vajiheh.kh
عضو جدید
یاوفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکنددریغم نکن سکه ی خوبیت را /تو امید این دست پر التماسی
یاوفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکنددریغم نکن سکه ی خوبیت را /تو امید این دست پر التماسی
یادم باشد وقتی آمدیدریغم نکن سکه ی خوبیت را /تو امید این دست پر التماسی
در پيش بيدردان چرا فرياد بي حاصل كنمیاوفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند
یاوفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند
شاید آن روز که سهراب نوشت: تا شقایق هست زندگی باید کرد،خبر از دل پردرد گل یاس نداشت. باید اینجور نوشت: هرگلی باشی،چه شقایق،چه گل میخک و یاس"زندگی اجبار است"در بازگشت های صمیمی ای که داشت
میداد بوی جبهه لباس و کتونی اش
تو را از خودت میشناسم ولی توشاید آن روز که سهراب نوشت: تا شقایق هست زندگی باید کرد،خبر از دل پردرد گل یاس نداشت. باید اینجور نوشت: هرگلی باشی،چه شقایق،چه گل میخک و یاس"زندگی اجبار است"
یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمیکز غمش عجب بینم حال پیر کنعانیتو را از خودت میشناسم ولی تو
نگفتی مرا از کجا میشناسی
یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمیکز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی
پیش زاهد از رندی دم مزن که نتوان گفت
با طبیب نامحرم حال درد پنهانی
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
مبسپارم به تو از چشم حسود چمنش
وصل دلسوختگان آتش طبع من و توستشانه دست بادها از تو
گیسوی بیدها رها با تو
هر چه دل دانه دانه می ترکد
خون سرخ انارها با تو
وصل دلسوختگان آتش طبع من و توست
به وصال تو چو یکبار رسم باهنرم
وصف دیوانگیم نیست که بنگارم نغز
می سرایم که در این دور فلک رهگذرم
من مست و تو ديوانه ما را كه برد خانه
صد بار تو را گفتم كم خور دو سه پيمانه
داني كه چيست دولت ديدار يار ديدنهر کس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا دوست جدا میشکند
داني كه چيست دولت ديدار يار ديدن
در كوي او گدايي بر خسروي گزيدن
نفس برآمد و کام از تو بر نمی آید
فغان که بخت من از خواب در نمی آید
دي ميشد و گفتم صنما عهد به جاي ار
گفتا غلطي خواجه در اين عهد وفا نيست
تشنه به کنار جوی چندان خفتم
کز جوی من اب زندگانی بگذشت
تا همیشه خانه ات در میان لاله هاست
غبطه می خورم بر این حس هم جواری ات
تا تو را لحظهاي بي تعارف
روي آن صندلي هاي چوبي
با همان خندهی بي تكلف ببينم؟
بهترين لحظه ها...
لحظه هايي كه در حلقهی كوچك ما
قصه از هر كه و هر كجاي زمين و زمان بود،
قصه ی عاشقان بود
راستي
روزهاي سه شنبه
پايتخت جهان بود!
دلربایی همه ان نیست که عاشق بکشند
خواجه ان است که باشد غم خدمتکارش
من مرده ام چقدر حواست نیستشاه ترکان چو پسندید و به چاهم انداخت
دستگیر ارنشود لطف تهمتن چه کنم
تو مگر بر لب ابي به هوس بنشيني / ورنه هر فتنه كه بيني همه از خود بينيوصل تو اجل را ز سرم دور همیداشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست
یا رب این شمع شب افروز زکاشانه کیست؟!/تو مگر بر لب ابي به هوس بنشيني / ورنه هر فتنه كه بيني همه از خود بيني
یا رب این شمع شب افروز زکاشانه کیست؟!/جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست؟!/دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو/
باز پرسید خدارا، که پروانه کیست؟!/گفتم آه از دل دیوانه حافظ بی تو/
زیر لب خنده کنان گفت که دیوانه کیست...!/
تمام ارزوی من اینست که ببینم ازتورویی
چه زیان ازتوست که من هم برسم به ارزویی
تمام ارزوی من اینست که ببینم ازتورویی
چه زیان ازتوست که من هم برسم به ارزویی
یه لحظه هم نمیتونم باور کنم نباشی من حاضرم بمیرم و تو زنده باشی
روزگار هم نمیتونه دیگه تو رو از من بگیره
آخه اون هم میدونه که نفسم به نفس تو گیره...
رفتی و مثل هر غزلم .ناتمام ماندیار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش الله که روم من ز پی یار دگر
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |