لطفا مباحث مشاوره ای وشخصی خود را دراین تاپیک مطرح فرمایید

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
سلام به همه مشاوران عزیز !!!
راستش چند وثتی که دوست من عاشق یک پسری شده توی دانشگاه و دانشکده خودمون که از قضا هم سرویسیمون هم هست و تو راه رفت وامد دانشگاه هم میبینیمش !!!! این پسر باید بگم هیچ قیافه ایی نداره اصلا یک طور هایی زشت هم هست و به نظر من هیچ ویژگی خوبی نداره ولی به هر حال دوستم دوسش داره به حدی که وقتی میبیندش دست و پاش گم میکنه !! اونقدر هول میشه که خود پسر الان میدونه ... از حرف ها و تیکه هایی که میپرونه معلومه که فهمیده دوستم دوستش داره ولی هیچ اقدامی نمی کنه !!! این وسط فقط دوست منه که داره اب میشه !! لطفا کمکش کنین !! باید چیکار کنه؟؟؟ من بهش میگم فراموشش کن بی شعور اما فایده ایی نداره ...

سلام برشما
بلاخره هرمسئله ای راهی دارد
اول اینکه دوست شما باید فک رکند چه خصوصیاتی از ایشون دوست دارن ودلیل محکم ماندگار یدارند یا اینکه فقط حس هست
بعد نیاز ی نیست کار ی کند تا ان نفر به شخصه متوجه شود
به نظر من میتواند از یک فرد مطمئن کمک بگیرد و به ان اقا بگن اگر قصد ازدواج دارن این خانم هست وایشون معرفی کنند
 

eliot -esf

کاربر فعال مهندسی کشاورزی , گیاهپزشکی
کاربر ممتاز
سلام برشما
بلاخره هرمسئله ای راهی دارد
اول اینکه دوست شما باید فک رکند چه خصوصیاتی از ایشون دوست دارن ودلیل محکم ماندگار یدارند یا اینکه فقط حس هست
بعد نیاز ی نیست کار ی کند تا ان نفر به شخصه متوجه شود
به نظر من میتواند از یک فرد مطمئن کمک بگیرد و به ان اقا بگن اگر قصد ازدواج دارن این خانم هست وایشون معرفی کنند
من به دوستم حرف شما را انتقال دادم !!! راستش مطمئن نیست میگه اره شاید فقط یک حس باشه اما حالا مشکلش اینجاست چه شکلی فرا موشش کنه در حالی که مداام داریم میبینمش و ... از طرفی دیگه من میگم یک واسطه از کجا پیدا کنیم که دوستمو بهش معرفی کنه ... بعدم اون دیگه فهمیده چون کل دانشگاه را پر کرده اره این دختره عاشق من شده اصلا جنبه نداره مث این عقده ایی ها میمونه که دوست داره یک کسی دوستش داشته باشه .... با این اوضاع نظر شما چیه ؟؟؟؟ ممنون میشم اگه راهنماییم کنین ;)
 

ghxzy

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
من به دوستم حرف شما را انتقال دادم !!! راستش مطمئن نیست میگه اره شاید فقط یک حس باشه اما حالا مشکلش اینجاست چه شکلی فرا موشش کنه در حالی که مداام داریم میبینمش و ... از طرفی دیگه من میگم یک واسطه از کجا پیدا کنیم که دوستمو بهش معرفی کنه ... بعدم اون دیگه فهمیده چون کل دانشگاه را پر کرده اره این دختره عاشق من شده اصلا جنبه نداره مث این عقده ایی ها میمونه که دوست داره یک کسی دوستش داشته باشه .... با این اوضاع نظر شما چیه ؟؟؟؟ ممنون میشم اگه راهنماییم کنین ;)
اینطوری که من فهمیدم پسره از اون پسر پرروهاست. که خیلی اعتماد به نفس داره اونم از نوع کاذب.:Dدوستتونم به این سادگی فراموشش نمیکنه .به نظر من بهش علاقه نداره فقط چون به قول شما پسره زشته یه حس ترحم زیادی نسبت به اون داشته که الان احساس میکنه که دوسش داره ولی در واقع چنین نیست.
خود دوستتونم هیچ کاری از دستش بر نمیاد و این وظیفه شماست که به عنوان یه دوست خوب اونو از این مسئله آگاه کنید. و سعی کنید با مسائل حاشیه ای که واسش ایجاد میکنید دوستتون رو از این حال و هوا در بیارید تا کم کم این احساس علاقه به احساس اولیه اش (حس ترحم)تبدیل بشه و در نهایت دیگه هیچ احساسی نسبت بهش نداشته باشه .
البته کاملا طبیعیه که نسبت به همچین افرادی گرایش وجود داشته باشه و دلیلشم همونیه که اول عرض کردم.
به مرور زمان همه چی درست میشه مثل روز اول که اگه شما هم بیشتر به دوستتون کمک کنید این بازه زمانی کوتاه تر میشه...
 

