مباني نظري در معماري وشهر سازي

amir_kolivand

عضو جدید
اين مطالب قبلا در وبلاگ شخصي من ارائه شده .


[FONT=&quot]مفاهیم و شالوده سنتی در معماری ایران[/FONT]
[FONT=&quot]درک مفاهیم و شالوده سنت در معماری ایران بدون شناخت و درک محیط فرهنگی و اجتماعی که این مفاهیم در آن رشد کرده و بدون آگاهی از دریافت های اساسی فرهنگ که از قید زمان آزادند میسر نمی گردد و هرگونه برداشت و تاویلی که بی توجه به ریشه های این مفاهیم صورت بگیرد لاجرم در حد سطح باقی می ماند.[/FONT]
[FONT=&quot]جوامع سنتی دریک فضای معنوی زندگی می کنند که هم از لحاظ کیفی و هم از لحاظ کمی جویای همگنی و تناسب کامل است .آفریده های معماری آن چون معماری از جهان بینی تام و کامل مایه می گیرد که نیروی خلاقه انسان را پدید آورده اند وآنرا به سوی غایتی رهنمون می کند که جامعه را بصورت یک محل واحد در می آورد ؛در ورای این وحدت و پیوستگی یک شالوده انکار ناپذیر دیده می شود که تفهیم آن برای درک سنت ایران ضروری است در راستای تعریف سنت پرفسور نصر چنین بیان میکند[/FONT][FONT=&quot]3[/FONT][FONT=&quot]:« ... سخن سنت ، سخن از اصول تبدیل ناپذیری ست با منشاءآسمانی و سخن از کاربردشان در مقاطع مختلفی از زمان و مکان ،در عین حال، سخن از تداوم آموزه های خاص و صوری قدسی ست که محمل هایی هستند برای انتقال آموزه ها به انسان و به فعلیت درآمدن تعلیم سنت درون انسان.»[/FONT]
[FONT=&quot]تمدن اسلامی ارائه دهنده نمونه برجسته ئی از یک تمدن سنتی است که بدون حضور بعضی اصول تبدیل ناپذیر است که براین تمدن مسلط بوده اند به روشنی پیداست[/FONT][FONT=&quot]4[/FONT][FONT=&quot]؛که در واقع هنر اسلامی را نمی توان چیزی جزء تفکر و تعمقی در عالم ماده ، عالم نفس و حتی عالم وحی قرآنی دانست . معماری سنتی ایران نیز در واقع تصویری از کیهان یا انسان است که در بعد کیهانی که کالبد انسان معبدی ست که روح درآن سکنی گزیده است. وکیهان عینا چون انسان از همان روح جان می گیرد.( در شهرسازی نیز همچون معماری چنین درکی مصداق دارد که بر اساس هیچ نقشه از پیش طرح ریزی نگردیده است اما دارای نظام هماهنگ می باشد که تحت تاثیر همین تفکر دارای وحدانیتی ست غیر قابل اجتناب)ونیز انسان و کیهان خود محصول هنر قدسی اند و وابسته به ذات الهی هستند که در واقع نوعی وحدانیت را به نمایش می گذارند که در راه رسیدن به ذات الهی ست ،و در راه رسیدن به این خواست انسان موجب گردیده که علوم وفنون گسترده ای به وجود آید؛ که سلسله مراتبی غیر قابل اجتناب را پذیرا است .[/FONT]
[FONT=&quot]هماهنگی در اجزاء و کل [/FONT]
[FONT=&quot]با در ک این مسئله که هنر قدسی وابسته به ذات الهی است حیا ت ادراکات انسان شکل و جهت می گیرد و آگاهی اورا از فضای کلی مظهر خارجی جهان بزرگ آفرینش که مانند جهان کوچک وجودی اوست شکل می بخشد و سعی بر آن می دارد که در تک تک اجزاء کوچکی که در این جهان کوچک که خود نیز جزئی از جهان بزرگ است به وجود آورد که آفرینشهای جسمانی جهان بزرگ و جهان کوچک یا عالم کبیر و صغیر نمایشگر خصوصیت ویژهای که از حیث جهت هستند را جهت بخشد در واقع این تفکری ست برای رسیدن به ذات الهی.[/FONT]
[FONT=&quot]رنگ[/FONT]

[FONT=&quot]در سنت اسلامی رنگ از دیدگاهی ما بعد الطبیعه در نظر گرفته می شود چیزی که ناظر بر دوگانگی نور و ظلمت در حد امکانات همیشگی مضمر در عالم مثال است[/FONT][FONT=&quot]6[/FONT][FONT=&quot] . عالم رنگ عاری از تضاد نیست که در واقع به نوعی تیلوری از تضاد است که بیان کننده نظامی از نظم حسی است که چیدمانی از سلسله مراتب زیاد را پذیرا ست.[/FONT]

