نمیشود به گور برد !
شما را بخدا ببينيد حرفهائی را كه گاهی وقتها از يك افراد در سطح خيلی پايين میشنويم كه مثلا میگويند من آرزو دارم عروسی پسرم را ببينم ، آرزو دارم عروسی دخترم را ببينم ، به فردی چون حسين بن علی نسبت میدهند ، آن هم در گرما گرم زدو خورد كه مجال نماز خواندن نيست ! و میگويند حضرت فرمود من در همين جا میخواهم دخترم را برای پسر برادرم عقد بكنم و يك شكل از عروسی هم كه شده است در اينجا راه بيندازم . يكی از چيزهايی كه از تعزيه خوانيهای قديم ما هرگز جدا نمیشد عروسی قاسم نو كدخدا ، يعنی نو داماد بود ، در صورتی كه اين در هيچ كتابی از كتابهای تاريخی معتبر وجود ندارد . حاجی نوری میگويد ملا حسين كاشفی اولين كسی است كه اين مطلب را در كتابی بنام روضه الشهداء نوشته است و اصل قضيه صددرصد دروغ است .
بقول آن شاعر كه گفت :
بس كه ببستند بر او برگ و ساز
گر تو ببينی نشناسيش باز
اگر سيدالشهداء عليه السلام بيايد و اينها را مشاهده كند ( البته او در عالم معنا كه میبيند ، اگر در عالم ظاهر هم بيايد ) ، میبيند ما برای او اصحاب و يارانی ذكر كردهايم كه اصلا چنين اصحاب و يارانی نداشته است .
مثلا در كتاب محرق القلوب كه اتفاقا نويسندهاش هم يك عالمو فقيه بزرگی است ، ولی از اين موضوعات اطلاع نداشته ، نوشته شده است كه يكی از اصحابی كه در روز عاشورا از زير زمين جوشيد ، هاشم مرقال بود ، در حالی كه يك نيزه هجده ذرعی هم دستش بود . آخر يك كسی هم گفته بود سنان بن انس كه بنا بقول بعضی سر امام حسين را بريد ، نيزهای داشت كه شصت فرع بود . گفتند نيزه شصت ذرعی كه نمیشود ! گفت خدا برايش از بهشت فرستاده بود . در كتاب محرق القلوب هم نوشته كه هاشم بن عتبه مرقال با نيزه هجده ذرعی پيدا شد در حالی كه اين هاشم بن عتبه از اصحاب حضرت امير بوده و در بيست سال پيش كشته شده بود . ما برای امام حسين يارانی ذكر میكنيم كه چنين يارانی نداشته است . و يا زعفرجنی جزو ياران امام حسين است . اما دشمنانی ذكر میكنند كه نبوده است . در كتاب اسرار الشهاده نوشته شده است كه لشكر عمر سعد در كربلا يك ميليون و ششصد هزار نفر بود . بايد سؤال كرد اينها از كجا پيدا شدند ؟ اينها همه در كوفه بودند ، مگر چنين چيزی میشود ؟ ! و نيز در آن كتاب نوشته كه امام حسين در روز عاشورا سيصد هزار نفر را با دست خودش كشت ! با بمبی كه در هيروشيما انداختند تازه شصت هزار نفر كشته شدند ، و من حساب كردم كه اگر فرض كنيم كه شمشير مرتب بيايد و در هر ثانيه يك نفر كشته شود ، كشتن سيصدهزار نفر ، هشتاد و سه ساعت و بيست دقيقه وقت میخواهد . بعد كه ديدند اين تعداد كشته با طول روز جور در نمیآيد ، گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بوده است !
همين طور درباره حضرت ابوالفضل گفتهاند كه بيست و پنجهزار نفر را كشت كه حساب كردم اگر در هر ثانيه يك نفر كشته شود ، شش ساعت و پنجاه و چند دقيقه و چند ثانيه وقت میخواهد . پس حرف اين مرد بزرگ ، حاجی نوری را باور كنيم كه میگويد : اگر كسی بخواهد امروز بگريد، اگر كسی بخواهد امروز ذكر مصيبت كند ، بايد بر مصائب جديده ابا عبدالله بگريد ، بر اين دروغهائی كه به اباعبدالله عليه السلام نسبت داده میشود ، گريه كند .
نمونه ديگر ، اربعين است . اربعين كه میرسد ، همه ، اين روضه را میخوانند و مردم هم خيال میكنند اين طور است كه اسراء از شام به كربلا آمدند و در آنجا با جابر ملاقات كردند و امام زين العابدين هم با جابر ملاقات كرد . در صورتی كه بجز در كتاب لهوف كه آن هم نويسندهاش يعنی سيد بن طاووس در كتابهای ديگرش آن را تكذيب كرده و لااقل تاييد نكرده است ، در هيچ كتاب ديگری چنين چيزی نيست و هيچ دليل عقلی هم اين را تاييد نمیكند ، ولی مگر میشود اين قضايائی را كه هر سال گفته میشود از مردم گرفت ؟ ! جابر اولين زائر امام حسين عليهالسلام بوده است و اربعين هم جز موضوع زيارت قبر امام حسين عليهالسلام هيچ چيز ديگری ندارد . موضوع تجديد عزای اهل بيت نيست ، موضوع آمدن اهل بيت به كربلا نيست ، اصلا راه شام از كربلا نيست ، راه شام به مدينه ، از همان شام جدا میشود .
آن چيزی كه بيشتر دل انسان را به درد میآورد اينست كه اتفاقا در ميان وقايع تاريخی كمتر واقعهای است كه از نظر نقلهای معتبر به اندازه حادثه كربلا غنی باشد . من در سابق خيال میكردم كه اساساعلت اينكه اين همه دروغ در اين مورد پيدا شده ، اين است كه وقايع راستين را كسی نمیداند كه چه بوده است ، بعد كه مطالعه كردم ديدم اتفاقا هيچ حادثهای در تاريخهای دور دست مثل سيزده ، چهارده قرن پيش به اندازه حادثه كربلا تاريخ معتبر ندارد . مورخين معتبر اسلامی از همان قرون اول و دوم قضايا را با سندهای معتبر نقل كردند و اين نقلها با يكديگر انطباق دارد و به يكديگر نزديك هستند ، و يك قضايائی در كار بوده است كه سبب شده جزئيات اين تاريخ بماند . يكی از چيزهائی كه سبب شده متن اين حادثه محفوظ بماند و هدفش شناخته شود اين است كه در اين حادثه خطبه زياد خوانده شده . در آن عصرها خطبه حكم اعلاميه در اين عصر را داشت . همان طور كه در اين عصر ، در جنگها مخصوصا اعلاميههای رسمی بهترين چيزی است كه متن تاريخ را نشان بدهد ، در آن زمان هم خطبهها اين طور بوده است . لذا خطبه زياد است ، چه قبل از حادثه كربلا و چه در خلال آن و چه بعد از آن كه اهل بيت در كوفه ، در شام ، در جاهای ديگر خطبههايی ايراد كردند . و اصلا هدف آنها از اين خطبهها اين بود كه میخواستند به مردم اعلام كنند كه چه گذشت و قضايا چه بود و هدف چه بود ، و اين خودش يك انگيزهای بوده كه قضايا نقل شود .