avayestan

کاربر بیش فعال
سلام.من مشکلمو میگم توروخدا کمکم کنین حالم خیلی بده. 4سال با 1نفر رابطه داشتم تموم فکرم اون بوده امشب بهم گفت دوسم نداره .من از همه چیزم گذشتم تو این 4سال .الان بهش زنگیدم دیدم مشغوله دارم دیوونه میشم بغض داره خفم میکنه .یعنی ارزش 4سال وفاداریم بهش خیانت بود؟ دارم میمیرم توروخدا کمکم کنین

رسم زمونه این شده.. اگه کسی الان بهت خیانت کرده همو بهتر که الان خودشو نشون داده... مطمئن باش هر آدم نامردی یه روزی جوابشو میگیره.. بازم مطمئن شو... بعدم اینکه غصه نخور عزیزم.. توکلت باشه به خدا که جای حق نشسته................................................................................................................................................
 

avayestan

کاربر بیش فعال
شاید حجم کارتون و تعداد کارایی که دارین انجام میدین زیاد باشه.. واسه همین تمرکز ندارینو گیج میشین.. بهترین کار اینه که کاراتونو به زمانهای خاص تقسیم کنین و هر کاریو تو زمان خودش انجام بدین.. و حین انجام کار خیالتون جمع میشه که کارای دیگه رو تو زمان خودش انجام میدین.. به قول مامانم : سعی کن تو هر زمانی هر کاری که انجام میدی فقط به فکر اون کار باشی و از انجام دادنش تو اون لحظه واقعا لذت ببری..
 

avayestan

کاربر بیش فعال
گاهی اوقات آدما تو شرایطی قرار میگیرن که خودشون سازندش نیست.. من بهتون حق میدم که بعضی از رفتارها ی اطرافیان و خونوادتون.. که مطابق سلیقه شما نیس ناراحتتون کنه و بهتون انرژی منفی بده.. اما در درجه اول شما باید رو رفتارای درست خودتون بمونین و اونها رو عملی توی رفتارتون پیاده کنین تا روی خونوادتون تاثیر گذار باشین نه اینکه هربار رفتار نادرستی که میبینین فورا عکس العمل بد نشون بدین .. شاید خونواده ها تو شرایطی بزرگ شدن که اون شرایط باعث این رفتارشون شده پس باید منطقی به قضیه نگاه کرد.. گاهی باید اونها رو همینطوری که هستن پذیرفت.. گاهی باید بیخیال شد و ازین رفتارها گذشت.. حداقل اینجوری کمتر انرژیتو ن رو از دست میدین.. به رفتارایی که مورد پسند شما نیست اهمیت ندین.. و سعی کنین از اون موضوع با خنده و راحت حرف بزنین تا براتون عادی شه..
 

mina.polymer.88

عضو جدید
لطفا راهنماییم کنین

لطفا راهنماییم کنین

چطوری میشه فهمید یه پسری که بهت پیشنهاد ازدواج داده واقعا دوست داره
یا اصلا واقعا قصدش ازدواجه؟؟؟...
 

soraya_shz

عضو جدید
چطوری میشه فهمید یه پسری که بهت
پیشنهاد ازدواج داده واقعا دوست داره
یا اصلا واقعا قصدش ازدواجه؟؟؟...

رو پيشنهاد حساب نكن . اگه اومد خواستگاريت و نامزد رسمي شدين ، خب شايد دوست داشته باشه اما حتي اگه با خوانواده به نام آشنايي اومدن خونتون باز هم فكر نكن كه خبريه . من زياد ديدم پسرهايي كه با خانواده رفتن خونه دختره ، بعد حالا چند ماهه كه با هم در ارتباطن دختره هم حسابي فكر كرده كه ديگه نامزدن اما پسره علنا همه جا مي گه ما با هم دوستيم ، نامزد نيستيم.
خلاصه بد دوره اي شده ،

ببخشيدا ببخشيد ، يعني واقعا نمي توني تشخيص بدي دوست داره يا نه؟
ببين اگه به دوست داشتنش شك كردي ، حتما همين طوره.
اگه احساس كردي سركاري ، حتما همين طوره.
...
 

mina.polymer.88

عضو جدید
رو پيشنهاد حساب نكن . اگه اومد خواستگاريت و نامزد رسمي شدين ، خب شايد دوست داشته باشه اما حتي اگه با خوانواده به نام آشنايي اومدن خونتون باز هم فكر نكن كه خبريه . من زياد ديدم پسرهايي كه با خانواده رفتن خونه دختره ، بعد حالا چند ماهه كه با هم در ارتباطن دختره هم حسابي فكر كرده كه ديگه نامزدن اما پسره علنا همه جا مي گه ما با هم دوستيم ، نامزد نيستيم.
خلاصه بد دوره اي شده ،

ببخشيدا ببخشيد ، يعني واقعا نمي توني تشخيص بدي دوست داره يا نه؟
ببين اگه به دوست داشتنش شك كردي ، حتما همين طوره.
اگه احساس كردي سركاري ، حتما همين طوره.
...

