کیانا احمدی
کاربر فعال
بحث پايانى اين بخش:
در پايان بحث از ماجراى بعثت رسول خدا(ص)-طبقوعدهاى كه داديم-لازم است مقدارى هم درباره شريعت و آئينى كه رسول خدا(ص)قبل از بعثت از آن پيروى ميكرده بحثشود، زيرا اين مطلب از نظر تاريخ مسلم است كه:
اولا-رسول خدا(ص)در تمام دوران زندگى قبل از بعثتخود،لحظهاى در برابر بتها پرستش نكرد،و از آئين مشركين وبتپرستان و سنتها و مراسم شركآلود و غلط ايشان پيروى نكرد،و از«اكل ميته»و ذبائحى كه نام خدا بر آنها ذكر نشده بودنمىخورد،و اينكه در صحيح بخارى و مسند احمد بن حنبل آمدهاست كه گويند:
براى رسولخدا(ص)سفره غذائى حاضر كردند،و زيد بنعمرو بن نفيل[194] را نيز بر سر آن سفره خواندند،ولى زيد از حضور برسر آن سفره خوددارى كرده گفت:
«انا لا آكل مما تذبحون على انصابكم،و لا آكل الا ما ذكر اسمالله عليه»
من از آنچه شما بر بتهاى خود ذبح ميكنيد نمىخورم و جز آنچه را نامخدا بر آن برده شده نخواهم خورد.و در نقل احمد بن حنبل هست كهرسول خدا(ص)بر سر سفرهاى با سفيان بن حارث غذا ميخورد وزيد از آنجا عبور كرد و آن دو او را به خوردن دعوت كردند و او چنين پاسخى داد...[195]مخدوش و غير قابل قبول است و از اينرو خود اهل سنت وآنها كه صحيح بخارى را صحيحترين كتابهاى حديثى ميدانندنتوانستهاند آنرا بپذيرند و در صدد توجيه برآمده كه از آنجملهسهيلى در كتاب«الروض الانف»گويد:
«كيف وفق الله زيدا الى ترك ما ذبح على النصب و ما لم يذكراسم الله عليه و رسوله(ص)كان اولى بهذه الفضيلة فى الجاهليةلما ثبت من عصمة الله تعالى له»[196]يعنى چگونه خداوند به زيد اين توفيق را عنايت كرد كه از خوردنذبحى كه براى بتها ذبح شده و يا نام خدا بر آن جارى نشده بود خوددارىكند،ولى به رسول خدا چنين توفيقى نداد،با اينكه رسول خدا(ص) بهچنين فضيلتى سزاوارتر بود بخاطر عصمتى كه از سوى خداى تعالىداشت:
و آنگاه درصدد پاسخ و توجيه برآمده و گويد:
«ليس فى الرواية انه قد اكل من السفره و بان شرع ابراهيم انما جاء بتحريمالميتة لا بتحريم ما ذبح لغير الله تعالى فريد امتنع عن اكل ما ذبح لغير الله براى رآهلا بشرع ما تقدم»
يعنى-در روايت نيامده كه آنحضرت از آن سفره چيزى خورد،و از اين گذشتهشرع ابراهيم ميته را حرام كرده بود نه آنچه را كه نام خدا بر آن جارى نشده بود،و ازاينرو زيد طبق راى خود از خوردن آن غذا خوددارى كرد نه بخاطر شريعت گذشته.
ولى براى خواننده محترم روشن است كه اين پاسخ نميتوانداشكال و شبهه را از ذهن انسان رفع كند و بهتر آن است كه اصلحديث را كه بگفته ايشان بر خلاف دليلهائى است كه عصمترسول خدا(ص)را ثابت كرده مردود بدانيم و آنرا نپذيريم.
و همچنين حديث«استلام اصنام»-دست و صورت ماليدنبه بتها بعنوان تبرك و احترام-كه در روايات ايشان آمده[197] وروايات ديگرى كه حكايت از مشاركت آنحضرت در مراسمشركآميز آنها ميكند همگى مردود و مخالف با مبانى و اصول خودآنها در باب نبوت آن بزرگوار است.