[FONT=&quot]در معماری سنتی ما شاید در نگاه اول تصویری ساخته شده از تک رنگ ها باشد اما با نزدیک شدن به آن و داخل شدن در او دیگر با نقش نوری که رنگ را به رقص در اورده خبری از دنیای تک رنگ نیست بلکه در دنیای مواج از رنگهای گوناگون هستیم که این خود بر اساس نگاهی که ایرانیان به رنگ قائل اند طرح ریزی گردیده که بی رنگی را نماد وحدانیت و تک رنگی را نماد صمیمیت و گلستان رنگها را نشانی از عظمت الهی می دانندو باعث گردیده که رنگ بخش جدا ناپذر از معماری و شهر سازی ما گردد و کمکی به اعتلای فضا های معماری باشد تا روح انسانی را از فرش به عرش به رساند. [/FONT]
[FONT=&quot]عامل نور[/FONT]
[FONT=&quot]عزیز الدین محمد نسفی در باره نور می گوید[/FONT][FONT=&quot]9[/FONT][FONT=&quot]:[/FONT]
[FONT=&quot]«... ای درویش چون دانستی که یک نور است که جان عالم است و عالم مالامال این نور است ، اکنون بدان که امتیاز چیزها از یک دیگر بصورت و صفت است از جهت آن یک نور است که جان عالم است اما این یک نور صفات بسیار داشت مظاهر بسیار هم می بایست این نور تمام ظاهر گردد.» [/FONT]
[FONT=&quot]در معماری ایرانی همانطور که در بالا نسفی نیز در باره نور گفت کاربرد نور در تمیز دادن و راهنمایی بوده به نحوی که به دقت از سلسله مراتب نور و تاریکی در جهت حرکت و هدایت از فضایی به فضای دیگر استفاده می شده است . در مفاهیم چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام ایرانیان بر اعتقاد ماوراء طبیعی بوده که همان ذات الهی است که برای آن همیشه چشم به آسمان می دوختند که چیزی جز نور نمی یافتند برای همین مسئله است که نور رانشانه ای بر ذات الهی می دانستند که در خلق معماری و شهر سازی با دقت و هنری خاص به هدایت نور می پرداختند که به نحوی از این طریق وحدت و مرکزیت را در فضا القا کنند .که می توان تمام محوریت استفاده از نور را در یک جمله که آیه 35 سوره نور است یافت: [/FONT]
[FONT=&quot]« الله نور السموات والارض » «خداوند روشنایی آسمان و زمین است» [/FONT]
[FONT=&quot]عامل آب [/FONT]
[FONT=&quot]تاثیر آب در زندگی سنتی و در سرزمینی همچون ایران که ذاتاً برای آب احترام خاصی قائل می باشند ؛ مسئله بسیار دارای اهمیت است . به نحوی که آب را مایه روشنی و پاکی می دانستند وبا ایجاد جریان آب در شریانها و جویها در معماری به دنبال درک احساسی از فضایی عاری از هر گونه ناپاکی بودند و سعی بر آن داشتند که با آب وحدت و مرکزیت را در معماری تعریف کنند و مرکز بنا را بر پاکی و روانی استوار گردانند و آب را مظهر معرفت و حیات می دانستند[/FONT][FONT=&quot]10[/FONT][FONT=&quot] .[/FONT]
[FONT=&quot]و جوشیدن و فوران آب از دل زمین را سرچشمه زندگی می پنداشتن که نوید تولدی تازه را القاء میکند، با این تفاسیر است که ما آب انبار ها را در مرکز محلات ، کوشکها و حوضها را در مرکز باغها و بناها و... می بینیم.[/FONT]
[FONT=&quot]اصل سلسله مراتب [/FONT]
[FONT=&quot]اصل سلسله مراتب در نظام كيهاني[/FONT]
[FONT=&quot]نقش علوم جهانشناختي اسلامي در جاي دادن انسان در سلسله مراتب كيهاني از طريق آن جنبه هاي اين علوم صورت مي گيرد كه با ساختمان سلسله مراتبي جهان و انسان و تناظرها و روابط طرفيني آنها سروكار دارد كه همه آنها اشاره به حقيقتي است كه در آن واحد هم متعالي و هم جاوداني است ودر ماوراي سلسله مراتب جهان كبير و در مركز جهان صغير جايگزين است.[/FONT]
[FONT=&quot]از طريق تحقيق و مطالعه و سرانجام‌آزمودن اين سلسله مراتب است كه انسان از منزلگاه زميني خود كه اين علوم از انجا آغاز مي شود به عرش روحاني صعود مي كند كه منبع و منشا علوم سنتي را بايد در آن جستجو كرد.[/FONT]
[FONT=&quot]سلسله مراتب در نظام شهر در وجوه زير جلوه گر مي شود:[/FONT]
_[FONT=&quot]سلسله مراتب در نظام محله، از طريق توجه به نحوه تجمع و همجواري واحدهاي مسكوني[/FONT]
_[FONT=&quot]سلسله مراتب در نظام محلات، از طريق ايجاد مراكز محله ها و ارتباط آنها با يكديگر[/FONT]
_[FONT=&quot]سلسله مراتب در نظام شهر از طريق پيوند محلات ونحوه اتصال انها با استخوانبندي شهر[/FONT]
_[FONT=&quot]سلسله مراتب در نظام دسترسي از طريق توجه به شريان حياتي وا تصال گذرهاي محلات به آن[/FONT]
_[FONT=&quot]سلسله مراتب عناصر شهري از طريق توجه به نقش هر يك در شهر و جايگزيني آن در رابطه با ستون فقرات شهر.[/FONT]
[FONT=&quot]اصل نظم[/FONT]
[FONT=&quot]ساخته های دست بشری تبلور صوری مادی است ازراه نظام مقرری ازروابط که نمایشگر ،نمود آسمانی اند که به اتحاد درآمده اند. این نظام نهفته در ارکان معماری سنتی از ابهام و پیچیدگی خاص بر خورداراست که ضمن قدرت وحدت بخشی آن را از جذابیت و دلپذیری برخوردار می کند. تبلور نظم در معماری سنتی آن گونه که در کتاب حس وحدت آمده است دارای سه نوع می باشد[/FONT][FONT=&quot] 11[/FONT][FONT=&quot] : نظم طبیعی ، نظم هندسی و نظم هماهنگ که ما نظم حسی را نیز به آن می افزائیم[/FONT][FONT=&quot]12[/FONT][FONT=&quot] که بر اساس موقعیت های مختلف ، کاربردی بس فراوان داشته و حاصل جمع را می توان در رعایت سنتها ،جهت گیری ساختمان ، شهر سازی و ... دریافت. [/FONT]
[FONT=&quot]اصل تقارن [/FONT]
[FONT=&quot]هنر قدسی بر وحدانیت ذات الهی شکل گرفته است که بر این اساس است که معماری سنتی ایران نیز بر اساس نوعی وحدانیت و مرکزیت تاکید می ورزد همچون صور فلکی که در مرکزیت خود خورشید تابنده ای دارد و نوعی توازن را دارا می باشد که می توان نمونه بارز رادر گنبد خانه جست که نمونه ای از عرش الهی نیز هست که دارای تقارن مرکزی است و یا نمونه های نماهای سنتی که دارای تقارن محوری است وهمچون نمایه ای از انسان می ماند. همانگونه که می دانید معماری سنتی ایران را می توان براساس دونوع تقارن محوری و مرکزی بررسی کرد که از بارزه های معماری این مرز و بوم است.[/FONT]
[FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
 

