مشاعرۀ سنّتی

N O X

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده ی طلعت آن باش که آنی دارد
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

تا بود چنین بود و چنین است جهان
از حادثه دهر کرا بود امان
بلقیس اگر به ملک جاویدان رفت
جاوید تو مانی ای سلیمان زمان

 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

تا بود چنین بود و چنین است جهان
از حادثه دهر کرا بود امان
بلقیس اگر به ملک جاویدان رفت
جاوید تو مانی ای سلیمان زمان


نازنینا ! روی ماهت دل به یغما می برد
آفرینش مات و حیران سر به رؤیا می برد
زخم هایی که ز هجران بر تن و جانم نشست
دست های مهربانت بی محابا می برد
از نگاه آتشینت بی قرارم روز و شب
نور عشقت را نِگَر ! ما را کجاها می برد
های و هویی در سرم پیچیده است ای مه جبین
در هوای عشق پاکت رو به فردا می برد
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


تا از تو جدا شده ست آغوش مــرا
از گریه کسی ندیده خاموش مرا
در جان و دل و دید فراموش نه ای
از بهر خـدا مکن فراموش مرا

 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شب همه بی تو كار من شكوه به ماه كردنست
روز ستاره تا سحر تیره به آه كردنســت


تو آمدی و برگ ریز مانده دلم
دلم شکست ، ریز ریز مانده دلم
هوای عربده در کوچه های شب دارم
ولی خمار شرابی غلیظ مانده دلم
سرم هوای " چرخ می زند " دارد
در آرزوی « عزیزم بریز » مانده دلم
به این امید که شاید به دیدنم آیی
به رغم حرف پزشکان مریض مانده دلم
به آن هوا که بلندش کنی مگر از خاک
هنوز روی زمین سینه خیز مانده دلم
تو آمدی و به زندان عشق افتادم
به لطفِ نام تو اما عزیز مانده دلم
صدای تو ، نفسِ تو ، نگاه کردن تو
هنوز عاشق این چند چیز مانده دلم
هنوز مانده تصرف کنی دلبرِ من
تنم ، جانم ، غزلم مانده ، نیز مانده دلم
به خنده گفتی : تنت نه ! جانت نه ! شعرت نه !
گزینه ای است که بر روی میز مانده دلم
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیدن روی تو را دیده جان بین باید

وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است



یار من باش که زیب فلک و زینت دهر

از مه روی تو و اشک چو پروین من است



تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد

خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است

حافظ
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من که به نغمه پر سوز تو عادت ارم
باز از چشم تو ای دوست شفاعت دارم
گرچه لبخند تو دیریست ز یادم رفته
من به سر فصل نگاه تو اردت دارم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ما را همه شب نمی‌برد خواب
. ای خفته روزگار دریاب.
در بادیه تشنگان بمردند.
وز حله به کوفه می‌رود آب.

بی‌رقیبان ز در وصل درآمد، یعنی
گل نو خاسته، بی‌زحمت خار آمده بود
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی‌رقیبان ز در وصل درآمد، یعنی
گل نو خاسته، بی‌زحمت خار آمده بود

دیدگانم همچو دالانهای تار..
گونه هایم همچو مرمر های سرد،
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد...

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دیدگانم همچو دالانهای تار..
گونه هایم همچو مرمر های سرد،
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد...


در اتــــــاق کــــــــوچکم پـــــا می نهد

بعد من ، بــــا یـــــاد من بیگــــــانه ای

در بـــر آئینه می مـــــاند به جــــــــای

تــــــــار موئی ، نقش دستی ، شانه ای
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یاد حق بر یاد خود بگزیده‌اند

کار ابراهیم ادهم کرده‌اند




رهروان این گذرگاه، آگهند

توش راه خود فراهم کرده‌اند




گله‌های معنی، از فرسنگها

گرگ خود را دیده و رم کرده‌اند




پروین اعتصامی
 

rahmati8829

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یاد حق بر یاد خود بگزیده‌اند

کار ابراهیم ادهم کرده‌اند




رهروان این گذرگاه، آگهند

توش راه خود فراهم کرده‌اند




گله‌های معنی، از فرسنگها

گرگ خود را دیده و رم کرده‌اند




پروین اعتصامی
دوش می امدو رخساره بر افروخته بود/ تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا