ماجرايي به تلخي از سيري ترکيدن خيلي ها و با سيلي سرخ نگاه داشتن صورت برخي

Alborz Rad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ماجراي پاي مرغ!

شايد برخي اصلاً باور نکنند که بعضي افراد چيزهايي را از سر اجبار به عنوان غذا بر سر سفره هايشان مي برند و مي خورند که خيلي ها ممکن است ديدن آن چيزها هم برايشان چندان خوشايند نباشد! افسانه نمي خواهم تعريف کنم، اين ماجرا قصه زندگي برخي از افراد همين جامعه ماست، گر چه ممکن است تعدادشان بسيار قليل و اندک باشد اما هستند کساني که از سر اجبار چيزهايي مي خورند که ممکن است حتي به فکر بعضي از ما هم نرسد. وقتي که قاطر چموش تورم و گراني اين چنين افسار گسيخته مي تازد و قيمت هر کيلو گوشت آن هم با کلي استخوان و چربي به ۳۰ هزار تومان مي رسد و يک کيلو برنج پاکستاني که نه عطر و نه طعم برنج ايراني را دارد، سر از ۶ هزار تومان درمي آورد و روغن نباتي با آن همه ضررهايش يک شبه کمياب و قيمتش باور نکردني مي شود و حتي يک کيلو پنير ساده! که هميشه نان و پنير را ضرب المثل ارزاني مي دانستيم! قيمتي حدود ۱۰ هزار تومان پيدا مي کند و پيازي که تا همين چند وقت پيش روي دست کشاورز مي ماند و مي پوسيد، قيمتش تا کيلويي ۲۶۰۰ تومان افزايش مي يابد و اشک خريدار را نخورده در مي آورد و وقتي قيمت هر کيلو مرغ تازه با هزار بالا و پايين، حالا به حدود ۴۷۰۰ تومان رسيده و هنوز مي خواهند آن را گران کنند، معلوم است که چيزهايي مثل سنگ دان و جگر مرغ که برخي به آن لب نمي زدند و دور مي ريختند و حتي پاي مرغ که شکلي لااقل از منظر برخي افراد ناخوشايند دارد، در قابلمه و سبد غذايي عده اي از مردم جا خوش مي کند. جالب اين که همين پاي مرغ که ديدنش هم براي بعضي چندان خوشايند نيست و عده اي آن را به خاطر خواص و فوايدي که براي آن گفته مي شودمصرف مي کنند را برخي به اجبار مي خرند تا شکم خود را با آن سير کنند، و اين چنين مي شود که همين پاي مرغ نه تنها دور ريخته نمي شود، بلکه به صورت بسته بندي شده، کيلويي ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ تومان به فروش مي رسد! بگذريم، خدا مي داند امروز وقتي در يکي از اين فروشگاه هاي مرغ مشغول خريد بودم و يکي از شهروندان به صاحب مغازه مراجعه کرد و فقط ۲ کيلو پاي مرغ خريد و رفت، گويي سقف اين مغازه مرغ فروشي بر سرم آوار شد.
گر چه آن شهروند در کنار تعداد زيادي از خريداران گوشت و مرغ خيلي با عزت نفس و متين و در عين حال بي ادعا بود، ولي از صبح تا به حال چندين بار چهره تکيده آن زن سالخورده بي بضاعت در ذهنم آمده و رفته است و از خود خجالت کشيده ام که چرا نتوانستم و يا نخواستم براي اين دسته از هموطنانم قدمي بردارم. گر چه کاري اساسي براي حل مشکلات اين چنيني از دستم برنمي آيد ولي نمي دانم آن دسته از مسئولاني که به قدرت و رياست خود سفت و محکم و به هر قيمتي چسبيده اند و با وجود اين همه ثروت و منابع کشور در کنار اين همه اسراف و تبذير و بريز و بپاش و حيف و ميل ها کاري اساسي و بايسته براي معيشت و سفره مردم کم بضاعت و کم برخوردار و حل اساسي مشکل آنان انجام نمي دهند، چقدر از وضعيت و شرايط زندگي چنين هموطناني در کشورمان عرق شرم بر پيشاني شان مي نشيند و خجالت مي کشند و فرداي قيامت جواب خداي اين مردم عزيز و نجيب را چگونه خواهند داد؟
قصه خوردن پاي مرغ به عنوان غذا هر چند ممکن است ماجراي تلخ زندگي عده قليلي از هموطنان ما باشد، اما هر چه هست ماجرايي تلخ و واقعي است نه يک افسانه. ماجرايي به تلخي از سيري ترکيدن خيلي ها و با سيلي سرخ نگاه داشتن صورت برخي.








****بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم سهم مان کم نشود
ما
خدا را با خود سر دعوا بردیم و قسمها خوردیم
و
حقیقتها را زیر پا له کردیم
و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم
****

 
آخرین ویرایش:

mech_eng2000

عضو جدید
****بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم سهم مان کم نشود
ما
خدا را با خود سر دعوا بردیم و قسمها خوردیم
و
حقیقتها را زیر پا له کردیم
و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم
**** (هیچی نمیتونم بگم. کاری هم از دست من بر نمیاد)
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
Sarp شيريني موفقيت پس از تلخي شكست گفتگوی آزاد 4

Similar threads

بالا