amir_kolivand

عضو جدید
اصل مقیاس و تناسب
جامعه سنتی همچون درختی تناور می باشد که باریشه های سخت و استوار تنیده در خاک دگرگون ناپذیر حقیقت ماورائی ، تنه کشیده سر به فلک ، شاخه های بسیارمی دواند که توشه رسان هریک ریشه درخت است و تکیه گاه هریک تنه است13 این گونه است که درمعماری سنتی بر تناسب و مقیاس هریک از عناصر ،تعداد آنها نیز متفاوت است به نحوی متناسب از تنه به برگ می رسد معماری سنتی نیز دارای تناسبی است که بر اساس سلسله مراتب از مقیاس بزرگ به کوچک می رسد و هر چه کوچکتر به صورتی متناسب بر تعدادش نیز افزوده میگردد .در واقع شاید مجموع مقیاسها را می توان با توجه به تعداد برابر دانست.
اصل تباین فضایی( تضاد)
همان گونه که گفته شد جامعه سنتی همچون درختی است که دارای برگی لطیف و تنه ای ضمخت است و دارای برگی است که با نور زنده است و ریشه ای که با نور مرده می شود در واقع سر شار از تضادها وگوناگونی است که در کنار هم مکملی برای ادامه حیات می گردد. معماری سنتی نیز همین گونه، دارای تضادهایی مثبت و منفی است که در کنار هم مکمل هم هستندو به تکامل هم کمک می کنند. در واقع کوچه های کم عریض و باریک ، میدانگاهای بزرگ وکوچک ، فضاهای تاریک و روشن و... که با صفاتی همچون سردتر و گرمتر ، سکوت و پرسر وصدا، آرامش و سکوت و... همرا ه هستند، باعث فرایند مستمر گوناگونی فضایی در تصور انسان می گردد که به زبانی دیگر می توان گفت که تضاد یکی از اصول نظم در معماری سنتی به شمار می رود.
حس وحدت
انسان خلاق و ابداع گر از راه تامل و تفكر خود را ،در وابسته و جزئی از ذات الهی می داندکه نه تنها جسم خود را بلکه روح و نفس خود را نیز از آن او می بیند.و در واقع آفرینش جهان را تحت فرمان وحدانیت الهی می پندارد و با توجه به تعالیم انسانی که در شریعت اسلام یافته خود را جانشین و خلیفه او بر جهان احساس می کند در این را ه دست به خلق آثاری می زند که به طبع پیروی از او و در راه او باشد.درواقع جنبه هاي بالقوه و معنوي از طريق فيضان و جوشش روح به جنبه هاي بالفعل و مادي مبدل مي شوند و آيينه اي كه نمادي از تمثيلات دروني وجود اوست.(که در واقع آن را متعلق به وجود خداوند میداند؛) انسان بدين ترتيب هر اندازه جوهر وجودش صيقلي تر و ناب تر، به همان اندازه جلوه هاي حق تعالي و عشق به او در آثار و ابداعاتش بيشتر از طريق خلق و ابداع و آفرينش،به عبوديت خود در مقابل خالق مطلق شكل مي بخشد و آفرينش خود را به مثابه آينه اي كه در آن جمال حق تعالي پيداست عرضه مي كند.
از اين قرار مقصود همه طرح هاي جهان شناختي اسلامي يكي است و آن ارجاع كثرت است به وحدت و وجود مقيد به وجود مطلق و هر آفريده از درجه خاص هستي به درجات بالاتر، سرانجام به اسماء و صفات الهي كه منشا و غايت همه تجليات كيهاني بايد در آنها جستجو شود.
در نتيجه چنين بينشي وحدت به عنوان مشهودترين اصل معماري به صورت تبلور اعتقاد به وحدانيت خدا در سطوح مختلف شئونات معماري و شهرسازي به صورت خاص خود جلوه گر شده است، اصل وحدت در تمامي اجزاء و كليت ها ساري است: از نقش كاشي يك ايوان تا نقشه شهر، به يك حقيقت مركزي توجه مي شود حقيقتي واحد كه مبدا تمامي خلق ها وصفات است وحدت به صورتهاي گوناگون قابل ادراك است.
_وحدت در نقشه ساختمان و اجزاي متشكله فضاي كالبدي آن
_وحدت در نماي ساختمان و اجزاي متشكله آن
_وحدت در شكل و عملكرد ساختمان و
_وحدت در هيئت ظاهري و مفهوم باطني
نقش غني و زيباي جامعه سنتي نتيجه غنا و زيبايي تار و پور معنوي آن است كه طرح ها و نقش هاي كلي را بهم پيوند مي دهد.در عين حال پيدايش كثرت در طرح ها و صورتها و نقش ها كه به عنوان تجليات صفات گوناگون وجود مطلق هستند وحدت در كثرت را سبب مي شود.
 

maxer

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مبانی نظری معماری

مبانی نظری معماری

انسان و فضای معماری

معماری اجتماعی‌ترین هنر بشری است. به غیر از دوران گردآوری خوراك، حضور فضا، بنا و شهر از گذشته تا امروز و در آینده، لحظه‌ای از زندگی روزمره آدمیان غایب نبوده و نخواهد بود. بشر نیازمند فضایی است كه او را در مقابل تأثیرات محیط محافظت نماید. این نیاز از ابتدای زندگی تا به امروز تغییر چندانی نداشته است. این فضای محافظ یا همان فضای معماری، مركزی است كه بر مبنای آن تمامی ارتباطات فضایی شكل یافته و سنجیده می‌شوند.
ارتباطات فضایی بین افراد، سیستمی است پیچیده از تمایل به نزدیكی، فرار، نادیده گرفتن، توجه نكردن و ... به این دلیل فضای معماری نمی‌تواند تنها با توجه به فضایی ریاضی طرح شده باشد، بلكه لازم است طرح فضا به ترتیبی باشد كه تمامی ارتباطات اجتماعی ـ روانی انسانها تقویت شوند یا اینكه لااقل برای آنها مزاحمتی ایجاد نشود.
مفهوم فضای ساخته شده یا فضای كالبدی به معنای كلیه شكلهای كالبدی قابل لمسی كه انسان‎ها به وجود می‌آورند و یا تغییر شكل‎هایی كه در همین زمینه اعمال می‌كنند، می‌تواند به صورت یك مفصل بین فضای كالبدی ـ طبیعی و فضای زیستی انسانها تعریف شود. این فضا نقطه شروع انسان برای شناخت محیط است.
فضای معماری به بیانی توصیف مادی مكان یا ظرفی است كه در آن بخشی از فعالیتهای مربوط به زندگی بشر صورت می‌پذیرد. بنابراین فضای معماری با زندگی رابطه‌ای ناگسستنی دارد. انسان هنگامی كه از رحم مادر جدا می‌شود، در فضایی جدید قرار می‌گیرد كه همان فضای معماری است. انسان در فضای معماری زندگی می‌كند، به فضا فكر می‌كند و فضا را خلق می‌نماید. معماری هنر به نظم درآوردن فضاست و انسان نمی‌تواند قبل از آنكه افعال خود را منظم كرده و به زندگی خود نوعی سازمان بخشیده باشد، فضا را به نظم درآورد.
رابطه انسان با فضای معماری رابطه‌ای است روزمره كه بخش مهمی از زندگی او را در بر می‌گیرد. این رابطه پیچیده‌تر از رابطه انسان با فضای هنری نقاشی و مجسمه سازی‌ است، زیرا انسان این فضا را از درون نیز تجربه می‌كند. از این رو بعد از قرن‎ها، هنوز مسأله اصلی معماری، فضا و زندگی و چگونگی ارتباط بین این دو است. فضای معماری كه اصلی‌ترین وجه معماری است، از طریق اصلی‌ترین وجه زندگی یعنی خلاقیت می‌تواند ایجاد شود. با اینكه فضای معماری به فضای زندگی انسانها مربوط است، ولی این ارتباط از فرمول خاصی نتیجه نمی‌شود. فضای زندگی بصورت الگویی از پیش تعیین شده، در جهان ایده‌آل‎ها وجود ندارد، بلكه بایستی ایجاد شود و معمار مسؤول ایجاد آن است.
 

