[ نقد و نظر معماری]دنیای مدرن

sanaz_panel

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انسان با بینشی جدید به جهان، دنیای مدرن را خلق کرد. دنیایی که بر پایه انسان مداری است. این تفکر از زمانی آغاز شد که انسان مبنای تمام ارزش ها شد و عقل بشر به عنوان تنها جواب گوی نیاز او و تنها ملاک سنجش درستی یا نادرستی قرار گرفت. این نگاه درست در مقابل نگاه سنتی قرار گرفت. در نگاه سنتی مبنا و ملاک همه چیز خداست و همه چیز با توجه به وجود او معنی می شود.

شاید بتوان به نوعی آغاز این عقل گرایی را در دوران رنسانس جست و جو کرد؛ آن زمان که در شمال ایتالیا جهان بینی انسان غربی تغییر جهت داد و از آسمان به سمت زمین متوجه شد. اختلافات شدید در کلیسا از نفوذ روحانیت کاسته بود و از طرف دیگر مدارس غیر دینی گسترش زیادی یافته بود. این دوره گذاری بود از دوران تاریک قرون وسطا و رسیدن به آرمان های منطق گرایی و علم و زیبایی دوره کلاسیک یونان و رم باستان. در واقع "رنسانس عبارت است از چیرگی روح یونانیت بر مسیحیت قرون وسطا". اقتدار و سیطره کلیسا بر کلیه امور عمومی و خصوصی و تقدیس پاپ باعث شده بود که پاپ و متصدیان کلیسا خود را مطلق العنان فرض نمایند. آن ها در عین تاکید بر تفسیر قرون وسطایی از دین، خود را پاسخگو در مقابل افراد عادی نمی دیدند. رفتار پاپ تماما جنبه روحانی و ربانی نداشت بلکه در مواردی امور دنیوی همچون کسب قدرت بیشتر، سرزمین های وسیع تر و اموال فزون تر را نیز شامل می شد.
در نگاه کلیسا افراد همه در یک جایگاه قرار نداشتند. سلسله مراتب تقدس از پاپ، کاردینال ها، کشیش ها و در نهایت افراد عادی برقرار بود. این در حالی بود که انسان ها همه در برابر خدا برابرند ولی منفعت طلبی و قدرت طلبی اجازه ابراز این سخنان را نمی داد. هم زمان با فشارهای کلیسا دانشمندان با کشف مسائل جدید در مقابل سران کلیسا قد علم کردند. علوم جدید به ویژه در زمینه علم نجوم قواعدی را که کلیسا به عنوان علم لاهوتی عنوان می کرد زیر سوال برد. برگزاری دادگاه های مختلف و محاکمه دانشمندان، تکفیر کردن و کشتن عده ی زیادی از انسان ها از یک طرف و زیر سوال رفتن برخی از باورهای خود ساخته ی آنها از طرف دیگر باعث بی اعتمادی مردم به دین شد. هم زمان با اینکه کلیسا دین داران را از خود می راند علم و واقعیات مردم را هر چه بیشتر به سوی خود جذب می کرد. در طی قرن های 16، 17، 18 ذهن انسان ها آماده یک دگرگونی اساسی گردید. اختراع ماشین بخار نقطه آغاز انقلاب صنعتی و ظهور تکنولوژی مدرن بود. کارخانه های بزرگ جای کارگاه های کوچک خانگی را گرفتند. و صنعت به سرعت شروع به پیشرفت کرد. بیشتر کارخانه ها در نزدیکی شهر ها احداث گردید. در آن دوران چهار پنجم جمعیت را روستاییان تشکیل می دادند. روستاییان برای کار در کارخانه ها عازم شهر ها شدند. شهرهای ظرفت پذیرش این جمعیت را در خود نداشت. فقر، بیماری، گرسنگی و ... همه جا را فرا گرفته بود و ثروت ها در اختیار عده ی اندکی از مردم یعنی سرمایه داران قرار داشت. صاحبان کارخانه های بزرگ که تنها هدف آن ها تولید بیشتر و کسب ثروت و قدرت بود. از طرفی مردم درگیر ابتدایی ترین نیازهای خود به ویژه مسکن بودند. نیاز شدید به ساخت مسکن با سرعت بالا شرایطی را فراهم می آورد