ثانيا از نظر تاريخ مسلم است كه آنحضرت قبل از بعثتعبادتهائى از قبيل نماز و روزه و طواف و حج و عبادتهاى ديگرىانجام ميداده چنانچه در حديث عايشه و ديگران در ماجراى بعثتاين جمله بود كه:
«فكان يخلو بغار حراء فيتحنث فيه»
و«تحنث»را به«تعبد»معنا كرده بودند.
و مرحوم فتال نيشابورى در روضة الواعظين گفته:
«رسول خدا(ص)از اول تكليف روزه ميگرفت و نمازمىگذارد،بعكس آنچه در ميان قوم معمول بود و چون به سنچهل سالگى رسيد خداوند بوسيله جبرئيل او را مامور به ابلاغرسالت فرمود...»[198]و اكنون با توجه به اين دو مقدمه اين بحث پيش آمده كه آيارسول خدا(ص)در پيروى از مرام مقدس توحيد و عمل بهدستورات و اعمال دينى تابع چه شريعتى بوده؟آيا شريعت انبياءگذشته و يا شريعتخود يعنى شريعت مقدس اسلام كه بعدامامور به ابلاغ و اظهار آن گرديد...و در آن وقت تنها خودآنحضرت مامور به پيروى و انجام اعمال آن بود...
و بنابر آنچه گفته شد تذكر اين نكته در اينجا لازم است كهبه نظر نگارنده طرح اين بحث بنحوى كه در كتابهاى دانشمنداناسلامى اعم از دانشمندان شيعه و اهل سنت-آمده خالى از نوعىتسامح و بىدقتى نيست زيرا آن مسئله را به اين نحو و با اينعبارت طرح كرده و گفتهاند:
«اعلم ان علماء الخاصه و العامه اختلفوا فى ان النبى(ص)
هل كان قبل بعثته متعبدا بشريعته ام لا...»[199]و يا اين عبارت كه از يكى از دانشمندان بزرگ اهل سنتاست كه ميگويد:
«و قد اختلف العلماء فى تعبده قبل البعثه هل كان على شرع ام لا؟»[200]يعنى علماء اختلاف دارند در اينكه تعبد و انجام عبادتهاى آنحضرت پيش ازماجراى بعثت آيا بر طبق شرعى از شرايع بوده يا نه؟
و وجه تسامح و بىدقتى همين است كه اعمال و عبادات آنبزرگوار بطور مسلم بر طبق شريعتى انجام ميشده كه آن شريعتياشريعت پيمبران گذشته بوده و يا شريعتخود آنبزرگوار...
و شايد مرحوم علامه(ره)در شرحى كه بر مختصر ابن حاجبنگاشته و عبارت آنرا مرحوم مجلسى در بحار الانوار نقل كردهمتوجه اين مطلب بوده كه بحث را اينگونه مطرح فرموده:
«اختلف الناس فى ان النبى(ص)هل كان متعبدا بشرع احد من الانبياءقبله قبل النبوه ام لا... »[201]كه براى اهل تحقيق روشن است كه اين عبارت از آنتسامح و اشكال خالى است و بهر صورت مسئله آنقدر مهم نيستكه بيش از اين مقدار وقتشما را بگيريم و اين مقدار هم از باب تذكر بنظر لازم آمد.و بهتر آن است كه به اصل بحث بازگرديم وبحث را اينگونه طرح كنيم كه:آيا رسول خدا(ص)قبل از بعثتتابع چه شريعتى از شريعتهاى الهى بوده؟
جمعى معتقدند كه آنحضرت تابع شريعتهاى پيمبران قبل ازخود بوده؟و گروهى نيز معتقدند كه تابع شريعتخود يعنىشريعت اسلام بوده،با اين توضيح كه در آنزمان بدان حضرتوحى ميشد و به اصطلاح«نبى»بود،و موظف بود بدانچه بر اووحى ميشد بدان عمل كند،ولى«رسول»نبود و وظيفه نداشتآنها را بديگران ابلاغ كند،تا سن چهل سالگى كه بهمنصب رسالت مفتخر گرديد و موظف شد اين آئين مقدس رابديگران نيز ابلاغ كند.