maxer

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
کنتراست در رنگ

کنتراست در رنگ

کنتراست در رنگ

می دانیم رنگ مایه یا تونالیته در ارتباط با محیط از اهمیت خاصی برخوردار است . در نتیحه هنگام بوجود آمدن کنتراست نیز این عامل نقش مهم تری از رنگ ایفا می کند از سه جنبه ای که برای رنگ قایل شدیم ( جنبه رنگی , میزان اشباه , درخشندگی ) آنکه به جنبه سایه روشن یا رنگ مایه نزدیکتر است یعنی میزان اشباع آن از همه مهمتر است . یوهانس ایتن نظریه خود را درباره رنگها بر مبنای ساختهای موجود در آنها قرار داده است و کنتراستهای مختلفی را در این زمینه مطرح می کند که مقدم بر همه آنها کنتراست رنگمایه است . شاید قبل از این نوع کنتراست مهمترین کنتراست رنگی کنتراست سرد و گرم باشد که در ان رنگها را به دو گروه گرم یعنی زرد و قرمز وسرد یعنی ابی و سبز تقسیم می کند کیفیت دور شونده و عمق داررنگ سبز- آبی باعث شده است که از انها برای نشان دادن ساختهای دور استفاده کنند در حالی که کیفیت قوی تر قرمز- زرد را به هنگام بیان انبساط مورد استفاده قرار می دهند. از این کیفیات در تجسم بخشیدن به فضا استفاده های شایانی می شود زیرا از طریق گرمای رنگ تقریبا" مقدار مسافت را می توان حدس زد . ایتن کنتراستهای رنگی دیگری نیز مطرح ساخته است که از آن جمله اند کنتراست مکملها و کنتراست همزمان. کنتراست مکمل ها تعدال یافتن نسبی رنگهای سرد و گرم است . بر طبق نظریه رنگ مونسل در گردونه رنگ رنگ های مکمل در مقابل یکدیگر قرار می گیرند رنچهای مکمل بصورت جامد یا ذره ای دو خصوصیت دارند : اول انکه هنگام مخلوط شدن تولید نوع میانه خاکستری می کنند دوم آنکه اگر در مجاورت یکدیگر قرار گیرند خصوصیت رنگی یکدیگر را با شدت بسیار زیادی نمودار می کنند .
این دو در نظریه مونسل به نام کنتراست همزمان خوانده می شود.

منبع:آیگاه
 

maxer

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شکلها،رنگها،معناها

شکلها،رنگها،معناها

شکلها ، رنگها ، معناها
:: ایمان بستامی
زرد رنگ مثلث و سه گوش است مانند مثلث که گوشه های مختلف و نوک های تیز دارد ، زرد نمون
ه های متنوع دارد و همه تقریبا" آزار دهنده اند . انواع زرد ها با انواع سه گوشها همسنگی می کنند ، نمونه کامل و بهترین آن زرد طیف خورشید ( کادمیوم میانه ) است که با مثلث متساوی الاضلاع تطبیق می کند . زردهای سبزگین با مثلثهای باز کشیده و زردهای تند آزار دهنده با مثلثهای تند و ایستاده برابرند . ایستایی خط عمود و شکلهای عمودی با رنگ زرد تشدید می شود همچنان که رنگ زرد در مثلث ، تندتر ، متشعشع تر ، آزار دهنده تر و هیجان آور تر است . شعله و شراره از دگردیسیهای مثلث زرد به وجود می آید . هنگامی که زرد در دایره جا گرفته ، از ویژگیهای خود می کاهد و آرامتر شده به سبزی می گراید و نیز شدت (( آبیت )) آبی را هم می کاهد . در مربع بر زینگی تاریک – روشن و زینگی رنگی خود می افزاید و نارنجی فام می شود یعنی از شدت و هیجان وحدت خود کم می کند و متعادل تر می گردد در حالی که در کیفیت رنگی اش هیچ دگرگونی ایجاد نمی شود.

سرخ رنگ مربع است . قرمز یا سرخ تیره فام رنگ مستطیل است . قرمز در مستط
یل کشیده افقی ، رنگ ( آلیزارین ) و مایل به بنفش به خود می گیرد و در مستطیل عمودی از سردی خود کاسته سرخ می شود یعنی گرمتر و متعادل تر می گردد. در این حال رنگ ژرانیوم یا ماژنتا ( تقریبا" ارغوانی روشن ) به وجود می آید و حس می شود . رنگ سرخ طیف خورشید ، رنگ مربع است با چهار گوشه راست و چهار پهلوی برابر ، این رنگ در مثلث خصیصه نارنجی پیدا می کند و در دایره بنفش گون می شود . در صورتی که در بیضی قرار گیرد ، خصیصه قهوه ای می یابد ، زیرا قهوه ای رنگ بیضی است و از سرخ و سیاه و یا از سرخ و آبی تیره ( پروس یا کبالت سیر ) به هنگام هم آمیزی به وجود می آید . در مورد نارنجی ، یعنی آمیزه زرد مادی و سرخ مادی ، باید گفت که با شکلهایی تطبیق می کند که ازبرخورد مثلث و مربع به وجود آمده باشند و ذوزنقه یکی از این گونه شکلهاست .

نارنجی نیز در مثلث روشنتر و زردگین و در مربع سرخگین به نظر می آید . سبز در مثلث فعل تر از سبز در مربع است. در مربع حالت اعتدال سرخ به خود می گیرد یعنی در ع
ین آرامش بر شدت نیروی محرکه خود می افزاید و آماده دگردیسی می شود .این سبز در دایره ، تیره فام و آبی گین می شود. آبی رنگ آسمان و در عین حال خود گرا و گیرای بیننده است و دایره ، شکلی است دورانی و با چرخش خود بیننده را به درون و مرکزش می کشاند و با آبی توافق کامل دارد . یک آبی روشن در دایره با آبی تیره در یک شکل نا مشخص همسنگ است همچنان که آبی تیره در یک مستطیل کشیده به آبی روشن می گراید و در یک مستطیل عمودی به سبز گرایش پیدا می کند . آبی در مثلث سبز گون میشود و فعال می گردد و در ضمن از خشونت مثلث کاسته آن را معتدل می کند. آبی در مثلث مانع تبذیر نیروهایش می شود . آبی در مربع بنفش گون می شود و یا حالت قهوه ای به خود می گیرد ( به ویژه اگر آبی گرم باشد ) . بنفش در مربع قرمز گون و در مثلث سرخ فام می شود . قهوه ای رنگی است که در موارد متعدد با بیضی تطبیق داده شده است . بیضی شکل دورانی دو کانونی است که سرد است ولیکن در تضاد با سردی خود است . قهوه ای رنگی است که از قرمز گرم و آبی گرم و یا هر قرمز با سیاه ایجاد می شود.
قهوه ای رنگی چرکین ، ولی نیرومند و پر توان است.