در قضيه كربلا سؤال و جواب زياد شده است و همينها در متن تاريخ ثبت است كه ماهيت قضيه را به ما نشان میدهد .
در كربلا رجز زياد خوانده شده است ، مخصوصا شخص ابا عبدالله زياد رجز خوانده است و همين رجزها میتواند ماهيت قضيه را نشان بدهد . در قضيه كربلا چه قبل و چه بعد از آن ، نامههای زيادی مبادله شده است ، نامههائی كه ميان امام و اهل كوفه مبادله شده است ، نامههائی كه ميان امام و اهل بصره مبادله شده است ، نامههائی كه خود امام قبلا برای معاويه نوشته است ( از اينجا معلوم میشود كه امام خودش را برای قيامی بعد از معاويه آماده میكرده است ) ، نامههائی كه خود دشمنان برای يكديگر نوشتهاند ، يزيد برای ابن زياد ، ابن زياد برای يزيد ، ابن زياد برای عمر سعد ، عمر سعد برای ابن زياد ، كه متن همه اينها در تاريخ اسلام مضبوط است . لذا قضايای كربلا ، قضايای روشنی است و سراسر آن هم افتخار آميز است . ولی ما چهره اين حادثه تابناك تاريخی را تا اين مقدار مشوه و بزرگترين خيانتها را به امام حسين عليه السلام كردهايم كه اگر امام حسين عليه السلام در عالم ظاهر بيايد و ببيند ، خواهد گفت كه شما بكلی قيافه حادثه را تغيير دادهايد . آن امام حسينی كه شما در خيال خودتان رسم كردهايد كه من نيستم ، آن قاسم بن الحسنی كه شما در خيال خودتان رسم كردهايد كه برادرزاده من نيست آن علی اكبری كه شما در مخيله خودتان درست كردهايد كه جوان با معرفت من نيست ، آن يارانی كه شما درست كردهايد كه آنها نيستند . ما قاسمی درست كردهايم كه آرزويش فقط دامادی بوده ، آرزوی عمويش هم دامادی او بوده ! اين را شما با قاسمی كه در تاريخ بوده است مقايسه كنيد . تواريخ معتبر اين قضيه را نقل كردهاند كهدر شب عاشورا امام عليه السلام اصحابش را در خيمه عند قرب الماء (1) يا نزديك آن خيمه جمع كرد و آن خطابه بسيار معروف شب عاشورا را به آنها القاء كرد كه نمیخواهم آن را به تفصيل نقل كنم . در اين خطبه امام بطور خلاصه به آنها میگويد شما آزاد هستيد . امام نمیخواسته كسی رو دربايستی داشته باشد و خودش را مجبور ببيند ، حتی كسی خيال كند كه به حكم بيعت لازم است بماند . لذا میگويد همه شما را آزاد كردم ، همه يارانم ، خاندانم ، برادرانم ، فرزندانم ، برادرزادههايم . اينها جز به شخص من به كس ديگری كار ندارند ، شب تاريك است و از اين تاريكی شب استفاده كنيد و برويد و آنها هم قطعا با شما كاری ندارند . در اول هم از اينها تجليل میكند و میگويد منتهای رضايت را از شما دارم ، اصحابی بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم ، اهل بيتی بهتر از اهل بيت خودم سراغ ندارم .
اما همه آنها بطور دسته جمعی میگويند آقا چنين چيزی مگر ممكن است ، جواب پيغمبر را چه بدهيم ، وفا كجا رفت ، انسانيت كجا رفت ، محبت كجا رفت ، عاطفه كجا رفت ؟ و آن سخنان پر شوری كه آنجا گفتند كه واقعا دل سنگ را كباب میكند ، يعنی انسان را به هيجان میآورد . يكی میگويد مگر يك جان هم ارزش اين حرفها را دارد كه كسی بخواهد فدای شخصی مثل تو كند ، ای كاش
پاورقی :
1 - بحار الانوار جلد 44 صفحه 392 ، اعلام الوری صفحه 234 ، از ارشاد شيخ مفيد صفحه 231 ، مقتل الحسين مقرم صفحه . 257 معلوم میشود كه خيمهای بوده است كه اختصاص به مشكهای آب داشته و از همان روزهای اول آبها را در آن خيمه جمع میكردهاند .
هفتاد بار زنده میشدم و هفتاد بار خودم را فدای تو میكردم . آن يكی میگويد هزار بار ، ديگری میگويد ای كاش امكان داشت جانم را فدای تو كنم ، بعد بدنم را آتش بزنند ، خاكسترش كنند ، آنگاه خاكسترش را بباد دهند و دوباره مرا زنده كنند و باز . . . اول كسی كه به سخن آمد برادرش ابوالفضل بود و بعد همه بنی هاشم . همينكه اين سخنان را گفتند ، امام مطلب را عوض كرد و از حقايق فردا قضايائی را گفت . به آنها خبر كشته شدن را داد كه همه آنها درست مثل يك مژده بزرگ تلقی كردند . همين جوانی كه اين قدر به او ظلم میكنيم و آرزوی او را دامادی میدانيم ، سؤالی كرد كه در حقيقت خودش گفته است كه آرزوی من چيست ؟ وقتی كه جمعی از مردان در مجلسی اجتماع میكنند ، يك بچه سيزده ساله در جمع آنها شركت نمیكند ، پشت سر مردان مینشيند .
مثل اينكه اين جوان پشت سر اصحاب نشسته بود و مرتب سر میكشيد كه ديگران چه میگويند . وقتی كه امام فرمود همه شما كشته میشويد ، اين طفل با خودش فكر كرد كه آيا شامل من هم خواهد شد يا نه ؟ آخر من بچه هستم شايد مقصود آقا اين است كه بزرگان كشته میشوند و من هنوز صغيرم . لذا رو كرد به آقا و عرض كرد : و انا فی من يقتل ؟ آيا من هم جزء كشته شدگان هستم يا نيستم ؟ حالا ببينيد آرزو چيست ؟ امام فرمود اول من از تو يك سؤال میكنم ، جواب مرا بده ، بعد من جواب تو را می دهم . من اينطور فكر میكنم كه آقا اين سؤال را مخصوصا كرد ، میخواست اين سؤال و جواب پيش بيايد تا مردم آيندهفكر نكنند كه اين جوان ندانسته و نفهميده خودش را به كشتن داد ، و نگويند اين جوان در آرزوی دامادی بود ، ديگر برايش حجله درست نكنند ، جنايت نكنند . لذا آقا فرمود كه اول من سؤال میكنم : « كيف الموت عندك » پسركم ، فرزند برادرم ، اول بگو كه مردن و كشته شدن در ذائقه تو چه مزهای دارد ؟ فورا گفت : « احلی من العسل » ، از عسل شيرينتر است . اگر از ذائقه میپرسی ، كه مرگ از عسل در ذائقه من شيرينتر است . يعنی برای من آرزوئی شيرينتر از اين آرزو وجود ندارد . منظره چقدر تكان دهنده است ! اينهاست كه اين حادثه را يك حادثه بزرگ تاريخی كرده و ما بايد اين حادثه را زنده نگه داريم . چون ديگر حسينی پيدا خواهد شد و نه قاسم بن الحسنی . اين است كه اين مقدار ارزش میدهد نه كه بعد از چهارده قرن اگر يك چنين حسينيهای ( 1 ) بنامشان بسازيم كاری نكردهايم . و گرنه آرزوی دامادی داشتن كه وقت صرف كردن نمیخواهد ، پول صرف كردن نمیخواهد ، حسينيه ساختن نمیخواهد ، سخنرانی نمیخواهد . ولی اينها جوهره انسانيت هستند ، مصداق « انی جاعل فی الارض خليفه »( 2 ) هستند ، اينها بالاتر از فرشته هستند . امام بعد از گرفتن اين جواب فرمود : فرزند برادرم تو هم كشته میشوی ، « بعد ان تبلو ببلاء عظيم » اما جان دادن تو با ديگران خيلی متفاوت است و گرفتاری بسيار شديدی پيدا میكنی . لذا روز
پاورقی :
1 - منظور ، حسينيه ارشاد است .