راستش خودم شک کرده بودم ولی بعضی وقتا ادم احتیاج به یه نظر تاییدی مثل نظر تو داره
ممنونم.:gol:
 

پرنام

عضو جدید
آیا طلسم و دعا واقعیت داره؟

آیا طلسم و دعا واقعیت داره؟

<font size="3">سلام به تمامی دوستان<br>من یه سوال داشتم اگه دوستانی میتونن کمک کنن دریغ نفرماین<br>راستش رابخواهید من تقریبا 6-7 ماهی است که فارغ التحصیل (مهندسی عمران)شدم . الان هم تقریبا 15-20 جا رفتم دنبال کار اما متاسفا تا لحضات اخر که میخواد کارم درست شه نمیدونم یهو چی میشه که کار دوباره خراب میشه .<br>البته اضافه کنم که من سال 81 فوق دیپلم گرفتم  و سال 83 رفتم سر کار تا سال 86 که دوباره تودانشگاه قبول شدم . از کارم راضی بودم ( درامد خوبی هم داشتم)اما چون شرکت خصوصی مطرح کشوری بود مسول اونجا به من گفت یا کار یا درس که من درسو انتخاب کردم .البته تو اون شرکت به غیر از من  بچه های دیگه هم قبول شدن وچون اونا پارتی داشتن هم کار میکردن هم درس میخوندن.<br>سرتونو به درد نیارم از اون موقع تا حالا یه جورایی تو زندگیم یه جور سر در گمی دارم کارام درست پیش نمیرن حتی به جایی رسیدم که درسو میخواستم ول کنم وکارم به روانپزشک رسید!<br> دوستان و اشناهای که باهشون خیلی شش! هستم از اون موقع میگن برات دعا درست کردن  اما من با اونا مخالف بودم و اصلا به این حرفا نه اعتنا میکردم نه اعتقاد داشتم .<br>اما الان کم کم به این نتیجه دارم میرسم که اونا دارن درست میگن. بخدا دیگه بریدم<br>به نظر شما ایا طلسم و دعا نویسی تاثیر داره؟ چکار باید بکنم؟؟؟<br>باتشکر از اینکه حوصله میکنیید تا جواب دهید.<br> </font>
 

avayestan

کاربر بیش فعال
<font size="3">سلام به تمامی دوستان<br>من یه سوال داشتم اگه دوستانی میتونن کمک کنن دریغ نفرماین<br>راستش رابخواهید من تقریبا 6-7 ماهی است که فارغ التحصیل (مهندسی عمران)شدم . الان هم تقریبا 15-20 جا رفتم دنبال کار اما متاسفا تا لحضات اخر که میخواد کارم درست شه نمیدونم یهو چی میشه که کار دوباره خراب میشه .<br>البته اضافه کنم که من سال 81 فوق دیپلم گرفتم و سال 83 رفتم سر کار تا سال 86 که دوباره تودانشگاه قبول شدم . از کارم راضی بودم ( درامد خوبی هم داشتم)اما چون شرکت خصوصی مطرح کشوری بود مسول اونجا به من گفت یا کار یا درس که من درسو انتخاب کردم .البته تو اون شرکت به غیر از من بچه های دیگه هم قبول شدن وچون اونا پارتی داشتن هم کار میکردن هم درس میخوندن.<br>سرتونو به درد نیارم از اون موقع تا حالا یه جورایی تو زندگیم یه جور سر در گمی دارم کارام درست پیش نمیرن حتی به جایی رسیدم که درسو میخواستم ول کنم وکارم به روانپزشک رسید!<br> دوستان و اشناهای که باهشون خیلی شش! هستم از اون موقع میگن برات دعا درست کردن اما من با اونا مخالف بودم و اصلا به این حرفا نه اعتنا میکردم نه اعتقاد داشتم .<br>اما الان کم کم به این نتیجه دارم میرسم که اونا دارن درست میگن. بخدا دیگه بریدم<br>به نظر شما ایا طلسم و دعا نویسی تاثیر داره؟ چکار باید بکنم؟؟؟<br>باتشکر از اینکه حوصله میکنیید تا جواب دهید.<br> </font>


دوست خوب.. تو زندگی همه آدما مشکلاتی پیش میاد که گاهی ادامه دار میشه و مارو درگیر میکنه.. کافیه سخت نگیریم.. گاهی ما خودمون خودمون رو تو مخمصه میندازیم.. تو قرآن حرف از جادو و جادوگری زده شده.. حتی اونایی که جادو میکنن لعنت شده اند..پس هست.. اما از هر کسی هم برنمیاد.. و هستن آدمهایی که این کار رو میکنن.. اما شما با خودت بگو چرا بخوان واست طلسم کنن؟ مگه شما نری سرکار یا درس نخونی چه سودی واسه دیگران داره؟ مگه شما به ضرر کسی کاری کردی؟اینکه این طلسم رو خود شما واسه خودت به وجود آوردی.. اینکه چند لحظه از خودت بیای بیرون و به اتفاقات اخیرت خوب نگاه کنی و فکر.. آیا ارزش غصه خوردن رو داره؟ فقط باید حرکت کنی اونم با امید.. با امید... با امید..تا از طلسم در بیای..اینکه بگی سختیها میگذره. تا ابد که قرار نیس تو این شرایط بمونی... البته خوندن دعای آیه الکرسی و ان یکاد و 4 قل معجزه میکنه.. و یه دعایی که رد خور نداره اونم دعای مقاتل ابن سلیمان توی مفاتیح الجنان هستش که حتی بیان شده تو توضیحاتش .. که اگه دعات براورده نشد .... نمیگم خودت برو بخون.. مطمئنم ج میگیری.. دعای مقاتل ابن سلیمان..یادت نره..اینا چیزاییه که تورو رهات میکنه..
 