یادداشت ها :
· مبانی نظری هنر های تجسمی ( دکتر حبیب الله آیت اللهی )
· هنر رنگ نوشته ژوهان ایتن ( ترجمه محمد حسین حلیمی )

منبع:آیگاه
 

sara_r

کاربر بیش فعال
به نام خدا

مباني نظري و معماري

گذشته از مباحث و نظراتي كه راجع به معماري و موضوعات آن در اكثر محافل دانشگاهي و حرفه اي با زوايا و ديدگاههاي گسترده و متنوع مطرح و بررسي مي شوند ، به نظر مي رسد ،‌لزوم وجود وجهي رابط ، به عنوان زباني مشترك كه بتوان توسط آن به مفاهيم ومباني اشاره نمود وآنها را مورد بررسي قرار داد ، بشدت احساس مي شود .
به زبان ساده تر ، برخلاف رشته هاي فني كه داراي ادبيات و كلامي استاندارد شده و قراردادي هستند و همين طور بعضي از هنرها ، نظير ادبيات يا نقاشي كه در بخش خارجي وبيروني ، داراي قالبها و قراردادهاي مشترك براي برقراري ارتباط مابين حداقل صاحبان هنر و نظر مي باشند، هنوز در معماري اين مرز و بوم، زباني مشترك وبطور نسبي قابل قبول در نزد متخصصين و يا همان معماران وجود ندارد .
البته اين وضعيت وجوه مختلفي را داراست كه از آن جمله مي توان به ماهيت معماري كه به موضوعاتي چون فضا و خلاقيت و احساس وابستگي پيدا مي كند (كه البته غير قابل تعريف اند و يا تعاريف متعدد و متنوعي دارند) و يا اتكا به تفاسير و تعابير شخصي توسط بيانيه هاي معماري اشاره كرد به هر روي چيزي كه در دانشگاه تدريس مي شود و يا در فضاهاي حرفه اي معماري كشور وجوددارد ، ناگزير از استفاده ابزاري از كلمات و واژه ها براي بيان مفاهيم و مباني مي باشد و از آنجايي كه هنوز واژگان با مفاهيم بصورتي هم نظير ، مورد بررسی و توافق كلي قرار نگرفته اند ،در اينجا انتقال مباحث نظري معماري و موضوعات بنيادي هر طرحي دچار اشكال مفهومي ميشود.
مطلب چندان هم پيچيده نيست ، شايد به ساده ترين بيان بتوان گفت كه ما معماران براي انتقال مباحث نظري در معماري ، زبان مشتركي نداريم .
اين بنده ادعا ندارد كه اين مسئله راحل مي كند و يا اينكه مشكلات معماري تنها در اين موضوع خلاصه مي شوند ، بلكه پيشنهاد مي نمايدكه با قرار دادن ادبياتي ساده و مشترك در فضاي فكري پروژه های معماری ، بخشي از مشكلات و معضلات انتقال مفاهيم و ارتباط ما بين انديشه هايمان را رفع نماييم .
براي انجام اين مهم ، نويسنده از چندی پیش به تدوين 4 دسته مباني براي سازماندهي مقولات نظري معماري مبادرت ورزیده و حاصل آن بصورت آزمايشي (Pilot) در واحدهاي درسي نظير (مباني نظري معماري ، طراحي معماري پنج طرح نهایی کارشناسی و پروژه هاي ديپلم کارشناسی ارشد) بكار برده شده و تا بحال مورد تحليل و بررسيهاي مقدماتي قرار گرفته است .
شكل كار بدين صورت است كه دسته بندي مباني در چهار مقياس و اندازه و با ترتيب كل به جزء انجام مي پذيرد ؛

1-مباني نظري ( فردي – جمعي )
2-مباني نظري معماري
3-مباني نظري عام طرح
4-مباني طراحي معماري پروژه

1-مباني نظري ؛ نوع نگاه شخص و يا جمع به زندگي و طرز تلقي از جهان هستي است (جهان بيني) و موضوعيت اصلي آن مباحث فلسفي و علوم اجتماعي مي باشد.
2-مباني نظري معماري ؛ مجموعه و نظامي از داده ها و مفاهيم است كه به توصيف و تبيين پديده هاي معماري ( آثار معماري و انديشه هاي مكتوب) مي پردازد و اين كار را با دو هدف انجام مي دهد ؛
الف_ توليد معماري جديد
ب – نقد معماري موجود

توجه :شاید بتوانیم به گونه دیگری نیز مبانی نظری معماری را تعریف کنیم ؛ معمار


file:///C:/DOCUME%7E1/DEAR-U%7E1/LOCALS%7E1/Temp/msohtml1/01/clip_image001.gif



file:///C:/DOCUME%7E1/DEAR-U%7E1/LOCALS%7E1/Temp/msohtml1/01/clip_image002.gif مردم معماری

و بگوييم كه مباني نظري معماري تعامل اين سه راس بر يكديگر است ؛ يعني ؛
[FONT=&quot]-[/FONT]نگاه معمار به معماري.
[FONT=&quot]-[/FONT]نگاه مردم به معماري.
[FONT=&quot]-[/FONT]نگاه معمارانه به زندگي مردم .

3-مباني نظري عام طرح ،‌روحيه و شخصيتي كه طراح براي يك پروژه خاص متصور مي شود و از طريق آن ايده هاي كلي خود را در ارتباط با پروژه بيان مي كند.
4-مباني طراحي معماري پروژه : اصول و ضوابطي ( دستورالعملهاي طراحي) است كه طراح بعد از شناخت و ارزيابي موضوعات يك پروژه براي حصول مباني نظري عام طرح ، اتخاذ مي نمايد.
توضيحات ؛