2 - سوره بقره آيه . 30
عاشورا پس از آنكه با اصرار زياد اجازه رفتن به ميدان را گرفت ، از آنجا كه بچه است ، زرهی متناسب با اندام او وجود ندارد ، كلاه خود مناسب با سر او وجود ندارد ، اسلحه و چكمه مناسب با اندام او وجود ندارد ، نوشتهاند عمامهای به سرگذاشته بود كانه فلقه القمر (1) همين قدر نوشتهاند بقدری اين بچه زيبا بود كه دشمن گفت مثل يك پاره ماه است .
بر فرس تندرو هر كه تو را ديد گفت
برگ گل سرخ را باد كجا میبرد
راوی گفت ديدم بند يكی از كفشهايش باز است و يادم نمیرود كه پای چپش هم بود . از اينجا معلوم میشود چكمه پايش نبوده است . نوشتهاند كه امام كنار خيمه ايستاده و لجام اسبش در دستش بود . معلوم بود منتظر است ، كه يك مرتبه فريادی شنيد . نوشتهاند امام به سرعت يك باز شكاری روی اسب پريد و حمله كرد . آن فرياد ، فرياد يا عماه قاسم بن الحسن بود. آقا وقتی به بالين اين جوان رسيد در حدود دويست نفر دور اين بچه را گرفته بودند . امام حمله كرد آنها فرار كردند و يكی از دشمنان كه از اسب پائين آمده بود تا سر جناب قاسم را از بدن جدا كند ، خودش در زير پای اسب رفقای خود پايمال شد . آن كسی را كه میگويند در روز عاشورا در حالی كه زنده بود
پاورقی :
1 - مناقب ابن شهر آشوب جلد 3 صفحه 106 ، و نظير اين عبارت در اعلام الوری صفحه 242 و اللهوف صفحه 48 و بحار الانوار جلد 45 صفحه 35 و ارشاد
شيخ مفيد صفحه 239 و مقتل الحسين مقرم صفحه 331 و تاريخ طبری صفحه 256
ذكر شده است .
زير سم اسبها پايمال شد ، يكی از دشمنان بود نه حضرت قاسم . بهر حال حضرت وقتی به بالين قاسم رسيدند كه گرد و غبار زياد بود و كسی نمیفهميد قضيه از چه قرار است . وقتی كه اين گرد و غبارها نشست ، يك وقت ديدند كه آقا بر بالين قاسم نشسته و سر قاسم را به دامن گرفته است . اين جمله را از آقا شنيدند كه فرمود : « يعز و الله علی عمك ان تدعوه فلا يجيبك او يجيبك فلا ينفعك صوته » ( 1 ) برادرزاده ! خيلی بر عموی تو سخت است كه تو او را بخوانی ، نتواند تو را اجابت كند ، يا اجابت بكند ، اما نتواند برای تو كاری انجام بدهد . در همين حال بود كه يك وقت فريادی از اين جوان بلند شد و جان به جان آفرين تسليم كرد .
خدايا عاقبت امر همه ما را ختم به خير بفرما . ما را به حقايق اسلام آشنا كن .
اين جهلها و اين نادانيها را به كرم و لطف خودت از ما دور بگردان .
توفيق عمل و خلوص نيت به همه ما عنايت بفرما .
حاجات مشروعه ما را بر آور . اموات همه ما را ببخش و بيامرز .
لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظيم .
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين .
پاورقی :
1 - مناقب اين شهر آشوب جلد 4 صفحه 107 ، اللهوف صفحه 38 بحار الانوار جلد 45 صفحه 35 ، ارشاد شيخ مفيد صفحه 239 ، اعلام الوری صفحه 243
، مقتل الحسين مقرم صفحه 332 ، تاريخ طبری جلد 6 صفحه . 257
حماسه حسینی
شهید مطهری
مرحوم حاج ميرزا حسين نوری اعلی الله مقامه ، استاد مرحوم حاج شيخ عباس قمی و مرحوم حاج شيخ علی اكبر نهاوندی در مشهد و مرحوم حاج شيخ محمد باقر بيرجندی محدث كه مرد بسيار فوقالعادهای بوده است ، محدثی است كه در فن خودش فوقالعاده متبحر بوده و حافظهای بسيار قوی داشته است . مرد با ذوق و بسيار باشور و حرارت و با ايمانی بوده است . گو اينكه بعضی از كتابهايی كه اين مرد نوشته در شان او نبوده و علمای وقت هم ملامتش كردند ، ولی معمولا كتابهايش خوب است ، مخصوصا كتابی در موضوع منبر نوشته است بنام " لؤلؤ و مرجان " كه با اينكه كتاب كوچكی است ولی فوق العاده خوب است . در اين كتاب راجع به وظايف اهل منبر سخن گفته است . همه اين كتاب در دو فصل است ، يك فصل آن درباره اخلاص ، يعنی خلوص نيت است كه يكی از شرايط گوينده ، خطيب ، واعظ ، روضه خوان اين است كه خلوص نيت داشته باشد . منبر كه میرود ، روضه كه میخواند ، به طمع پول نباشد و چقدر عالی در اين موضوع بحث كرده است كه من وارد بحث آن نمیشوم . شرط دوم ، صدق و راستی است ، و در اينجاست كه موضوع راست گفتن و دروغ گفتن تشريح شده و انواع دروغها را چنان بحث كرده كه من خيال نمی كنم در هيچ كتابی درباره دروغ و انواع آن به اندازه اين كتاب بحث شده باشد و شايد نظير اين كتاب در دنيا وجود نداشته باشد . عجيب اين مرد تبحر از خودش نشان داده است .