که امکان فکر کردن به جزئیات را گرفت. شاید به معنای دقیق تر انسان آن عصر آنچنان درگیر بعد مادی خود بود که فرصت اندیشیدن به روح را نداشت. قطار پر سرعت تکنولوژی روح انسان را در یکی از اولین ایستگاه های خود پیاده کرد و انسان سرگردان را به دنبال خود وارد دنیای مدرن کرد. در هرم تکامل انسان پایه ای ترین نیازها تامین غذا و محل امن برای زندگی است. انسانی که قادر به گذر از این بخش نباشد هرگز نمی تواند به مراحل بالاتری از رشد و تکامل دست یابد. از طرفی نیاز شدید و از طرف دیگر تولید مصالح جدید ساخت و ساز در مقیاس بالا دست در دست هم دادند تا تحولی در نگرش انسان به ساخت بنا ایجاد کنند.
در حقيقت با شروع قرن بيستم در اروپا به دنبال صنعتي شدن كشورهاي غربي و براي پاسخ به نيازهاي روزافزون ساختمان‌سازي روش‌هايي را پيشنهاد مي‌كند كه در آنها سرعت ساخت، استفاده از تكنولوژي مدرن و حذف تزيينات دست و پاگير و از همه مهم‌تر عملكردگرايي در اولويت قرار مي‌گيرند و بر اين اساس معماران مدرن به مبارزه با شيوه‌هاي معماري سنتي اروپا برخواسته و ارزش‌هاي تاريخي را در معماري نفي مي‌كنند. انسان مدرن نجات خود را در فرار از اندیشه های دست و پا گیر قرون وسطایی و پناه بردن به علم و عقل محض می دانست. در واقع او جواب را جایی می دانست که قابل محاسبه، اندازه گیری و محسوس باشد. اعتقاد به اینکه بهترین راه برای نجات بشر این است و جز این نیست سبب شد تا جهان به سرعت دچار تحول شود و حتی آن بخش هایی از جهان که در این انقلاب نقش نداشت در سیلاب عظیم مدرنیته غوطه ور شدند و به حرکت درآمدند. پس از گذشت یک قرن، مدرنیته روی دیگر خود را نشان داد. جهانی خشن که در آن انسان موجودی کم بها و بی هویت است. روابط بین انسان ها ضعیف و کم رنگ شد. بروز جنگ های ویران گر و بحران های عمیق فرهنگی بخشی از عوارض جانبی مدرن شدن بود، تفکری که قرار بود در آن انسان مبنای همه چیز باشد انسان را زیر پا گذاشت. بعد از دو دوره بزرگ مطلق نگری یعنی قرون وسطی و عصر مدرنیته باور هر چیز مطلقی برای انسان ها سخت شد. بعد از چند صد سال تلاش برای یافتن مسیر حقیقی انسان برای زندگی و نرسیدن به یک جواب قطعی باعث شد تا شکستی دیگر در نگرش انسان اتفاق بیفتد. عصر جدید عصر نسبیت گرایی و عدم قاطعیت شد. پست مدرنیزم مثل گذشته راه حل ارائه نمی دهد. این ترس عمیق تاریخی مانع هر نوع اظهار نظر جدی شده است. گویی دیگر هیچ پیامبری کتابی در دست ندارد که سعادت انسان معاصر را تامین کند. پست مدرنیزم بیش از اینکه یک سبک باشد نقدی است بر مدرنیزم. انسان امروز در این وادی عدم قطعیت سرگردان است. آیا در حقیقت راهی برای سعادت و کمال انسان وجود دارد؟ روزگاری انسان ها سعادت خود را در دین داری یافتند و علم را گویی نوعی اهریمن می دانستند. با تمام قدرت با آن مبارزه کردند ولی دیر زمانی نگذشت که خود را در آغوش همان علم یافتند. پس با شتاب از راه دیرینه خود بازگشتند تا در فضای جدید و با شیوه ی جدید به اوج قله انسانیت برسند. و اینجا دین اهریمن بود؛ "دین افیون توده ها". و امروز چون کودکی که وحشت تمام وجود آن را گرفته گریزان است. و در مسیر خود به هر وسیله ای که بارقه ای از امید در آن می یابد متوسل می شود.
پایان گریز انسان معاصر کجاست؟
 
بالا