در حالت كلي چنين به نظر مي رسد كه يك معمار قبل از آنكه ، معمار باشد يك انسان است و انسان عاري از انديشه و باور نيست ، پس داراي نوعي نگاه به زندگي ومحيط پيرامون خود مي باشد ، اين مطلب به زير ساختهاي نظري ، مانند فلسفه بودن، تعريف زندگي ، هستي شناسي و از آنجا به مباحث فرهنگي واجتماعي مربوط ميشود.
بعداز آن ، هر شخصي و با هر اعتقادي از سر انتخاب و يا يك تصادف محض به حوزه معماري قدم مي گذارد وهنر و پيشه معماري را مربوط به خود مي داند ، اين شخص با آن زمينه هاي جهان شناختي درمعماري، بطور طبيعي بدنبال تبيين و توصيف انديشه هاي خود است و مباني نظري معماري مطلوب خود را مي جويد ، تا اينجا مسائل عام ،‌كلي و فارغ از يك پروژه و يا يك سوژه است و يا بهتر است بگوييم سوژه هاي ما به ترتيب ، هستي ومعماري است در دو مرتبه بعدي به پروژه هاي معماري متمركز مي شويم و به آن معمار مثالي كه خواه ناخواه داراي شناخت و باوري نسبت به هستي ( زندگي ) و معماري است ، پروژه اي را پيشنهاد مي نماييم و در اين ارتباط معمار در مرحله توافقات اوليه در قالب يك طرح خاص ، مباني نظري عام مربوط به پروژه را مطرح مي نمايد و طبعاً بعداز مباحث و گفتگوهاي مقدماتي و يا بي هيچ مبحثي ، واردميدان طراحي پروژه مي شود.
می دانیم كه بطور طبيعي حوزه شناخت از طريق مطالعات عمومي و پايه طرح توسط معمار آغاز مي شود و بعد از مرحله شناخت و طي مرتبه مهم و حساس تحليل، طراح اقدام به تدوين مباني طراحي معماري پروژه خود مي نمايد .
مبانی طراحی معماری در واقع يكسري دستورالعملها ،ضوابط و يا عملگرهاي طراحي براي به واقعيت رسانيدن و به تصوير كشيدن مباني نظري عام طرح در قالب زبان رايج معماري (خط و سطح و حجم ) مي باشد.
ساده تر بگوييم ، مباني نظري عام طرح براي يك پروژه ، ذهنيات وتصورات (حتي خيالات) و موضوعي نرم افزاري بوده و مباني طراحي معماري پروژه عینیت ها ،واقعیات و موردی سخت افزاري ميباشد.
شايد ذكر يك مثال كلي براي روشن تر شدن مطلب ، موثر باشد.
براي يك معمار كه در ديدگاه نظري خود طبيعت گراست و به وي پروژه اي مسكوني در يك منطقه شهري پيشنهاد مي شود شايد بتوان 4 دسته مباني را اينگونه ترسيم كرد؛
مباني نظري : احترام به طبيعت ، طبيعت گرايي
مباني نظري معماري : معماري سبز ، معماري زمينه گرا ، معماري ارگانيك و یا معماري اكوتك
file:///C:/DOCUME%7E1/DEAR-U%7E1/LOCALS%7E1/Temp/msohtml1/01/clip_image003.giffile:///C:/DOCUME%7E1/DEAR-U%7E1/LOCALS%7E1/Temp/msohtml1/01/clip_image004.gifمباني نظري عام طرح : طرح برج در پارك – سايت به مثابه يك باغشهر – سايت سبز
مباني طراحي معماري پروژه : حداقل سطح اشغال – حياط تراسهاي سبز – تقدم پياده به سواره – حداكثر فضاي سبز

با اين مثال ساده شده ، سعي داريم اين مطلب را بيان كنيم كه يك معمار ناگريز انديشه ها و باورهاي خود را خواسته و ناخواسته در طرح بيان مي كند و استفاده از قالبهاي 4 گانه مباني ، براي دسته بندي مقولات نظري و ذهني هر طرحي ، سازماني كلي را براي قرارگيري هر موضوع درمرتبه و درجه خود فراهم ساخته وشايد به نوعي با رعايت مقياس و سلسه مراتب براي ورود به فضاي نقد و بررسي يك پروژه ، از سردرگمي و همين طور اتلاف وقت فراوان براي ظاهر و شفاف شدن انديشه هاي پديد آورنده يك طرح ، جلوگيري بعمل آورد.
در پایان نگارنده امیدوارست این مختصر ، در امر تقویت ادبیات نوشتاری و کلامی معماری مفید واقع گردد .



مدرس گروه معماری
خسرو صحاف

 

Neutron

عضو جدید
چاپ کتاب جدید طراحی شهری

نام کتاب: "تاریخ شهر و شهرنشینی در اروپا، از آغاز تا انقلاب صنعتی"

نویسنده: دکتر جهانشاه پاکزاد
همکار تحقیق: مهندس الهام سوری

محصولی از :
قطب علمی طراحی شهری
دانشگاه شهید بهشتی

file:///C:/Users/Wall-E/AppData/Local/Temp/moz-screenshot-10.png
 

shani.

عضو جدید
مبانی نظری معماری هزاره سوم

مبانی نظری معماری هزاره سوم

به اذعان بسیاری از صاحب‎نظران، از سال‎های پایانی قرن بیستم به این سو و مشخصا از آغاز هزاره سوم میلادی، عصری نو در تاریخ بشری آغاز شده است که در آن فناوری و به‌ویژه فناوری اطلاعات، با اقتدار و سرعتی قابل توجه در حال شکل‎دهی مجدد ساختارهای بنیادین اجتماعی و به تبع آن اثرگذاری بر تمام پدیده‎های جهانی از قبیل اقتصاد، آموزش، فرهنگ و ... است. معماری نیز به عنوان یکی از مهم‌ترین پدیده‎های اجتماعی ـ انسانی، از تأثیرات تحولات هزاره سوم به دور نمانده و در دو دهه اخیر، دستخوش تغییرات عمده‌ای شده است که آن را کاملا از معماری دوره‌های پیشین متمایز می‌سازد.
شهاب کاتوزیان در مقاله‌ای با عنوان «فضا و آزادی آن در معماری آستانه هزاره سوم» (منتشر شده در مجله معماری و شهرسازی، شماره 52-53، آبان 1378)، ویژگی‌های معماری عصر جدید را در 10 بند خلاصه کرده است که در نوع خود، ارزیابی نسبتا جامعی از مبانی نظری معماری هزاره سوم به شمار می‌رود:
1. فضا تنها زاییده ذهن معمار نیست و دارای حیاتی است از آن خویش. در واقع، خود معمار کاملا آزاد نیست و در قید فضایی است که از وی ناشی شده است. بدین‌ترتیب، اگر مولف آغازگر اثر است، اثر نیز آغازگر مولف است.
2. با استفاده از نرم‌افزارهای مختلف، نوعی ارتباط جدید میان معمار و فضا پدید آمده است؛ اگر ترسیم کروکی و ساختن ماکت مانند گذشته، حاکی از سلطه معمار بر فضاست، برنامه‌های گوناگون رایانه‌ای فضاهایی را تولید می‌کنند که خود معمار نیز تصور آن را نکرده است.
3. امروزه مفهوم در معماری، به عنوان ایده اولیه، یعنی همان چیزی که تمام مراحل بعدی طرح را هدایت می‌کند و در پایان نیز کاملا قابل رویت است، به صورت گذشته مورد استفاده قرار نمی‌گیرد و دارای ابعاد پیچیده‌تری است و می‌تواند در خود معماری یا خارج از آن جست‌وجو شود. بر این اساس، معماری اثری است باز و هر چیزی می‌تواند آغازی برای آن به شمار رود و پایانی هم نمی‌توان برایش متصور شد، چرا که روند طراحی در هر لحظه می‌تواند منجمد و اثر حادث شود.
4. در یک اثر باز، روند بیش از نتیجه مورد نظر است. اگر آغار این روند با معمار است، چنین نیست که مراحل بعدی هم کاملا به وی بستگی داشته باشد.
5. روش طراحی واحدی وجود ندارد و هر بنا روش خاص خود را ایجاب می‌کند. بر خلاف گذشته که معماران در پیشنهاد روش‌هایی می‌کوشیدند که قابلیت بهره‌گیری در مقیاس جهانی داشته باشد، امروزه هر معمار در هر بنا به روش ویژه‌ای متوسل می‌شود. در واقع، ابداع روش‌های طراحی بخشی از خود خلاقیت در معماری به شمار می‌رود.
6. فرم تابع عملکرد یا عملکرد تابع فرم نیست. فرم برای تولید خود روندی را دنبال می‌کند که الزاما با معماری رابطه مستقیم ندارد. فرم حاصل تنشی است که همواره بین منطق و معرفت شهودی وجود دارد.
7. معماری در مقابل طبیعت نمی‌ایستد و تمایلی به چیره شدن بر آن ندارد، بلکه در واقع یکی در دیگری جاری می‌شود.
8. هر نوع دوگانگی ماده و فضا، داخل و خارج، بالا و پایین، نظم و بی‌نظمی از درجه اعتبار ساقط است و معماری از تنش دایم بیان این قطب‌ها حاصل می‌شود.
9. معماری را نمی‌توان به عناصر سازنده آن تجزیه کرد. نما، کف، سقف، دیوار، ستون و پنجره به معماری خردگرا تعلق دارند.
10. نقد و معماری لازم و ملزوم یکدیگرند و نقد معماری جزیی از خود معماری محسوب می‌شود
 