اين مرد بزرگ در همين كتاب نمونههايی از دروغهايی را كهمعمول است و به حادثه تاريخی كربلا نسبت میدهند ، ذكر میكند . آنچه كه من میگويم غالبا يا همه آن ، همانهايی است كه مرحوم حاجی نوری هم از آنها ناله كرده است ، و حتی صريحا اين مرد بزرگ میگويد : امروز بايد عزای حسين را گرفت اما برای حسين در عصر ما يك عزای جديدی است كه در گذشته نبوده است و آن اينهمه دروغهائی است كه درباره حادثه كربلا گفته میشود و هيچكس جلوی اين دروغها را نمیگيرد . برای مصيبت حسين بن علی بايد گريست ، ولی نه برای شمشيرها و نيزههايی كه در آن روز بر پيكر شريفش وارد شد ، بلكه به خاطر دروغها . و در مقدمه كتاب هم نوشته است كه فلان عالم بزرگ از علمای هندوستان نامهای به من نوشته و از روضههای دروغی كه در هندوستان خوانده میشود شكايت كرده و از من خواهش كرده است كه كاری بكنم و كتابی بنويسم كه جلوی روضههای دروغ در آنجا گرفته شود .
بعد مرحوم حاجی مینويسد : اين عالم هندی خيال كرده است كه روضه خوانها وقتی به هندوستان میروند دروغ میگويند ، نمیداند كه آب از سرچشمه گل آلود است و مركز روضههای دروغ ، كربلا و نجف و ايران يعنی همين مراكز تشيع است . حالا ، من بطور نمونه تحريفاتی را بيان میكنم كه بعضی از اينها مربوط به وقايع قبل از عاشورا ، بعضی مربوط به وقايع بين راه ، بعضی مربوط به ايام اقامت در ماه محرم ، بعضی مربوط به ايام اسارت و بعضی هم مربوط به ائمه بعد از قضايای كربلا ، و اغلب مربوط به روز عاشورا است . حال برای هر كدام دو نمونه میآورم . يك مطلب را لازم است قبلا بگويم كه در همه اينها مردم مسؤولند . يعنی
شما مردمی كه در روضه خوانيها شركت میكنيد ، هيچ خيال نمیكنيد كه در اين قضيه مسؤول هستيد ، بلكه فكر میكنيد كه مسؤول فقط گويندگان هستند . دو مسؤوليت بزرگ مردم دارند ، يكی اينكه نهی از منكر بر همه واجب است .
وقتی میفهمند و میدانند كه اغلب هم میدانند كه دروغ است ، نبايد در آن مجلس بنشينند كه حرام است و بايد مبارزه كنند . و ديگر از بين بردن تمايلی است كه صاحب مجلسها و مستمعين به گرم بودن مجلس دارند و به اصطلاح مجلس بايد بگيرد ، بايد كربلا شود . روضه خوان بيچاره میبيند كه اگر هر چه میگويد راست و درست باشد آن طور كه شايد و بايد مجلس نمیگيرد و همين مردم هم دعوتش نمیكنند ، ناچار يك چيزی اضافه میكند .
مردم بايد اين انتظار را از سر خودشان بيرون كنند و با رفتارشان آن روضه خوانی را كه میميراند و مجلس را كربلا میكند تشويق نكنند . كربلا میكند يعنی چه ! مردم بايد روضه راست بشنوند تا معارفشان ، سطح فكرشان بالا بيايد و بدانند كه اگر روحشان در يك كلمه اهتزاز پيدا كرد ، يعنی با روح حسين بن علی هماهنگ شد و در نتيجه اشكی ولو ذرهای ، از چشمشان بيرون آمد واقعا مقام بزرگی است . اما اشكی كه از راه قصابی كردن از چشم بيرون بيايد اگر يك دريا هم باشد ارزش ندارد .
نقل میكنند كه يكی از علمای بزرگ در يكی از شهرستانها تا اندازهای درد دين داشت و هميشه به اين دروغهائی كه روی منبر گفتهمیشد اعتراض میكرد و تعبيرش هم اين بود كه اين زهرماريها چيست كه بالای منبرها میگوئيد . يك وقت يك واعظی به او گفت اگر اينها را نگوئيم اصلا بايد در دكان را تخته كنيم ! آن آقا جواب داد اينها دروغ است و نبايد گفته شود . از قضا چندی بعد خود اين آقا بانی شد و مجلسی در مسجد خودش تشكيل داد و همان واعظ را دعوت كرد ، ولی قبل از شروع منبر به واعظ گفت من میخواهم به عنوان نمونه مجلسی ترتيب بدهم كه جز روضه راست در آن خوانده نشود و تو هم بايد مقيد باشی كه جز از كتابهای معتبر هيچ روضهای نخوانی ، و با تعبير خودش گفت از آن زهرماريها نبايد چيزی بگويی . واعظ هم گفت چون مجلس مال شماست اطاعت میشود . شب اول خود آقا در محراب رو به قبله نشسته بود ، منبر هم كنار محراب بود . آقای واعظ صحبتهايش را كرد و موقع خواندن روضه شد ، شروع كرد به خواندن روضه و خود را مقيد كرده بود كه جز روضه راست چيزی نگويد ، اما هر چه گفت مجلس تكان نخورد و همين طور يخ كرده بود . آقا ديد عجب ، اين مجلس مال خودش هم هست بعد مردم چه میگويند ، زنها میگويند لابد آقا نيتش پاك نيست كه مجلسش نمیگيرد ، اگر آقا خودش نيتش درست بود ، اخلاص نيت داشت ، حالا كربلا شده بود . ديد كه آبرويش میرود چه بكند ؟ يواشكی و زير چشمی به واعظ گفت يك كمی از آن زهرماريها قاطی كن .
اين انتظاری كه مردم برای كربلا شدن دارند ، خود دروغ ساز است و لهذا غالب جعلياتی كه شده است مقدمه گريز زدن بوده است . يعنی برای اينكه بشود گريزی زد و اشك مردم را جاری كرد يك جعل صورت گرفته و غير از اين چيزی نبوده است . اين قضيه را من مكرر شنيدهام و لابد شما هم شنيدهايد ، و حاجی نوری در مقدمات قضايا آن را نقل كرده است كه میگويند روزی اميرالمؤمنين علی عليه السلام بالای منبر بود و خطبه میخواند . امام حسين عليه السلام فرمود من تشنهام و آب میخواهم ، حضرت فرمود كسی برای فرزندم آب بياورد ، اول كسی كه از جا بلند شد ، كودكی بود كه همان حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام بود ، ايشان رفتند و از مادرشان يك كاسه آب گرفتند و آمدند وقتی كه وارد شدند در حالی وارد شدند كه آب را روی سرشان گرفته بودند و قسمتی از آن هم میريخت كه با يك طول و تفصيلی قضيه نقل ميشود . بعد اميرالمؤمنين علی عليه السلام چشمشان كه به اين منظره افتاد اشكشان جاری شد . به آقا عرض كردند چرا گريه میكنيد ؟ فرمود قضايای اينها يادم افتاد كه ديگر معلوم است گريز به كجا منتهی میشود .
