راههای افزایش خودآگاهی
همانطور که در مقاله خودآگاهی خواندید و اطلاعاتی درباره مهارت و چگونگی خودآگاهی کسب کردید. در ادامه، در این مطلب قصد داریم نمونه مثالهای واقعی از خودآگاهی در زندگی افراد را بیان کنیم تا راحتتر با مفهوم آن آشنا شوید. شاید شما هم این مثالها را در زندگی روزمره خود دیده یا تجربه کرده باشید. در ادامه 5 راه افزایش خودآگاهی را نیز نام برده و توضیح میدهیم.
3 نمونه از مثالهای خودآگاهی
ما میدانیم که خودآگاهی خوب است، اما چگونه فرد بداند نیاز دارد که مهارت خودآگاهی را در خود تقویت کند. در زیر سه نمونه از افرادی که مهارتهای خودآگاهی را تمرین میکنند آورده شده است:داستان اول: علی در محل کار
علی اغلب با ایجاد یک گزارش فصلی در محل کار خود با مشکل مواجه است و او اغلب نتایج پایینتری را ارائه میکند. او متوجه عدم تطابق بین استانداردها و عملکرد خود میشود و درگیر خودارزیابی میشود تا مشخص کند که دلیل آن از چیست و چگونه باید آنها بهبود دهد.او از خود میپرسد چه چیزی این کار را برایش سخت میکند، و متوجه میشود که به نظر میرسد هرگز در انجام کارهایی که در گزارش آمده مشکلی ندارد، بلکه آن را منسجم و واضح مینویسد.
علی تصمیم میگیرد با گذراندن دورهای برای بهبود توانایی نوشتاریاش، از همکارش بخواهد که گزارش او را قبل از ارسال آن بررسی کند و یک الگوی قابل استفاده مجدد برای گزارشهای آینده ایجاد کند، این اختلاف را برطرف کند تا مطمئن شود که تمام اطلاعات مرتبط را شامل میشود.
داستان دوم: مریم در ارتباط با همسر
مریم با همسرش مشکل رابطه دارد. او فکر میکند که همسرش به او نمیگوید که دوستش دارد یا به اندازه کافی محبتش را به او نشان نمیدهد، به همین دلیل آنها اغلب در این مورد بحث و دعوا دارند.مریم ناگهان متوجه میشود که ممکن است او نیز در ایجاد این مشکل، نقش داشته باشد. با خود فکر کرده و میبیند که اغلب از همسرش، بدون توجه به کارهای خوبی که برای او انجام میدهد و محبتی که ابراز میکند، قدردانی نمیکند،
مریم وقتی همسرش به او ابراز محبت و علاقه نمیکند، به این فکر می کند که او عمداً از انجام کارهایی که دوست دارد اجتناب میکند. به همین دلیل تصمیم میگیرد زمانی را صرف فکر کردن و صحبت کردن با همسرش در مورد اینکه چگونه میخواهند عشق را بروز دهند و دریافت کنند، بگذراند سپس آنها شروع به کار روی بهبود روابط خود میکنند.
داستان سوم: سارا و تنهایی
سارا با عزت نفس پایین دست و پنجه نرم میکند که باعث علائم افسردگی در او شده است. سارا به اندازه کافی احساس خوبی نسبت به خود ندارد به همین دلیل فرصتهایی را که برایش پیش میآید را نمیپذیرد. او شروع به کار با یک درمانگر میکند تا به او در ایجاد خودآگاهی کمک کند.دفعه بعد که فرصتی برایش پیش میآید، فکر میکند که باز هم نمیخواهد این کار را انجام دهد و مانند قبل آن را رد کند. بعداً با کمک برخی از تکنیکهای خودآگاهی، سارا متوجه میشود که در اصل دلیلی که نمیخواهد این کار را انجام دهد، اینست که میترسد که به اندازه کافی خوب نباشد.
سارا به خود یادآوری میکند که به اندازه کافی خوب است و افکار خود را به این سمت هدایت میکند که “اگر موفق شدم چه می شود؟” به جای “اگر شکست بخورم چه؟” او این فرصت را میپذیرد و به استفاده از خودآگاهی و عشق به خود برای بهبود شانس موفقیت خود ادامه میدهد.
این سه داستان نشان میدهند که خودآگاهی چگونه میتواند به نظر برسد و وقتی برای رسیدن به آن تلاش کنید، چه کاری میتواند برای شما انجام دهد. بدون خودآگاهی، علی به گزارش های بد ادامه میداد، مریم به یک رابطه ناخشنود ادامه میداد یا همه چیز را به هم می زد و سارا هرگز از فرصتی که به رشد او کمک کرد استفاده نمیکرد.
می توانید این داستان ها را همه جا در زندگی خود یا اطراف پیدا کنید.
منبع