avayestan

کاربر بیش فعال
<font size="3">سلام به تمامی دوستان<br>من یه سوال داشتم اگه دوستانی میتونن کمک کنن دریغ نفرماین<br>راستش رابخواهید من تقریبا 6-7 ماهی است که فارغ التحصیل (مهندسی عمران)شدم . الان هم تقریبا 15-20 جا رفتم دنبال کار اما متاسفا تا لحضات اخر که میخواد کارم درست شه نمیدونم یهو چی میشه که کار دوباره خراب میشه .<br>البته اضافه کنم که من سال 81 فوق دیپلم گرفتم و سال 83 رفتم سر کار تا سال 86 که دوباره تودانشگاه قبول شدم . از کارم راضی بودم ( درامد خوبی هم داشتم)اما چون شرکت خصوصی مطرح کشوری بود مسول اونجا به من گفت یا کار یا درس که من درسو انتخاب کردم .البته تو اون شرکت به غیر از من بچه های دیگه هم قبول شدن وچون اونا پارتی داشتن هم کار میکردن هم درس میخوندن.<br>سرتونو به درد نیارم از اون موقع تا حالا یه جورایی تو زندگیم یه جور سر در گمی دارم کارام درست پیش نمیرن حتی به جایی رسیدم که درسو میخواستم ول کنم وکارم به روانپزشک رسید!<br> دوستان و اشناهای که باهشون خیلی شش! هستم از اون موقع میگن برات دعا درست کردن اما من با اونا مخالف بودم و اصلا به این حرفا نه اعتنا میکردم نه اعتقاد داشتم .<br>اما الان کم کم به این نتیجه دارم میرسم که اونا دارن درست میگن. بخدا دیگه بریدم<br>به نظر شما ایا طلسم و دعا نویسی تاثیر داره؟ چکار باید بکنم؟؟؟<br>باتشکر از اینکه حوصله میکنیید تا جواب دهید.<br> </font>


دوست خوب.. تو زندگی همه آدما مشکلاتی پیش میاد که گاهی ادامه دار میشه و مارو درگیر میکنه.. کافیه سخت نگیریم.. گاهی ما خودمون خودمون رو تو مخمصه میندازیم.. تو قرآن حرف از جادو و جادوگری زده شده.. حتی اونایی که جادو میکنن لعنت شده اند..پس هست.. اما از هر کسی هم برنمیاد.. و هستن آدمهایی که این کار رو میکنن.. اما شما با خودت بگو چرا بخوان واست طلسم کنن؟ مگه شما نری سرکار یا درس نخونی چه سودی واسه دیگران داره؟ مگه شما به ضرر کسی کاری کردی؟اینکه این طلسم رو خود شما واسه خودت به وجود آوردی.. اینکه چند لحظه از خودت بیای بیرون و به اتفاقات اخیرت خوب نگاه کنی و فکر.. آیا ارزش غصه خوردن رو داره؟ فقط باید حرکت کنی اونم با امید.. با امید... با امید..تا از طلسم در بیای..اینکه بگی سختیها میگذره. تا ابد که قرار نیس تو این شرایط بمونی... البته خوندن دعای آیه الکرسی و ان یکاد و 4 قل معجزه میکنه.. و یه دعایی که رد خور نداره اونم دعای مقاتل ابن سلیمان توی مفاتیح الجنان هستش که حتی بیان شده تو توضیحاتش .. که اگه دعات براورده نشد .... نمیگم خودت برو بخون.. مطمئنم ج میگیری.. دعای مقاتل ابن سلیمان..یادت نره..اینا چیزاییه که تورو رهات میکنه.. موفق باشی..
 

S H i M A

کاربر فعال تالار شیمی
کاربر ممتاز
سلام به دوستان عزیز...

من یه مشکلی دارم که وقتی با کسی راجع بهش حرف میزنم فقط نگاهم میکنه!!

من و خانوادم طی 3 - 2 ماه اخیر، چهار تا از عزیزان نزدیکمون رو که جوون هم بینشون بود

از دست دادیم.چون بستگان نزدیک بودن باید داخل همه مراسمها شرکت میکردیم.

من وارد غسالخونه شدم و موقع تدفین هم جلوی جلو بودم!

از وقتی شیون و گریه و مرده های درحال شستشو و عمق قبرو دیدم خوف کردم!

شبا تا این موقع و بیشتر هم بیدارم چون اعصابم ریخته بهم!

همش فکر میکنم الان عزرائیل میاد روبروم!

یا اینکه خدای نکرده یکی از والدینم رو ازم میگیره!

مادر و پدرم که حرف میزنن اشک تو چشمام جمع میشه! تو دلم میگم اگه از

دستت بدم چی...

در ضمن از تنهایی و تاریکی شدیدا میترسم. این مسئله هم باعث شده شبا

تا سپیده سحر بیدار بمونم و هوا که روشن شد بخوابم!

طی 24 ساعت فقط 4 یا 5 ساعت میخوابم!