حاجی نوری در اين جا يك بحث عالی دارد ، میگويد شما كه میگوئيد علی در بالای منبر خطبه میخواند ، بايد بدانيد كه علی فقط در زمان خلافتش منبر میرفت و خطبه میخواند . پس در كوفه بوده است و در آن وقت امام حسين مردی بوده كه تقريبا سی و سه سال داشته است . بعد میگويد اصلا آيا اين حرف معقول است كه يك مرد سی و سه ساله در حالی كه پدرش دارد مردم را موعظه میكند و خطابه میخواند ناگهان وسط خطابه بگويد آقا من تشنهام آب میخواهم ؟ اگر يك آدم معمولی اين كار را بكند میگويند چه آدم بیادب و بیتربيتی است ، و از طرفی حضرتابوالفضل هم در آن وقت كودك نبوده ، يك نوجوان اقلا پانزده ساله بوده است . میبينيد كه چگونه قضيهای را جعل كردند . آيا اين قضيه در شان امام حسين است ؟ ! و غير از دروغ بودنش ، اصلا چه ارزشی دارد ؟ آيا اين شان امام حسين را بالا میبرد يا پائين میآورد ؟ مسلم است كه پايين میآورد ، چون يك دروغ به امام نسبت دادهايم و آبروی امام را بردهايم ، طوری حرف زدهايم كه امام را در سطح بیادبترين افراد مردم پائين آوردهايم . در حالی كه پدری مثل علی مشغول حرف زدن است ، تشنهاش میشود ، طاقت نمیآورد كه جلسه تمام شود و بعد آب بخورد ، همانجا حرف آقا را میبرد و میگويد من تشنهام ، برای من آب بياوريد !
نمونه ديگری كه تحريف و جعل كردند اين است كه قاصدی برای اباعبدالله عليه السلام نامهای آورده بود و جواب میخواست ، آقا فرمود كه سه روز ديگر بيا از من جواب بگير . سه روز ديگر كه سراغ گرفت ، گفتند : آقا حركت كردند و امروز عازم رفتن هستند . او هم گفت پس حالا كه آقا میروند ، بروم ببينم جلال و كوكبه پادشاه حجاز چگونه است . رفت و ديد آقا خودش روی يك كرسی نشسته و بنیهاشم روی كرسيهای چنين و چنان . بعد محملهائی آوردند ، چه حريرها ، چه ديباجها ، چه چيزها در آنجا بود . بعد مخدرات را آوردند و با چه احترامی سوار اين محملها كردند . اينها را میگويند تا ناگهان به روز يازدهم گريز میزنند و میگويند اينها كه در آن روز چنين محترم آمدند روز يازدهم چه حالی داشتند . حاجی نوری میگويد : اين حرفها يعنیچه ؟ اين تاريخ است كه میگويد : امام حسين در حالی كه بيرون میآمد اين آيه را میخواند : « فخرج منها خائفا يترقب »( 1 ) يعنی در اين بيرون آمدن خودش را به موسی بن عمران كه از فرعون فرار میكرد تشبيه كرده است : « قال عسی ربی ان يهدينی سواء السبيل »( 2 ) يك قافله بسيار بسيار سادهای حركت كرده بود . مگر عظمت اباعبدالله به اين است كه يك كرسی مثلا زرين برايش گذاشته باشند ؟ ! يا عظمت خاندان او به اين است كه سوار محملهائی از ديباج و حرير شده باشند ؟ ! اسبها و شترهايشان چطور باشد ، نوكرهايشان چطور باشد ؟ !
نمونه ديگر از تحريف در وقايع عاشورا كه يكی از معروفترين قضايا شده است و حتی يك تاريخ هم به آن گواهی نمیدهد قصه ليلا مادر حضرت علی اكبر است . البته ايشان مادری به نام ليلا داشتهاند ، ولی حتی يك مورخ نگفته كه ليلا در كربلا بوده است . اما ببينيد كه چقدر ما روضه ليلا و علی اكبر داريم ، روضه آمدن ليلا به بالين علی اكبر . حتی من در قم ، در مجلسی كه به نام آيه الله بروجردی تشكيل شده بود
پاورقی :
1 - آيه به طور كامل اين است : فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجنی من القوم الظالمين »يعنی موسی از مصر با ترس و نگرانی از دشمن به جانب شهر مدين بيرون رفت و گفت پروردگارا مرا از شر اين قوم ستمكار نجات ده . سوره قصص . 21
2 - آيه بطور كامل اين است : و لما توجه تلقاء مدين قال عسی ربی ان يهدينی سواء السبيل »و چون از مصر بيرون شد و سر به بيابان رو بجانب شهر مدائن آورد با خود گفت اميد است كه خدا مرا به راه راست هدايت فرمايد . سوره قصص . 22
كه البته خود ايشان در مجلس نبودند ، همين روضه را شنيدم كه علی اكبر به ميدان رفت ، حضرت به ليلا فرمود كه از جدم شنيدم كه دعای مادر در حق فرزند مستجاب است ، برو در فلان خيمه خلوت موهايت را پريشان كن ، در حق فرزندت دعا كن شايد خداوند اين فرزند را سالم بما برگرداند ؟ ! اولا ليلائی در كربلا نبوده كه چنين كند . ثانيا اصلا اين منطق ، منطق حسين نيست . منطق حسين در روز عاشورا ، منطق جانبازی است . تمام مورخين نوشتهاند كه هر كس اجازه میخواست ، حضرت به هر نحوی كه میشد عذری برايش ذكر كند ، ذكر میكرد ، بجز برای علی اكبر فاستاذن فی القتال اباه فاذن له ( 1 ) . يعنی تا اجازه خواست ، گفت برو . حال چه شعرها كه سروده نشده ! از جمله اين شعر كه میگويد :
خيز ای بابا از اين صحرا رويم
نك بسوی خيمه ليلا رويم
نمونه ديگری در همين مورد را كه خيلی عجيب است من در همين تهران ، در منزل يكی از علمای بزرگ اين شهر ، در چند سال پيش ، از يكی از اهل منبر كه روضه ليلا را میخواند شنيدم و من در آنجا چيزی شنيدم كه به عمرم نشنيده بودم . گفت بعد از اينكه حضرت ليلا رفت در آن خيمه و موهايش را پريشان كرد ، نذر كرد كه اگر خدا علی اكبر را سالم به او برگرداند و در كربلا كشته نشود از كربلا تا مدينه را ريحان بكارد . يعنی نذر كرد كه سيصد فرسخ راه را ريحان بكارد ! اين را گفت و يكمرتبه زد زير آواز :
پاورقی :
1 - اللهوف صفحه . 47
نذر علی لئن عادوا و ان رجعوا
لازرعن طريق التفت ريحانا
من نذر كردم كه اگر اينها برگردند راه تفت را ريحان بكارم . اين شعر عربی بيشتر برای من اسباب تعجب شد كه اين شعر از كجا پيدا شده ؟ بعد بدنبال آن رفتم و گشتم ، ديدم اين تفتی كه در اين شعر آمده كربلا نيست ، بلكه اين تفت سرزمين مربوط به داستان ليلی و مجنون معروف است كه ليلی در آن سرزمين سكونت میكرده و اين شعر مال مجنون عامری است برای ليلی ، و اين آدم اين شعر را برای ليلا مادر علی اكبر و كربلا میخوانده . تصور كنيد اگر يك مسيحی يا يك يهودی يا يك آدم لامذهب آنجا باشد و اين قضايا را بشنود ، آيا نخواهد گفت كه تاريخ اينها چه مزخرفاتی دارد ؟
آنها كه نمیفهمند كه اين داستان را اين شخص از خودش جعل كرده است ، بلكه میگويند العياذ بالله زنهای اينها چقدر بیشعور بودهاند كه نذر میكردند از كربلا تا مدينه را ريحان بكارند . اين حرفها يعنی چه ؟ !