گروه اول نيز كه عقيده دارند آنحضرت تابع شريعتهاىپيمبران قبل از خود بوده درباره آن شريعت و آن پيامبراختلاف نظر دارند و چهار نظريه درباره آن شريعت ذكر شده:
1-شريعت نوح عليه السلام2-شريعت ابراهيم عليه السلام3-شريعت موسى عليه السلام4-شريعت عيسى عليه السلامو در اينجا نظريه پنجمى هم ابراز شده و آن اين است كهگفتهاند: هر چه نزد آنحضرت ثابتشده بود كه شريعت است از آنپيروى كرده و بدان عمل ميكرد و پيرو شريعت مخصوصى نبود.وبنظر ميرسد غرض ورزى و دستسياست بازان و قصهپردازان يهودو نصارى هم در اين مسئله راه يافته باشد و براى اثبات اينكهشريعت اسلام پيرو همان شرايع يهود و نصارى است ورسول خدا(ص)نيز تابع موسى و عيسى بوده به اين بحث دامنزده و احيانا اظهار نظرهائى كرده باشند زيرا آنها كه باكنداشتند ابراهيم عليه السلام را يهودى يا نصرانى بخوانند هيچباكى نداشتند كه رسولخدا(ص)و سلاله ابراهيم عليه السلام رايهودى و يا نصرانى بدانند!و بهر صورت هر يك از دو دسته براىمدعاى خود دليلهائى ذكر كردهاند و دانشمندان نيز آنها را دركتابهاى خود بتفصيل نقل كردهاند كه فشردهاى از آنرا ميتوانيددر بحار الانوار مجلسى(ره)بخوانيد[202] و بنظر ما آنچه در مياندليلهاى دسته اول(يعنى آنها كه گفتهاند رسول خدا تابعشريعتهاى قبل از خود بوده) مهم و قابل بحث ميباشد چند آيهقرآنى است و بقيه گفتارها اجتهادات و يا روايات ضعيفى استكه از نقل آنها صرفنظر ميكنيم.و به نقل همان آيات اكتفامىنمائيم
در پايان بحث از ماجراى بعثت رسول خدا(ص)-طبقوعدهاى كه داديم-لازم است مقدارى هم درباره شريعت و آئينى كه رسول خدا(ص)قبل از بعثت از آن پيروى ميكرده بحثشود، زيرا اين مطلب از نظر تاريخ مسلم است كه:
اولا-رسول خدا(ص)در تمام دوران زندگى قبل از بعثتخود،لحظهاى در برابر بتها پرستش نكرد،و از آئين مشركين وبتپرستان و سنتها و مراسم شركآلود و غلط ايشان پيروى نكرد،و از«اكل ميته»و ذبائحى كه نام خدا بر آنها ذكر نشده بودنمىخورد،و اينكه در صحيح بخارى و مسند احمد بن حنبل آمدهاست كه گويند:
براى رسولخدا(ص)سفره غذائى حاضر كردند،و زيد بنعمرو بن نفيل[194] را نيز بر سر آن سفره خواندند،ولى زيد از حضور برسر آن سفره خوددارى كرده گفت:
«انا لا آكل مما تذبحون على انصابكم،و لا آكل الا ما ذكر اسمالله عليه»
من از آنچه شما بر بتهاى خود ذبح ميكنيد نمىخورم و جز آنچه را نامخدا بر آن برده شده نخواهم خورد.و در نقل احمد بن حنبل هست كهرسول خدا(ص)بر سر سفرهاى با سفيان بن حارث غذا ميخورد وزيد از آنجا عبور كرد و آن دو او را به خوردن دعوت كردند و او چنين پاسخى داد...[195]مخدوش و غير قابل قبول است و از اينرو خود اهل سنت وآنها كه صحيح بخارى را صحيحترين كتابهاى حديثى ميدانندنتوانستهاند آنرا بپذيرند و در صدد توجيه برآمده كه از آنجملهسهيلى در كتاب«الروض الانف»گويد:
«كيف وفق الله زيدا الى ترك ما ذبح على النصب و ما لم يذكراسم الله عليه و رسوله(ص)كان اولى بهذه الفضيلة فى الجاهليةلما ثبت من عصمة الله تعالى له»[196]يعنى چگونه خداوند به زيد اين توفيق را عنايت كرد كه از خوردنذبحى كه براى بتها ذبح شده و يا نام خدا بر آن جارى نشده بود خوددارىكند،ولى به رسول خدا چنين توفيقى نداد،با اينكه رسول خدا(ص) بهچنين فضيلتى سزاوارتر بود بخاطر عصمتى كه از سوى خداى تعالىداشت:
و آنگاه درصدد پاسخ و توجيه برآمده و گويد:
«ليس فى الرواية انه قد اكل من السفره و بان شرع ابراهيم انما جاء بتحريمالميتة لا بتحريم ما ذبح لغير الله تعالى فريد امتنع عن اكل ما ذبح لغير الله براى رآهلا بشرع ما تقدم»
يعنى-در روايت نيامده كه آنحضرت از آن سفره چيزى خورد،و از اين گذشتهشرع ابراهيم ميته را حرام كرده بود نه آنچه را كه نام خدا بر آن جارى نشده بود،و ازاينرو زيد طبق راى خود از خوردن آن غذا خوددارى كرد نه بخاطر شريعت گذشته.
ولى براى خواننده محترم روشن است كه اين پاسخ نميتوانداشكال و شبهه را از ذهن انسان رفع كند و بهتر آن است كه اصلحديث را كه بگفته ايشان بر خلاف دليلهائى است كه عصمترسول خدا(ص)را ثابت كرده مردود بدانيم و آنرا نپذيريم.
و همچنين حديث«استلام اصنام»-دست و صورت ماليدنبه بتها بعنوان تبرك و احترام-كه در روايات ايشان آمده[197] وروايات ديگرى كه حكايت از مشاركت آنحضرت در مراسمشركآميز آنها ميكند همگى مردود و مخالف با مبانى و اصول خودآنها در باب نبوت آن بزرگوار است.
ثانيا از نظر تاريخ مسلم است كه آنحضرت قبل از بعثتعبادتهائى از قبيل نماز و روزه و طواف و حج و عبادتهاى ديگرىانجام ميداده چنانچه در حديث عايشه و ديگران در ماجراى بعثتاين جمله بود كه:
«فكان يخلو بغار حراء فيتحنث فيه»
و«تحنث»را به«تعبد»معنا كرده بودند.
و مرحوم فتال نيشابورى در روضة الواعظين گفته:
«رسول خدا(ص)از اول تكليف روزه ميگرفت و نمازمىگذارد،بعكس آنچه در ميان قوم معمول بود و چون به سنچهل سالگى رسيد خداوند بوسيله جبرئيل او را مامور به ابلاغرسالت فرمود...»[198]و اكنون با توجه به اين دو مقدمه اين بحث پيش آمده كه آيارسول خدا(ص)در پيروى از مرام مقدس توحيد و عمل بهدستورات و اعمال دينى تابع چه شريعتى بوده؟آيا شريعت انبياءگذشته و يا شريعتخود يعنى شريعت مقدس اسلام كه بعدامامور به ابلاغ و اظهار آن گرديد...و در آن وقت تنها خودآنحضرت مامور به پيروى و انجام اعمال آن بود...
و بنابر آنچه گفته شد تذكر اين نكته در اينجا لازم است كهبه نظر نگارنده طرح اين بحث بنحوى كه در كتابهاى دانشمنداناسلامى اعم از دانشمندان شيعه و اهل سنت-آمده خالى از نوعىتسامح و بىدقتى نيست زيرا آن مسئله را به اين نحو و با اينعبارت طرح كرده و گفتهاند:
«اعلم ان علماء الخاصه و العامه اختلفوا فى ان النبى(ص)
هل كان قبل بعثته متعبدا بشريعته ام لا...»[199]و يا اين عبارت كه از يكى از دانشمندان بزرگ اهل سنتاست كه ميگويد:
«و قد اختلف العلماء فى تعبده قبل البعثه هل كان على شرع ام لا؟»[200]يعنى علماء اختلاف دارند در اينكه تعبد و انجام عبادتهاى آنحضرت پيش ازماجراى بعثت آيا بر طبق شرعى از شرايع بوده يا نه؟
و وجه تسامح و بىدقتى همين است كه اعمال و عبادات آنبزرگوار بطور مسلم بر طبق شريعتى انجام ميشده كه آن شريعتياشريعت پيمبران گذشته بوده و يا شريعتخود آنبزرگوار...