زندگی رو پوچ میدونم.حس میکنم هرکاری کنم یهو میمیرم یا یکی از دست میدم.

استرس و تپش قلبم راحتم نمیذاره!

نیاز به راهنمایی دارم.

خواهش میکنم اگر کسی میتونه حال و هوای منو تغییر بده دریغ نکنه چون واقعا

همدم و محرم رازی ندارم که باهاش صحبت کنم / ممنونم...











 

پرنام

عضو جدید
ممنون از شما (avayestan) بخاطر راهنمایتون .امیدوارم تو تمام لحظات زندگیتون موفق باشید.
 
آخرین ویرایش:

ghxzy

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
چند وقته ارتباطم با خانوادم خیلی ضعیف شده احساس میکنم روز به روز دارم ازشون فاصله میگیرم
نمیدونم باید چیکار کنم.نه میتونم با کسی صحبت کنم نه دلم میخواد به خانوادم بی احترامی کنم. دارم میترکم:cry:
 

هديه آسموني

عضو جدید
ناراحتم!

ناراحتم!

سلام نميدونم بازم به اين صفحه ميايد يا نه!
خب اميدوارم نوشته هامو بخونيد و راهنماييم كنيد!خب من و دوستم توي يه گروه ورزشي هستيم و از همين طريق هم باهم آشنا شديم وقتي دوست معمولي بوديم خيلي دوستش داشتم و اونم خيلي به من اهميت ميداد ولي بعد از اينكه ازم خواستگاري كرد و جواب منو شنيد كه مثبته احساس ميكنم ديگه اونقدرها به من اهميت نميده!انگار خيالش راحته كه خب من هستم ديگه! اين روزا خيلي باهم مشكل داريم.خانواده هامون راضين يعني تقريبا راضين! ولي خب خانواده من ميگن بهتر از اون هم هست ولي خب من گوش نميكنم.من فوق العاده آدم برون گرا و احساساتي هستم و همچنين زود رنج.دلم ميخواد هرچه زودتر كنار هم باشيم ولي اون هيچ كاري از اين جهت كه توجه خانواده منو جلب كنه انجام نميده!الانم احساس ميكنم رابطمون خيلي سرده! نميخوام از دستش بدم ولي اونم وانمود ميكنه براش مهم نيست اما همش ميگه اينطور كه من فكر ميكنم نيست.خيلي افسردم خسته شدم نميدونم چي كنم!:w20: :crying:
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
سلام به دوستان عزیز...

من یه مشکلی دارم که وقتی با کسی راجع بهش حرف میزنم فقط نگاهم میکنه!!

من و خانوادم طی 3 - 2 ماه اخیر، چهار تا از عزیزان نزدیکمون رو که جوون هم بینشون بود

از دست دادیم.چون بستگان نزدیک بودن باید داخل همه مراسمها شرکت میکردیم.

من وارد غسالخونه شدم و موقع تدفین هم جلوی جلو بودم!

از وقتی شیون و گریه و مرده های درحال شستشو و عمق قبرو دیدم خوف کردم!

شبا تا این موقع و بیشتر هم بیدارم چون اعصابم ریخته بهم!

همش فکر میکنم الان عزرائیل میاد روبروم!

یا اینکه خدای نکرده یکی از والدینم رو ازم میگیره!

مادر و پدرم که حرف میزنن اشک تو چشمام جمع میشه! تو دلم میگم اگه از

دستت بدم چی...

در ضمن از تنهایی و تاریکی شدیدا میترسم. این مسئله هم باعث شده شبا

تا سپیده سحر بیدار بمونم و هوا که روشن شد بخوابم!

طی 24 ساعت فقط 4 یا 5 ساعت میخوابم!

زندگی رو پوچ میدونم.حس میکنم هرکاری کنم یهو میمیرم یا یکی از دست میدم.

استرس و تپش قلبم راحتم نمیذاره!

نیاز به راهنمایی دارم.

خواهش میکنم اگر کسی میتونه حال و هوای منو تغییر بده دریغ نکنه چون واقعا

همدم و محرم رازی ندارم که باهاش صحبت کنم / ممنونم...




سلام برشما
ممنون به این تاپیک امدین
شما بیش از هر چیز نیاز به ارامش دارید
زندگی ما هیچ موقع بیهوده نبود ...اگر زندگی خودمان محدود به این دنیا فقط بدونیم فکرمیکنیم بیهوده هست بعد از مدتی تمام میشه

به نظزر من چون شما بحثتون روی مگر ان دنیا هست بهتره قران بخونید دیگه هیچ کدوم شک نداریم که قران ارامش میده البته قران بهتره معنی هاشو بخونید واقعا مطالبی داره که انسان از این دغدغه ها بیرون میاره
اگر به این جمله که خدا همیشه با ما هست مواظب ما هست ایمان کامل داشته باشید ا زهیچ چیز نمی ترسید ارامش خودتون به دست میارید

بشنید با خودتون فک رکنید مثلا ترسیدن از تاریکی فکر کنید ببینید اصلا چه چیزی هست تارکی ا زچه چیز ان میترسید حتی شده برید داخل یک اتاق همه جای ان با دقت ببینید بعد برق ان خامشو کنید همون جا بشینید بعد از مدتی روشن کنید میبینید همه چیز همون هست فقط میزان نور که عضو میشه