از اين بالاتر ، ( حاجی نوری ) میگويد در همان گرما گرم روز عاشورا كه میدانيد مجال نماز خواندن هم نبود ، اما نماز خوف ( 1 ) خواند و با عجله هم خواند . حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند كه امام بتواند اين دو ركعت نماز خوف را بخواند ، و تا امام اين دو ركعت نماز را خواندند ، اين دو نفر در اثر تيرهای پياپی كه میآمد از پا در آمدند .
پاورقی :
1 - نماز خوف همان نماز فريضه است كه بصورت قصر خوانده میشود .
مجالی برای نماز خواندن به اينها نمیدادند ، ولی گفتهاند در همان وقت امام فرمود حجله عروسی را بيندازيد ، من میخواهم عروسی قاسم با يكی از دخترهايم را در اينجا ، لااقل شبيه آن هم كه شده ببينم ، من آرزو دارم ، آرزو را كه نمیشود به گور برد !
شما را بخدا ببينيد حرفهائی را كه گاهی وقتها از يك افراد در سطح خيلی پايين میشنويم كه مثلا میگويند من آرزو دارم عروسی پسرم را ببينم ، آرزو دارم عروسی دخترم را ببينم ، به فردی چون حسين بن علی نسبت میدهند ، آن هم در گرما گرم زدو خورد كه مجال نماز خواندن نيست ! و میگويند حضرت فرمود من در همين جا میخواهم دخترم را برای پسر برادرم عقد بكنم و يك شكل از عروسی هم كه شده است در اينجا راه بيندازم . يكی از چيزهايی كه از تعزيه خوانيهای قديم ما هرگز جدا نمیشد عروسی قاسم نو كدخدا ، يعنی نو داماد بود ، در صورتی كه اين در هيچ كتابی از كتابهای تاريخی معتبر وجود ندارد . حاجی نوری میگويد ملا حسين كاشفی اولين كسی است كه اين مطلب را در كتابی بنام روضه الشهداء نوشته است و اصل قضيه صددرصد دروغ است .
بقول آن شاعر كه گفت :
بس كه ببستند بر او برگ و ساز
گر تو ببينی نشناسيش باز
اگر سيدالشهداء عليه السلام بيايد و اينها را مشاهده كند ( البته او در عالم معنا كه میبيند ، اگر در عالم ظاهر هم بيايد ) ، میبيند ما برای او اصحاب و يارانی ذكر كردهايم كه اصلا چنين اصحاب و يارانی نداشته است .
مثلا در كتاب محرق القلوب كه اتفاقا نويسندهاش هم يك عالمو فقيه بزرگی است ، ولی از اين موضوعات اطلاع نداشته ، نوشته شده است كه يكی از اصحابی كه در روز عاشورا از زير زمين جوشيد ، هاشم مرقال بود ، در حالی كه يك نيزه هجده ذرعی هم دستش بود . آخر يك كسی هم گفته بود سنان بن انس كه بنا بقول بعضی سر امام حسين را بريد ، نيزهای داشت كه شصت فرع بود . گفتند نيزه شصت ذرعی كه نمیشود ! گفت خدا برايش از بهشت فرستاده بود . در كتاب محرق القلوب هم نوشته كه هاشم بن عتبه مرقال با نيزه هجده ذرعی پيدا شد در حالی كه اين هاشم بن عتبه از اصحاب حضرت امير بوده و در بيست سال پيش كشته شده بود . ما برای امام حسين يارانی ذكر میكنيم كه چنين يارانی نداشته است . و يا زعفرجنی جزو ياران امام حسين است . اما دشمنانی ذكر میكنند كه نبوده است . در كتاب اسرار الشهاده نوشته شده است كه لشكر عمر سعد در كربلا يك ميليون و ششصد هزار نفر بود . بايد سؤال كرد اينها از كجا پيدا شدند ؟ اينها همه در كوفه بودند ، مگر چنين چيزی میشود ؟ ! و نيز در آن كتاب نوشته كه امام حسين در روز عاشورا سيصد هزار نفر را با دست خودش كشت ! با بمبی كه در هيروشيما انداختند تازه شصت هزار نفر كشته شدند ، و من حساب كردم كه اگر فرض كنيم كه شمشير مرتب بيايد و در هر ثانيه يك نفر كشته شود ، كشتن سيصدهزار نفر ، هشتاد و سه ساعت و بيست دقيقه وقت میخواهد . بعد كه ديدند اين تعداد كشته با طول روز جور در نمیآيد ، گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بوده است !
همين طور درباره حضرت ابوالفضل گفتهاند كه بيست و پنجهزار نفر را كشت كه حساب كردم اگر در هر ثانيه يك نفر كشته شود ، شش ساعت و پنجاه و چند دقيقه و چند ثانيه وقت میخواهد . پس حرف اين مرد بزرگ ، حاجی نوری را باور كنيم كه میگويد : اگر كسی بخواهد امروز بگريد، اگر كسی بخواهد امروز ذكر مصيبت كند ، بايد بر مصائب جديده ابا عبدالله بگريد ، بر اين دروغهائی كه به اباعبدالله عليه السلام نسبت داده میشود ، گريه كند .
نمونه ديگر ، اربعين است . اربعين كه میرسد ، همه ، اين روضه را میخوانند و مردم هم خيال میكنند اين طور است كه اسراء از شام به كربلا آمدند و در آنجا با جابر ملاقات كردند و امام زين العابدين هم با جابر ملاقات كرد . در صورتی كه بجز در كتاب لهوف كه آن هم نويسندهاش يعنی سيد بن طاووس در كتابهای ديگرش آن را تكذيب كرده و لااقل تاييد نكرده است ، در هيچ كتاب ديگری چنين چيزی نيست و هيچ دليل عقلی هم اين را تاييد نمیكند ، ولی مگر میشود اين قضايائی را كه هر سال گفته میشود از مردم گرفت ؟ ! جابر اولين زائر امام حسين عليهالسلام بوده است و اربعين هم جز موضوع زيارت قبر امام حسين عليهالسلام هيچ چيز ديگری ندارد . موضوع تجديد عزای اهل بيت نيست ، موضوع آمدن اهل بيت به كربلا نيست ، اصلا راه شام از كربلا نيست ، راه شام به مدينه ، از همان شام جدا میشود .