و شايد مرحوم علامه(ره)در شرحى كه بر مختصر ابن حاجبنگاشته و عبارت آنرا مرحوم مجلسى در بحار الانوار نقل كردهمتوجه اين مطلب بوده كه بحث را اينگونه مطرح فرموده:
«اختلف الناس فى ان النبى(ص)هل كان متعبدا بشرع احد من الانبياءقبله قبل النبوه ام لا... »[201]كه براى اهل تحقيق روشن است كه اين عبارت از آنتسامح و اشكال خالى است و بهر صورت مسئله آنقدر مهم نيستكه بيش از اين مقدار وقتشما را بگيريم و اين مقدار هم از باب تذكر بنظر لازم آمد.و بهتر آن است كه به اصل بحث بازگرديم وبحث را اينگونه طرح كنيم كه:آيا رسول خدا(ص)قبل از بعثتتابع چه شريعتى از شريعتهاى الهى بوده؟
جمعى معتقدند كه آنحضرت تابع شريعتهاى پيمبران قبل ازخود بوده؟و گروهى نيز معتقدند كه تابع شريعتخود يعنىشريعت اسلام بوده،با اين توضيح كه در آنزمان بدان حضرتوحى ميشد و به اصطلاح«نبى»بود،و موظف بود بدانچه بر اووحى ميشد بدان عمل كند،ولى«رسول»نبود و وظيفه نداشتآنها را بديگران ابلاغ كند،تا سن چهل سالگى كه بهمنصب رسالت مفتخر گرديد و موظف شد اين آئين مقدس رابديگران نيز ابلاغ كند.
گروه اول نيز كه عقيده دارند آنحضرت تابع شريعتهاىپيمبران قبل از خود بوده درباره آن شريعت و آن پيامبراختلاف نظر دارند و چهار نظريه درباره آن شريعت ذكر شده:
1-شريعت نوح عليه السلام2-شريعت ابراهيم عليه السلام3-شريعت موسى عليه السلام4-شريعت عيسى عليه السلامو در اينجا نظريه پنجمى هم ابراز شده و آن اين است كهگفتهاند: هر چه نزد آنحضرت ثابتشده بود كه شريعت است از آنپيروى كرده و بدان عمل ميكرد و پيرو شريعت مخصوصى نبود.وبنظر ميرسد غرض ورزى و دستسياست بازان و قصهپردازان يهودو نصارى هم در اين مسئله راه يافته باشد و براى اثبات اينكهشريعت اسلام پيرو همان شرايع يهود و نصارى است ورسول خدا(ص)نيز تابع موسى و عيسى بوده به اين بحث دامنزده و احيانا اظهار نظرهائى كرده باشند زيرا آنها كه باكنداشتند ابراهيم عليه السلام را يهودى يا نصرانى بخوانند هيچباكى نداشتند كه رسولخدا(ص)و سلاله ابراهيم عليه السلام رايهودى و يا نصرانى بدانند!و بهر صورت هر يك از دو دسته براىمدعاى خود دليلهائى ذكر كردهاند و دانشمندان نيز آنها را دركتابهاى خود بتفصيل نقل كردهاند كه فشردهاى از آنرا ميتوانيددر بحار الانوار مجلسى(ره)بخوانيد[202] و بنظر ما آنچه در مياندليلهاى دسته اول(يعنى آنها كه گفتهاند رسول خدا تابعشريعتهاى قبل از خود بوده) مهم و قابل بحث ميباشد چند آيهقرآنى است و بقيه گفتارها اجتهادات و يا روايات ضعيفى استكه از نقل آنها صرفنظر ميكنيم.و به نقل همان آيات اكتفامىنمائيم