بهتره این تمرین ها همراه با خواندن قران انجام بدین ان شالله ارامش کامل میگیرید
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
چند وقته ارتباطم با خانوادم خیلی ضعیف شده احساس میکنم روز به روز دارم ازشون فاصله میگیرم
نمیدونم باید چیکار کنم.نه میتونم با کسی صحبت کنم نه دلم میخواد به خانوادم بی احترامی کنم. دارم میترکم:cry:


سلام برشما

به نظر من بهتره با خودتون فکر کنید چه عواملی باعث شده تا شما از خانوادتون فاصله بگیرید ..مشغله...ترجیح دادن تنها بودن... این دلیل پیدا کنید

با کس یکه فکر میکنید با ان نفر راحت هستید مثلا ماد ر..خواهر بشینید صحبت کنید هرمسئله بحرانی که در ذهن دارید بیان کنید اگر مشکل شخصی دارید یا مشکل یا زطرف خانواده دارید بیان کنید
امیدوارم موفق باشید
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
سلام نميدونم بازم به اين صفحه ميايد يا نه!
خب اميدوارم نوشته هامو بخونيد و راهنماييم كنيد!خب من و دوستم توي يه گروه ورزشي هستيم و از همين طريق هم باهم آشنا شديم وقتي دوست معمولي بوديم خيلي دوستش داشتم و اونم خيلي به من اهميت ميداد ولي بعد از اينكه ازم خواستگاري كرد و جواب منو شنيد كه مثبته احساس ميكنم ديگه اونقدرها به من اهميت نميده!انگار خيالش راحته كه خب من هستم ديگه! اين روزا خيلي باهم مشكل داريم.خانواده هامون راضين يعني تقريبا راضين! ولي خب خانواده من ميگن بهتر از اون هم هست ولي خب من گوش نميكنم.من فوق العاده آدم برون گرا و احساساتي هستم و همچنين زود رنج.دلم ميخواد هرچه زودتر كنار هم باشيم ولي اون هيچ كاري از اين جهت كه توجه خانواده منو جلب كنه انجام نميده!الانم احساس ميكنم رابطمون خيلي سرده! نميخوام از دستش بدم ولي اونم وانمود ميكنه براش مهم نيست اما همش ميگه اينطور كه من فكر ميكنم نيست.خيلي افسردم خسته شدم نميدونم چي كنم!:w20: :crying:


سلام برشما

به نظر من بهتربود ا زاول خانواده د رجریان بودن این طوری اگر مشکل یهم پیش می امد سرزنش نمی شدین..

البته الان هم که د رجریان هستن خوب هست...بهتره یک نگاه به رفتار های خودتون ویا نظر ایشون بکنید

نمیخوام اینو بگم ولی شاید نظرشون عوض شده یا یک مشکلی هست که مانع میشه بهتره از طریق خانواده دلیل این رفتار بدونید

این هم بدونید که خوبه یک مقدار احساسات خود را کنترل کنید ..منظورم اینه همیشه خوب نیست شما فقط دنبال کسی باشید بذارید دوطرفه باشید بذارید ان طرف هم وجود شمارا حس کند
 

""elahe""

عضو جدید
کاربر ممتاز
من 15 ماهه از دوستم که قرار بود باهم ازدواج کنیم جدا شدم..ما 8 سال باهم بودیم یعنی از سوم راهنمایی با ایشون بودم..و به هر حال شخصیتم با ایشون رشد کرده...علت جداییمون هم خیانت ایشون بود .ولی واقعا در عرض 8 سال باید بگم باهم هیچ مشکلی نداشتیم...
من خیلی توی این 15 ماه منطقی رفتار کردم..ولی الان حس میکنم که واقعا بدون اون نمیتوم...البته بگم دقیقا 1 سال که گذشت ایشون با من تماس گرفتن...سعی کردن باهام صحبت کنن...ولی من چون نمیدونستم کار درست چیه جوابشونو ندادم...
به نظر شما چیکار باید کرد!!!!
 

هديه آسموني

عضو جدید
ممنون از توجه و راهنماييتون. بايد بگم بعد از يكسالي كه دوستيمون صميمي تر شد اين سه روز اولين باريه كه اصلا باهاش تماس نگرفتم و خبري ندارم.اولش قصدم از اينكه تماسي نداشتم اين بود كه ببينم متوجه ناراحتيم ميشه و حرفي ميزنه ولي هنوزم باور نميكنم انگار اينطوري راحت تره پس منم ديگه كاري ندارم تا ببينم عكس العمل اون چيه!درسته كه خيلي دوستش دارم ولي اينو ميدونم كه عشقو و مخصوصا دوست داشتنو نبايد گدايي كرد......:cry:
 

mahtab30

کاربر فعال
سلام دوستای گلم .
خوبید ؟ خوشید ؟
دوستان یه خواهشی ازتون دارم . اگر یه روانپزشک یا روانشناس اینجا هست . یا اگر کسی همچین کسی میشناسه میشه به من معرفی کنید . مشکلم رو با پیام خصوصی باهاشون مطرح کنم . . دوستای خوبم واقعا احتیاج دارم . ترخدا اگه میشناسید بهم بگید . ممنون از لطفتون :gol:
 