الهه بهادری

کاربر بیش فعال
منظور از مبانی نظری طراحی

منظور از مبانی نظری طراحی

[FONT=&quot]مفاهیم و اصولی است که حاکم بر خطوط اصلی طرح و سازنده[/FONT][FONT=&quot] ایده های آن می باشد، این مفاهیم و اصول به همراه ضوابط فیزیکی طرح، نهایتا" تعیین کننده کالبد اثر هنری می گردد[/FONT][FONT=&quot].

در هر اثر هنری منطقا" دو سیمای قابل تفکیک وجود دارد:
جنبه عینی اثر - جنبه ذهنی اثر
سیمای عینی هنر، همان جنبه صوری آن است . جنبه صوری هنر با ماده به عنوان ابزار، سر و کار دارد که از طبیعت فیزیکی است . پس می توان گفت این سیما به طبیعت تعلق دارد و از قوانین عینی طبیعت پیروی می کند.
جنبه قوانین ذهنی هنر محتوای هنر است . محتوا عبارت است از تأثیر هنر بر ذهن انسان . پس محتوای هنر، ذهنی است و به انسان تعلق دارد (به عنوان متضادی برای طبیعت ). سیمای ذهنی هنر از جنبه های عینی آن مشتق و از طریق آن تعیین می گردد.
اصل: محتوا از صورت تبعیت می کند (محتوی در صورت متجلی می گردد.)
معماری هنری است که بیانش از طریق فضا است، پس جنبه صوری و عینی معماری، صفتهای ویژه فضا می باشد. همه صفتهای ویژه فضا به طبیعت تعلق دارد و از قوانین عینی طبیعی و فیزیکی تبعیت می کند. محتوی در معماری، عملکرد فضا است . عملکرد ، تأثیر فضا بر انسان است .
این جنبه عملکرد ذهنی بوده و به انسان تعلق دارد. به عبارتی فرم صفتهای فضا و عملکرد ها بیانگر و معرف فضا هستند.


طبیعت ------------------ انسان
عین ------------------ ذهن
صورت ------------------ محتوی
ضوابط ------------------ اصول
کل ------------------ جزء
وحدت ------------------ کثرت
فرم ------------------ عملکرد


یک فضا در معماری وقتی زیباست که صفتهای ویژه فضا با عملکردهای فضا هماهنگی داشته باشد (هماهنگی فرم و عملکرد ) و این اصلی است که در بررسی معماری سنتی و قدیمی کاملا" مشهود است . معنی هماهنگی و همخوانی فرم و عملکرد در معماری، منطبق بر برداشت کلی فلسفی از هماهنگی «صورت و محتوی » در عمل شناخت و در هر بیان هنری می باشد.
برای درک مفاهیم سنتی معماری و شهرسازی، باید دیدگاه خاص فرهنگی را نیک دریافت که این مفاهیم در درون آن به وجود آمده است .
یک اثر معماری پیش از آن که به عنوان یک کالبد ساختمانی مطرح باشد منعکس کننده یک سلسله تفکرات و بازگوکننده راه و رسم زندگانی مردمان دوره خود است . بررسی معماری گذشته چه آثاری که به صورت سمبول مطرح می باشند و چه آثاری که به عنوان معماری بومی از آنها نام می بریم، نشان می دهد که این آثار گذشته از این که فرهنگ معماری سرزمین ما را عرضه می کنند، پایه لازم برای تدوین هر نظریه ای هستند که مبنای خلق معماری جدید است . البته این بدان معنی نیست که آنها را بدون قید و شرط تأیید کنیم و تکرار مجدد آنها نیز مورد نظر نمی باشد، بلکه منظور تنظیم و تدوین و هماهنگ کردن اندیشه هایی است که پایه و اساس هر طراحی نو بشمار می آیند.
هر فضایی در معماری بدون در نظر گرفتن شکل و اندازه اش قابلیت انتقال و انعکاس مفاهیمی را دارد. این مسیله زمانی غلیظ تر می شود که فرهنگی غنی پشتوانه خلق فضاها باشد. چنین فضایی چه در روابط کاربردی فضا و چه در زمینه ایجاد روحیه و برداشت روانی، چه در انتخاب مصالح و شالوده و تطابق آن با نیازهای روحی و روانی غنی می شود.
جستجو و شناخت مظاهر و علایم فرهنگی موجود در کالبد معماری ایرانی، می تواند به شناخت و تعیین ارزشها و مفاهیم خاص فرهنگی که بین مردم رواج داشته کمک کند. پاره ای از مفاهیم موجود در زندگی روزمره مردم از راه عناصر کالبدی، قابل انتقال به دیگران هستند، که خود پیوندهای اجتماعی - فرهنگی تعیین کننده ای به شمار می آیند و از راه ذهنیت افراد، فضای فکری همگانی را شکل می دهند. به عبارتی دیگر عناصر کالبدی نمایانگر ارزشها و مفاهیم فرهنگی - اجتماعی، به صورت یک وسیله تبادل فکر بین ساکنان شهر کار می کنند.
استفاده از علایم و مظاهر مربوط به فرهنگهای گذشته، در فضاهای جدیدساز معماری، دانشی جدید در زمینه معماری است . در این بررسی با پیگیری چنین روشی سعی بر توجه به مجموعه عناصر کالبدی فضا و تمیز آنها از یکدیگر و تعیین رابطه متقابلشان به همراه رده بندی عملکردهای خاص آنها می باشد.

بررسی فضا در معماری
فضای معماری را می توان از نظر فرم به سه دسته تقسیم کرد:
- فضای باز - فضای نیمه باز - فضای بسته .