آن چيزی كه بيشتر دل انسان را به درد میآورد اينست كه اتفاقا در ميان وقايع تاريخی كمتر واقعهای است كه از نظر نقلهای معتبر به اندازه حادثه كربلا غنی باشد . من در سابق خيال میكردم كه اساساعلت اينكه اين همه دروغ در اين مورد پيدا شده ، اين است كه وقايع راستين را كسی نمیداند كه چه بوده است ، بعد كه مطالعه كردم ديدم اتفاقا هيچ حادثهای در تاريخهای دور دست مثل سيزده ، چهارده قرن پيش به اندازه حادثه كربلا تاريخ معتبر ندارد . مورخين معتبر اسلامی از همان قرون اول و دوم قضايا را با سندهای معتبر نقل كردند و اين نقلها با يكديگر انطباق دارد و به يكديگر نزديك هستند ، و يك قضايائی در كار بوده است كه سبب شده جزئيات اين تاريخ بماند . يكی از چيزهائی كه سبب شده متن اين حادثه محفوظ بماند و هدفش شناخته شود اين است كه در اين حادثه خطبه زياد خوانده شده . در آن عصرها خطبه حكم اعلاميه در اين عصر را داشت . همان طور كه در اين عصر ، در جنگها مخصوصا اعلاميههای رسمی بهترين چيزی است كه متن تاريخ را نشان بدهد ، در آن زمان هم خطبهها اين طور بوده است . لذا خطبه زياد است ، چه قبل از حادثه كربلا و چه در خلال آن و چه بعد از آن كه اهل بيت در كوفه ، در شام ، در جاهای ديگر خطبههايی ايراد كردند . و اصلا هدف آنها از اين خطبهها اين بود كه میخواستند به مردم اعلام كنند كه چه گذشت و قضايا چه بود و هدف چه بود ، و اين خودش يك انگيزهای بوده كه قضايا نقل شود .
در قضيه كربلا سؤال و جواب زياد شده است و همينها در متن تاريخ ثبت است كه ماهيت قضيه را به ما نشان میدهد .
در كربلا رجز زياد خوانده شده است ، مخصوصا شخص ابا عبدالله زياد رجز خوانده است و همين رجزها میتواند ماهيت قضيه را نشان بدهد . در قضيه كربلا چه قبل و چه بعد از آن ، نامههای زيادی مبادله شده است ، نامههائی كه ميان امام و اهل كوفه مبادله شده است ، نامههائی كه ميان امام و اهل بصره مبادله شده است ، نامههائی كه خود امام قبلا برای معاويه نوشته است ( از اينجا معلوم میشود كه امام خودش را برای قيامی بعد از معاويه آماده میكرده است ) ، نامههائی كه خود دشمنان برای يكديگر نوشتهاند ، يزيد برای ابن زياد ، ابن زياد برای يزيد ، ابن زياد برای عمر سعد ، عمر سعد برای ابن زياد ، كه متن همه اينها در تاريخ اسلام مضبوط است . لذا قضايای كربلا ، قضايای روشنی است و سراسر آن هم افتخار آميز است . ولی ما چهره اين حادثه تابناك تاريخی را تا اين مقدار مشوه و بزرگترين خيانتها را به امام حسين عليه السلام كردهايم كه اگر امام حسين عليه السلام در عالم ظاهر بيايد و ببيند ، خواهد گفت كه شما بكلی قيافه حادثه را تغيير دادهايد . آن امام حسينی كه شما در خيال خودتان رسم كردهايد كه من نيستم ، آن قاسم بن الحسنی كه شما در خيال خودتان رسم كردهايد كه برادرزاده من نيست آن علی اكبری كه شما در مخيله خودتان درست كردهايد كه جوان با معرفت من نيست ، آن يارانی كه شما درست كردهايد كه آنها نيستند . ما قاسمی درست كردهايم كه آرزويش فقط دامادی بوده ، آرزوی عمويش هم دامادی او بوده ! اين را شما با قاسمی كه در تاريخ بوده است مقايسه كنيد . تواريخ معتبر اين قضيه را نقل كردهاند كهدر شب عاشورا امام عليه السلام اصحابش را در خيمه عند قرب الماء (1) يا نزديك آن خيمه جمع كرد و آن خطابه بسيار معروف شب عاشورا را به آنها القاء كرد كه نمیخواهم آن را به تفصيل نقل كنم . در اين خطبه امام بطور خلاصه به آنها میگويد شما آزاد هستيد . امام نمیخواسته كسی رو دربايستی داشته باشد و خودش را مجبور ببيند ، حتی كسی خيال كند كه به حكم بيعت لازم است بماند . لذا میگويد همه شما را آزاد كردم ، همه يارانم ، خاندانم ، برادرانم ، فرزندانم ، برادرزادههايم . اينها جز به شخص من به كس ديگری كار ندارند ، شب تاريك است و از اين تاريكی شب استفاده كنيد و برويد و آنها هم قطعا با شما كاری ندارند . در اول هم از اينها تجليل میكند و میگويد منتهای رضايت را از شما دارم ، اصحابی بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم ، اهل بيتی بهتر از اهل بيت خودم سراغ ندارم .
اما همه آنها بطور دسته جمعی میگويند آقا چنين چيزی مگر ممكن است ، جواب پيغمبر را چه بدهيم ، وفا كجا رفت ، انسانيت كجا رفت ، محبت كجا رفت ، عاطفه كجا رفت ؟ و آن سخنان پر شوری كه آنجا گفتند كه واقعا دل سنگ را كباب میكند ، يعنی انسان را به هيجان میآورد . يكی میگويد مگر يك جان هم ارزش اين حرفها را دارد كه كسی بخواهد فدای شخصی مثل تو كند ، ای كاش
پاورقی :
1 - بحار الانوار جلد 44 صفحه 392 ، اعلام الوری صفحه 234 ، از ارشاد شيخ مفيد صفحه 231 ، مقتل الحسين مقرم صفحه . 257 معلوم میشود كه خيمهای بوده است كه اختصاص به مشكهای آب داشته و از همان روزهای اول آبها را در آن خيمه جمع میكردهاند .
هفتاد بار زنده میشدم و هفتاد بار خودم را فدای تو میكردم . آن يكی میگويد هزار بار ، ديگری میگويد ای كاش امكان داشت جانم را فدای تو كنم ، بعد بدنم را آتش بزنند ، خاكسترش كنند ، آنگاه خاكسترش را بباد دهند و دوباره مرا زنده كنند و باز . . . اول كسی كه به سخن آمد برادرش ابوالفضل بود و بعد همه بنی هاشم . همينكه اين سخنان را گفتند ، امام مطلب را عوض كرد و از حقايق فردا قضايائی را گفت . به آنها خبر كشته شدن را داد كه همه آنها درست مثل يك مژده بزرگ تلقی كردند . همين جوانی كه اين قدر به او ظلم میكنيم و آرزوی او را دامادی میدانيم ، سؤالی كرد كه در حقيقت خودش گفته است كه آرزوی من چيست ؟ وقتی كه جمعی از مردان در مجلسی اجتماع میكنند ، يك بچه سيزده ساله در جمع آنها شركت نمیكند ، پشت سر مردان مینشيند .