silver light

عضو جدید
کاربر ممتاز
من 15 ماهه از دوستم که قرار بود باهم ازدواج کنیم جدا شدم..ما 8 سال باهم بودیم یعنی از سوم راهنمایی با ایشون بودم..و به هر حال شخصیتم با ایشون رشد کرده...علت جداییمون هم خیانت ایشون بود .ولی واقعا در عرض 8 سال باید بگم باهم هیچ مشکلی نداشتیم...
من خیلی توی این 15 ماه منطقی رفتار کردم..ولی الان حس میکنم که واقعا بدون اون نمیتوم...البته بگم دقیقا 1 سال که گذشت ایشون با من تماس گرفتن...سعی کردن باهام صحبت کنن...ولی من چون نمیدونستم کار درست چیه جوابشونو ندادم...
به نظر شما چیکار باید کرد!!!!
دوست عزیزم من مشاور نیستم امابا تاعاریفی که شما کردین معلومه مشکل شما چیه
چون ایشون و شما از بچگی با هم بزرگ شدین شما همدیگه رو مثل جفت عشقی برای زندگی مشترک نمیخواهین از طرفی اقا پسره دنبال شخص جیدیدی میگرده چون شما براش تکراری شدین
ایشون احتمالا باید فردی تنوع طلب باشند و شاید هم انتظاراتی از شما داشته اند که نتونستین برای ایشون انجام بدهین و اگر درخواست ایشون از رابطه با شما جنسی بوده باشه به نظر من ایشون شخص قابل اعتمادی برای ادامه دوستی نیستند

اگه باهاتون تماس گرفت باهاش حرف بزنین و دلیل رفتارشو بپرسین
اگر وارد بحث های احساسی و زودگگذر بشوین باعث شکست شما میشه پس مواضب بند اخر باشین!
 

silver light

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به دوستان عزیز...

من یه مشکلی دارم که وقتی با کسی راجع بهش حرف میزنم فقط نگاهم میکنه!!

من و خانوادم طی 3 - 2 ماه اخیر، چهار تا از عزیزان نزدیکمون رو که جوون هم بینشون بود

از دست دادیم.چون بستگان نزدیک بودن باید داخل همه مراسمها شرکت میکردیم.

من وارد غسالخونه شدم و موقع تدفین هم جلوی جلو بودم!

از وقتی شیون و گریه و مرده های درحال شستشو و عمق قبرو دیدم خوف کردم!

شبا تا این موقع و بیشتر هم بیدارم چون اعصابم ریخته بهم!

همش فکر میکنم الان عزرائیل میاد روبروم!

یا اینکه خدای نکرده یکی از والدینم رو ازم میگیره!

مادر و پدرم که حرف میزنن اشک تو چشمام جمع میشه! تو دلم میگم اگه از

دستت بدم چی...

در ضمن از تنهایی و تاریکی شدیدا میترسم. این مسئله هم باعث شده شبا

تا سپیده سحر بیدار بمونم و هوا که روشن شد بخوابم!

طی 24 ساعت فقط 4 یا 5 ساعت میخوابم!

زندگی رو پوچ میدونم.حس میکنم هرکاری کنم یهو میمیرم یا یکی از دست میدم.

استرس و تپش قلبم راحتم نمیذاره!

نیاز به راهنمایی دارم.

خواهش میکنم اگر کسی میتونه حال و هوای منو تغییر بده دریغ نکنه چون واقعا

همدم و محرم رازی ندارم که باهاش صحبت کنم / ممنونم...











سلام
دوست عزیز اول از همه باید خدمتتون عرض کنم حواهر من هم مشکل شما رو داشت
دقیقا مثل شما!
بهترین پیشنهاد من به شما اینه که برین پیش روانشناس
حتما این کار رو انجام بدهین مطمئین باشین با مصرف چند تا قرص خیلی ساده که اعتیاد اور هم نیستن راحت میشین و مثل قبل خوب میشین
بگذارین من یک چیزیی بهتون بگم!
چیزی بنام عزرائل و جن و روح و پری وجود نداره همه این حرفها از ذهن ادم های بیمار درست شده
خودتونو ناراحت نکنین زندگی زیباست به شرطی که برای زیبایی قدم بردارین
 

المینا

عضو جدید
سلام
راستش من ازنفس تنگی میترسم....شدیدا...اونقدر که گاهی این حس بهم دست میده که دارم خفه میشم....
بچه که بودم یه فیلم دیدم توش دختره داشت خفه میشد بعد گلوش رو سوراخ کردن توش نی گذاشتن تا از طریق اون بتونه نفس بکشه..
بعد ازاون ترس ازخفه شدن شدیدا رفت توی وجودم...وجدیدا بیشتر هم شده...خیلی خیلی بیشتر!
گاهی فکر میکنم تنها راهش اینه که هیپنوتیزمم کنن و از ذهنم پاکش کنن!:(
چیکار کنم تا این ترس ازوجودم بره؟؟؟؟؟؟؟
 