فضا باز
فضای باز در معماری سنتی ایران در دو مقیاس مطرح می شود. اول فضاهای باز بزرگ که بیشتر جوابگوی تجمع های بزرگ، تشریفات مذهبی و نظامی .... بوده است و دوم فضای باز کوچک، که بیشتر در رابطه با کاربردهای روزمره در بناهای کوچک و غالبا مسکونی متداول بوده و معمولا" مکمل فضای زندگی در بخش سرپوشیده محسوب می شده و هماهنگی خاصی را در فضا پدید می آورده است .
با بررسی چند مثال از بررسی معماری ایرانی در می یابیم که فضاهای باز از مدلها و تناسب خاصی تبعیت می کنند که درالقاء احساس محصور بودن فضا یا عکس آن مؤثر است .


فضای نیمه باز
حد فاصل بین فضاهای بسته و باز محاط بر آن در یک بررسی تحلیلی می تواند به عنوان فضای ارتباط دهنده این دو شناخته شود. مجموعه عناصری که کاربرد اصلیشان جدا نگه داشتن فضای باز از فضای سرپوشیده بنا محسوب می شود، تحرک فضایی قابل ملاحظه ای را در کار تلفیق فضای داخلی و خارجی به عهده دارند. بهترین مثال اینگونه فضاها در معماری سنتی «ایران » است .


ایوان
یکی از عناصر شاخص معماری ایرانی ایوان است و از آن جهت که در محدوده آن و جایگزینی اش در بنا، امکانات تغییر شکلهای گوناگونی وجود دارد عضو قابل توجهی است . دلیل اصلی و اولیه خلق ایوان را می توان در نیاز و جوابگویی به یک فضای واسطه با فراهم آوردن امکان مکث و توقف در حین گذشته از فضایی باز به فضای بسته و یا بالعکس تصور کرد. البته ایوان به پاره ای عملکردهای جنبی نیز جواب می دهد.
به خصوص با توجه به شرایط اقلیمی، مانع از تبادل سریع حرارت از داخل به خارج (در فصول سرد) و از خارج به داخل (در فصول گرم ) می گردد. ایوان در کاربردهای مختلف شکل و ابعاد متفاوتی به خود می گیرد و به عنوان حد فاصل نیازهای کاربردی فضا و تزیین و تقویت غنای شکلی فضا ترسیم می گردد.


فضای بسته
در معماری سنتی ایران فضای بسته بیشتر در جوابگویی به نیازهای کاربردی قابل لمس عرضه می شود. نظم دادن به فضای داخلی از فاکتورهای زیاد و متفاوتی تبعیت می کند. پیروی از سلسله مراتب و روابط موجود بین فرد و گروه و مسایل زیست محیطی از قبیل نور، تهویه و.... شرایط کالبدی شهر و بسیاری از موارد دیگر در خلق ترکیب حجمی یک فضای بسته دخالت دارند. در مجموعه فضاهای بسته معماری سنتی، همیشه نقطه یا نقاطی به عنوان قلب و مسیر یا مسیرهایی به عنوان محور فضایی قابل تشخیص است . این محورهای فضایی شخص را از بدو ورود به فضا هدایت می کنند و در قسمت آخر به قلب (قطب ) بنا می رسانند.
فضای معماری سنتی در طول حرکت شخص در فضا، تغییر شکل فضای معماری را به گونه ای مطرح می کند که از آنچه شخص یک لحظه بعد در پیش روی خواهد داشت مطلع بوده و شناخت داشته باشد. این عمل نه تنها از معرفی فضایی، بلکه از طریق ارایه عناصر معرف که در طول مسیر حرکت قرار گرفته صورت می پذیرد.

وحدت بیرون و درون
فضای بیرون و درون معماری آنچنان بهم پیوسته است که هر کدام شکل دیگری را تعیین می کنند. در صورتی که در بسیاری از طرحهای امروزی اکثر فضاهای بیرون از نحوه قرار گرفتن ساختمانها در کنار یکدیگر پیدا می شود یعنی خود واجد ارزش و اصالتی نیستند، بلکه وقتی استقرار ساختمانها مطابق اصول خودشان صورت گرفت فضای حاصل بین آنها هر چه که می خواهد باشد، فضای بیرونی نامیده می شود.
در معماری سنتی فضای بیرون همان نظم قواعد درون را دارد. هیچ جزیی از درون و بیرون خارج از قاعده و انتظام طرح نمی شود و همان طور که ساختمانها فضای بیرون را می سازند، خود میدان و حیاط نظم خاصی را به ساختمانها می دهد. قسمت عمده ای از زیبایی، آرامش و احساس وحدت که در بافت قدیمی شهرها و بناهای مذهبی و فرهنگی قدیم دیده می شود مدیون نظام دو فضا بیرونی و درونی در معماری سنتی است .
مسیرها و مکان ها
فضاهای معماری سنتی که از نظر کاربرد، عمومی می باشند در جوابگویی به عامه مردم که در ساعات مختلف شبانه روز با آن فضاها در رابطه هستند، به گونه ای ساخته شده اند که از اولین لحظات ورود شخص به فضا با در بر گرفتن او به نقاط داخلی و سرانجام به قلب بنا حفاظت و هدایتش می کنند و حس آشنایی نسبی و قبلی با هدف آمادگی در پذیرفتن فضا و تعلق یافتن به آن در شخص به وجود آورده و به تدریج تقویت می کنند.
مسیری که پس از ورود به یک مجموعه معماری سنتی به شخص عرضه می شود، راهی است که از قبل بررسی و تنظیم شده است و پیمودن آن به وجود آورنده رفتار محیطی خاصی خواهد بود که در رابطه با آداب و ارزشهای اجتماعی و فرهنگی مردم است . این مسیر در کل هدایت کننده فرد به طرف مقصد نهایی وی می باشد، در حالی که شخص در حال پیمودن این مسیر امکان توقف و مکث برای منظورهای فرعی را که مکمل هدف نهایی محسوب می گردد دارد. از طرفی در پیمودن این مسیر، فضاهایی عرضه می شود که به خاطر خصوصیات کالبدی خاص مانند: شکل پیوسته خارجی، وجود نمادهای معرف، ابعاد و تناسبات، صفحات محدودکننده فضا و.... دارای شخصیتی ویژه است که توقف را مقدور می دارند ولی نقطه اصلی «قلب » به حساس نمی آیند. در تمام طول مسیر، فضای معماری به گونه ای تنظیم شده که، در شخص پیاده مناسب ترین احساسها برانگیخته شود و از این راه به بهترین کاربرد از فضا دست یابد.
البته گروه دیگری از بناهای معماری سنتی نیز وجود دارند که برخلاف مطالب گفته شده در بالا رفتار می کنند. این گونه بناها با توجه به این که معمولا" برای اشخاص خاص ساخته و برای رؤیت از دور، بنا شده اند نه هماهنگی با کالبد شهری اطراف خود دارند و نه سلسله مراتبی در زندگی فضای داخلی خودشان، بلکه بیشتر معرف شخصیت فردی هستند که بنا برای اوساخته شده است .


[/FONT]
 

Similar threads

بالا