من چشم ازو چگونه توانم نگاهداشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
می خواهم و معشوق و زمینی و زمانی
کو باشد و من باشم و اغیار نباشد
من چشم ازو چگونه توانم نگاهداشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
تو را سري است كه با ما فرو نميآيد
مــرا دلـي كـه صبــوري از او نميآيد
می خواهم و معشوق و زمینی و زمانی
کو باشد و من باشم و اغیار نباشد
دیده ام می جست گفتندم نبینی روی دوست
عاقبت معلوم کردم کاندرو سیماب داشت
تو بر کنار فراتی ندانی این معنی
به راه بادیه دانند قدر آب زلال
تا سر زلف پریشان تو در جمع آمد
هیچ مجموع ندانم که پریشان تو نیست
آب حیوان نتوان گفت که در عالم هستسلام دوستان عيدتون مبارك
دعای سعدی اگر بشنوی زیان نکنی
که یحتمل که اجابت بود دعایی را
آب حیوان نتوان گفت که در عالم هست
گر چنانست که در چاه زنخدان تو نیست
یا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح
یا جان بدهم تا بدهی تیر امان را
یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت
چندان که بازبیند دیدار آشنا را
دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت
چشمت چو تیغ غمزه خون خوار برگرفت
رفتی و همچنان به خیال من اندری
روی گشاده ای صنم طاقت خلق میبری
سرو بستانی تو یا مه یا پری
کس درنیامدست بدین خوبی از دری
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
مشاعره با اشعار شاهنامه | مشاعره | 17 | ||
S | مشاعره با اشعار بداهه ... | مشاعره | 151 | |
مشاعره با نام کاربر قبلی | مشاعره | 2075 | ||
P | مشاعره کودک ۷ ساله ایرانی - رها حسین پور معتمد | مشاعره | 0 | |
مشاعره با اشعار فروغ فرخ زاد | مشاعره | 441 |