سلام-امیدوارم نقد هایی که میکنم باعث ناراحتی نشه
اول اینکه داستان خیلی عالی ای هست و خیلی خوب جزییات رو توصیف می کنه و حوصله آدم رو سر نمیبره
واما چند تا ایراد کوچیک داره : نحوه ی نگارش داستان آخر با داستان های اول از زمین تا آسمون فرق کرده مثل طرز فکر کردن دختر و نحوه ی صحبت کردنش مثل : (با خودش گفت نخیر این یه چیزیش می شه شیطونه می گه همچین بکوبونم تو صورتش اعلامیه بشه رو دیوار هی من هیچی نمی گم این پرو تر کیشه هی من می خوام با شخصیت حرف بزنم این نمی ذاره که اوووف) یا ( می دونید اقای سبحانی راستش من اصلا میونه ی خوبی با مردها ندارم توی فامیل هم شاید اگه مجبور نباشم حاضر نمی شم با هیچ کدوم....) دختری که توی در قسمت های قبل خیلی مهربونه مسلما اینطور نباید فکر کنه یا صحبت کنه
و ایراد دیگه ای رو هم که میتونم بگیرم در نحوه ی نگارش بعضی از جاهاست که فکر خوانندرو یکم مخدوش میکنه : (واقعا من به نوبه ی خودم از شما و دوستاتون ممنونم از طرف من و خانواده ازشون تشکر کنید) یا (مادر ومادربزرگ هم زمان خدافظی کردن غزاله هم خدافظی کرد)
خیلی خیلی ممنونم از داستان قشنگت-اینا رو هم به خاطر این گفتم چون خیلی از طرز نوشتنت خوشم میاد میخوام بهتر از این باشی-مرسیی