مثل اينكه اين جوان پشت سر اصحاب نشسته بود و مرتب سر میكشيد كه ديگران چه میگويند . وقتی كه امام فرمود همه شما كشته میشويد ، اين طفل با خودش فكر كرد كه آيا شامل من هم خواهد شد يا نه ؟ آخر من بچه هستم شايد مقصود آقا اين است كه بزرگان كشته میشوند و من هنوز صغيرم . لذا رو كرد به آقا و عرض كرد : و انا فی من يقتل ؟ آيا من هم جزء كشته شدگان هستم يا نيستم ؟ حالا ببينيد آرزو چيست ؟ امام فرمود اول من از تو يك سؤال میكنم ، جواب مرا بده ، بعد من جواب تو را می دهم . من اينطور فكر میكنم كه آقا اين سؤال را مخصوصا كرد ، میخواست اين سؤال و جواب پيش بيايد تا مردم آيندهفكر نكنند كه اين جوان ندانسته و نفهميده خودش را به كشتن داد ، و نگويند اين جوان در آرزوی دامادی بود ، ديگر برايش حجله درست نكنند ، جنايت نكنند . لذا آقا فرمود كه اول من سؤال میكنم : « كيف الموت عندك » پسركم ، فرزند برادرم ، اول بگو كه مردن و كشته شدن در ذائقه تو چه مزهای دارد ؟ فورا گفت : « احلی من العسل » ، از عسل شيرينتر است . اگر از ذائقه میپرسی ، كه مرگ از عسل در ذائقه من شيرينتر است . يعنی برای من آرزوئی شيرينتر از اين آرزو وجود ندارد . منظره چقدر تكان دهنده است ! اينهاست كه اين حادثه را يك حادثه بزرگ تاريخی كرده و ما بايد اين حادثه را زنده نگه داريم . چون ديگر حسينی پيدا خواهد شد و نه قاسم بن الحسنی . اين است كه اين مقدار ارزش میدهد نه كه بعد از چهارده قرن اگر يك چنين حسينيهای ( 1 ) بنامشان بسازيم كاری نكردهايم . و گرنه آرزوی دامادی داشتن كه وقت صرف كردن نمیخواهد ، پول صرف كردن نمیخواهد ، حسينيه ساختن نمیخواهد ، سخنرانی نمیخواهد . ولی اينها جوهره انسانيت هستند ، مصداق « انی جاعل فی الارض خليفه »( 2 ) هستند ، اينها بالاتر از فرشته هستند . امام بعد از گرفتن اين جواب فرمود : فرزند برادرم تو هم كشته میشوی ، « بعد ان تبلو ببلاء عظيم » اما جان دادن تو با ديگران خيلی متفاوت است و گرفتاری بسيار شديدی پيدا میكنی . لذا روز
پاورقی :
1 - منظور ، حسينيه ارشاد است .
2 - سوره بقره آيه . 30
عاشورا پس از آنكه با اصرار زياد اجازه رفتن به ميدان را گرفت ، از آنجا كه بچه است ، زرهی متناسب با اندام او وجود ندارد ، كلاه خود مناسب با سر او وجود ندارد ، اسلحه و چكمه مناسب با اندام او وجود ندارد ، نوشتهاند عمامهای به سرگذاشته بود كانه فلقه القمر (1) همين قدر نوشتهاند بقدری اين بچه زيبا بود كه دشمن گفت مثل يك پاره ماه است .
بر فرس تندرو هر كه تو را ديد گفت
برگ گل سرخ را باد كجا میبرد
راوی گفت ديدم بند يكی از كفشهايش باز است و يادم نمیرود كه پای چپش هم بود . از اينجا معلوم میشود چكمه پايش نبوده است . نوشتهاند كه امام كنار خيمه ايستاده و لجام اسبش در دستش بود . معلوم بود منتظر است ، كه يك مرتبه فريادی شنيد . نوشتهاند امام به سرعت يك باز شكاری روی اسب پريد و حمله كرد . آن فرياد ، فرياد يا عماه قاسم بن الحسن بود. آقا وقتی به بالين اين جوان رسيد در حدود دويست نفر دور اين بچه را گرفته بودند . امام حمله كرد آنها فرار كردند و يكی از دشمنان كه از اسب پائين آمده بود تا سر جناب قاسم را از بدن جدا كند ، خودش در زير پای اسب رفقای خود پايمال شد . آن كسی را كه میگويند در روز عاشورا در حالی كه زنده بود
پاورقی :
1 - مناقب ابن شهر آشوب جلد 3 صفحه 106 ، و نظير اين عبارت در اعلام الوری صفحه 242 و اللهوف صفحه 48 و بحار الانوار جلد 45 صفحه 35 و ارشاد
شيخ مفيد صفحه 239 و مقتل الحسين مقرم صفحه 331 و تاريخ طبری صفحه 256
ذكر شده است .
زير سم اسبها پايمال شد ، يكی از دشمنان بود نه حضرت قاسم . بهر حال حضرت وقتی به بالين قاسم رسيدند كه گرد و غبار زياد بود و كسی نمیفهميد قضيه از چه قرار است . وقتی كه اين گرد و غبارها نشست ، يك وقت ديدند كه آقا بر بالين قاسم نشسته و سر قاسم را به دامن گرفته است . اين جمله را از آقا شنيدند كه فرمود : « يعز و الله علی عمك ان تدعوه فلا يجيبك او يجيبك فلا ينفعك صوته » ( 1 ) برادرزاده ! خيلی بر عموی تو سخت است كه تو او را بخوانی ، نتواند تو را اجابت كند ، يا اجابت بكند ، اما نتواند برای تو كاری انجام بدهد . در همين حال بود كه يك وقت فريادی از اين جوان بلند شد و جان به جان آفرين تسليم كرد .
خدايا عاقبت امر همه ما را ختم به خير بفرما . ما را به حقايق اسلام آشنا كن .
اين جهلها و اين نادانيها را به كرم و لطف خودت از ما دور بگردان .
توفيق عمل و خلوص نيت به همه ما عنايت بفرما .
حاجات مشروعه ما را بر آور . اموات همه ما را ببخش و بيامرز .
لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظيم .
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين .
پاورقی :
1 - مناقب اين شهر آشوب جلد 4 صفحه 107 ، اللهوف صفحه 38 بحار الانوار جلد 45 صفحه 35 ، ارشاد شيخ مفيد صفحه 239 ، اعلام الوری صفحه 243
، مقتل الحسين مقرم صفحه 332 ، تاريخ طبری جلد 6 صفحه . 257
حماسه حسینی
شهید مطهری