silver light

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
راستش من ازنفس تنگی میترسم....شدیدا...اونقدر که گاهی این حس بهم دست میده که دارم خفه میشم....
بچه که بودم یه فیلم دیدم توش دختره داشت خفه میشد بعد گلوش رو سوراخ کردن توش نی گذاشتن تا از طریق اون بتونه نفس بکشه..
بعد ازاون ترس ازخفه شدن شدیدا رفت توی وجودم...وجدیدا بیشتر هم شده...خیلی خیلی بیشتر!
گاهی فکر میکنم تنها راهش اینه که هیپنوتیزمم کنن و از ذهنم پاکش کنن!:(
چیکار کنم تا این ترس ازوجودم بره؟؟؟؟؟؟؟
زندگی پر از ترسهایی هست که ممکنه کل وجود ما رو در بر بگیره
تا حالا شده واقعا یک نی پیدا کنین و امتحان کنین ببینین اگه این کار رو بکنین چی میشه؟
منظورم این نیست که واقعا اون کار رو انجام بدهین
اما فکر میکنین چقدر درد داشته باشه؟
فقط جداره پوست ادم درد رو احساس میکنه و بعدش برای ادم نی تبدیل میشه به یک جسم خارجی و هیچ دردی هم نداره!
شما اینو در نظر بگیرین!
در شرایط اون شخص گیر کردین!
دوست دارین خفه بشین یا با اون روش نجات پیدا کنینن؟

برای گریز از اون حالت نفس خیلی عمیق شکمی بکشین جوری که به به شکمتوت فشار بیاد و کمی احساس درد کنین
حتما تاثیر میگذاره!
 

المینا

عضو جدید
زندگی پر از ترسهایی هست که ممکنه کل وجود ما رو در بر بگیره
تا حالا شده واقعا یک نی پیدا کنین و امتحان کنین ببینین اگه این کار رو بکنین چی میشه؟
منظورم این نیست که واقعا اون کار رو انجام بدهین
اما فکر میکنین چقدر درد داشته باشه؟
فقط جداره پوست ادم درد رو احساس میکنه و بعدش برای ادم نی تبدیل میشه به یک جسم خارجی و هیچ دردی هم نداره!
شما اینو در نظر بگیرین!
در شرایط اون شخص گیر کردین!
دوست دارین خفه بشین یا با اون روش نجات پیدا کنینن؟

برای گریز از اون حالت نفس خیلی عمیق شکمی بکشین جوری که به به شکمتوت فشار بیاد و کمی احساس درد کنین
حتما تاثیر میگذاره!

نه مشکل من نی نیست....فقط ماجرای شروع ترسم رو گفتم!
مشکل من ترس از خفه شدنه....
گاهی نفسمو حبس میکنم میگم شاید اینطوری بفهمم اونقدراهم که فکر میکنم زجرکش کننده نیست...ولی فایده نداره.
فکرش برام داره روز به روز بزرگتر میشه.
 

المینا

عضو جدید
من 15 ماهه از دوستم که قرار بود باهم ازدواج کنیم جدا شدم..ما 8 سال باهم بودیم یعنی از سوم راهنمایی با ایشون بودم..و به هر حال شخصیتم با ایشون رشد کرده...علت جداییمون هم خیانت ایشون بود .ولی واقعا در عرض 8 سال باید بگم باهم هیچ مشکلی نداشتیم...
من خیلی توی این 15 ماه منطقی رفتار کردم..ولی الان حس میکنم که واقعا بدون اون نمیتوم...البته بگم دقیقا 1 سال که گذشت ایشون با من تماس گرفتن...سعی کردن باهام صحبت کنن...ولی من چون نمیدونستم کار درست چیه جوابشونو ندادم...
به نظر شما چیکار باید کرد!!!!
من مشاور نیستم...اما برای اطرافیانم خیلی از این مشکلا پیش اومده.
کارخوبی کردی جوابشو ندادی......
8سال کم نیست....درواقع خیلییییییییییییییه وکسی که به راحتی از این 8سال میگذره ....من اعتقادم اینه که نباید بهش اعتماد کرد!
تازه اینکه بعد از یکسال برگشته....جای تاسف داره....
یکسال زمان زیادیه برای پشیمونی!!!!!!!!!!!!!!!!
نمیخوام قضاوت کنما...ولی چرا بعد از یکسال برگشته؟؟؟!!!
 

silver light

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه مشکل من نی نیست....فقط ماجرای شروع ترسم رو گفتم!
مشکل من ترس از خفه شدنه....
گاهی نفسمو حبس میکنم میگم شاید اینطوری بفهمم اونقدراهم که فکر میکنم زجرکش کننده نیست...ولی فایده نداره.
فکرش برام داره روز به روز بزرگتر میشه.
خوب شروع ترستون خیلی مهمه
باید ببینین چرا ترس از خفه شدن رو دارین
خوبه که دارین تلاش میکنین تا بهتر بشین و با ترستون مقابله کنین
به جای فکر کردن به این مساله خودتونو مشغول کنین
با هرچیزی
فقط زمانتونو پر کنین
بیکار نشینین
من همیشه گفتم و میگم بهترین کاری که میتونین برای خودتون انجام بدین ورزش هست
امتحان کنین هیچ ضرری نداره
 

Similar threads

بالا