در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند / که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
در نظربازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند / که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی
عجب است اگر نگرد د که بگرذ آسیابی
لب سرخ و گونه سرخ و گل گوشواره سرخ
آری درون بیشه عناب می روم
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
شود کوه آهن چو دریای آب
اگر بشنود نام افراسیاب
امیر قافله ی نور می دهد فرمان
به عرصه گاه شهادت هماره باید رفت
دست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمشدلم به یاد تو دیشب پر از تلتطم بود
فضای حوصله لبریز از تهاجم بود
شراب و عیش نهان چیست کار بی بنیاد / زدیم بر صف رندان و هر چه باداباددست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمش
بر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمش
شراب و عیش نهان چیست کار بی بنیاد / زدیم بر صف رندان و هر چه باداباد
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن / هر که دید آن سرو سیم اندام رادو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران
دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن / هر که دید آن سرو سیم اندام را
تویی خالق بوده و بودنی
ببخشای بر خاک بخشودنی
مرو راهی که پایت راببندند
مکن کاری که هشیاران بخندند
نهنگی بچه خود را چه خوش گفت
به دین ما حرام آمد کرانه
به موج آویز و از ساحل بپرهیز
همه دریاست ما را آشیانه
شب است و آسمانی بی ستاره
نشسته بر دلم یادت دوباره
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار / مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شدمراد اهل طریقت لباس ظاهر نیست
کمر به خدمت سلطان ببند و صوفی باش
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |