دیدگاهای انیشتین پیرامون علم و دین و اخلاق

uraniburg

عضو جدید

آلبرت انیشتین دانشمندی دیندار ؛ دیدگاهای انیشتین پیرامون علم و دین و اخلاق

جستار زیر ترجمه گفتگوی "جرالد هالتون" استاد فیزیک و تاریخ علم دانشگاه هاروارد با "آن ریلی" از پایگاه اینترنتی علم و الهیات درباره دیدگاه های انیشتین درباره نسبیت گرایی و رابطه میان علم و دین و اخلاق است که پیش روی خوانندگان قرار می گیرد .

دستاورد انیشتین تنها به علوم محدود نمی شود. کاردینال "یوزف راتزینگر" اسبق، پاپ بندیکت کنونی در یکی از اظهارات خود در مراسم عشای ربانی کلیسای باسیلیکای سنت پیتر که پیش از جلسه سری برگزار شد گفت، ما به سوی استبداد نسبیت گرایی حرکت می کنیم که هیچ چیز را قطعی نمی داند و تنها خود فرد و خواسته او را به عنوان آخرین مقیاس باقی می گذارد.
اظهارات پاپ بندیکت در زمینه خطرهای نسبیت گرایی چگونه بر دیدگاه معاصر نظریه نسبیت انیشتین تأثیر می گذارد؟


-این دیدگاه وجود دارد که علم و نسبیت ممکن است نه تنها در پیشرفتهایی فیزیک تأثیر بگذارد - که در آن نیز تردید وجود دارد- بلکه سرریز شدن چیزی را تشکیل می دهد که نسبیت گرایی در اخلاق و زندگی نامیده می شود.

این امر همواره برای کلیسائیان در انگلستان و آمریکا از مشکلات بزرگی محسوب می شده است. در حقیقت، از انیشتین در طول زندگی وی پرسیده شد که آیا نسبیت در اولین حرکت از الحاد به زندگی و تفکر عادی ضروری است با خیر. وی همواره این امر را انکار کرد. بسیاری از فیزیکدانان خود را به قدرت تام نسبیت گرایی نسبت نداده اند.

انیشتین چگونه مفاهیم دینی کار خود را در نسبیت گرایی درک کرده است؟



انیشتین تا زمان مرگ خود اعتقاد داشت که جستجو برای اشاره به تمام رخدادهای اعمال اراده بر بخش نامرئی ارواح بی فایده است

- در سال 1928، وی در سوئیس سخنرانی درباره علم و دین ایراد کرد و گفت، علم ممکن است براساس علیت محض پدیده آمده باشد. این امر اعتقادی است که تنها برای انسانهای نخستین دارای ارزش است. اکنون باید گفت این طرز تفکر وی درباره نسبیت نیست، اما این امر درباره دیدگاه وی در زمینه ایفای نقش علیت در علم و تمام جهان است تا این که دیگر جایی برای معجزات باقی نماند ، یا برای مثال به دنبال اعتقاد "آرتور شوپنهاور" دیگر جایی برای اراده آزاد باقی نماند.


وی چگونه به انتقادهایی که به این دیدگاه وارد شد پاسخ داد؟



در سال 1916 نوشت، به واسطه علم به چه هدفی می توان دست یافت که من خود را وقف آن کرده ام؟ من خود را وقف چیزی کرده ام که در جوهر علیه آن چیزی است که برپایه حادثه پیشرفت قرار دارد. بار دیگر وی علیه حوادث و علیه احتمالات برخاسته و می خواست به چیزی دست یابد که ، برای او، قطعی باشد و این امر آن چیزی بوده که علّی است. وی در سال 1918، به عنوان بخشی از این امر اعتراف کرد که در آرزوی برقراری هماهنگی پیشین بنیاد ، نیازمند صبر بی پایان و پشتکار و استقامتی که تنها از حالتی ناشی می شود که در آن یک عابد دینی پرستش کرده و یک شخص عاشق عشق می ورزد بوده است. وی پس از آن رابطه میان کارعلمی - به نوعی که می خواست - و دینداری را به وجود آورد. بسیاری با این دیدگاه موافق نبودند. برای مثال، کاردینال "او کانل" از بوستون دیدگاه انیشتین از زمان و مکان را به لفافه ای متهم کرد که در زیر آن الحاد مخوفی پیچیده شده است. در آن زمان سرمقاله های بسیاری علیه انیشتین منتشر شد، چرا که آنها به این امر پی برده بودند که انیشتین ممکن است ایده مطلق گرایی را تنها برحسب بلاتکلیفی مطرح کند. چنین روند به طور قطع واکنشهای شدیدی به همراه داشت.



آیا واکنشهای شدید توجیه شده بود؟



انیشتین در سال 1905، زمانی که نسبیت را در نامه ای به یکی از دوستان خود معرفی کرد، گفت، این مقاله به هیچ وجه انقلابی و تحولی نیست، تنها یک دیدگاه درباره نظریه زمان و مکان است که پیشتر نیز وجود داشته است

انیشتین در سال 1905، زمانی که نسبیت را در نامه ای به یکی از دوستان خود معرفی کرد، گفت، این مقاله به هیچ وجه انقلابی و تحولی نیست، تنها یک دیدگاه درباره نظریه زمان و مکان است که پیشتر نیز وجود داشته است، و مسئله مهمی نیست، مسئله ای که در نظر او از اهمیت چندانی برخوردار نبود و ما امروز می دانیم این مسئله چقدر اهمیت دارد. او پس از آن در اینباره فکر کرد که نباید این امر را نسبیت بنامد باید آن را نظریه مطلق نامید، چرا که آنچه وی پیشنهاد می کرد تنها مطلق بودن سرعت نور نبود، بلکه بیش از آن بود. وی گفت که اگر نسبیت به درستی فهمیده شود، می توان آن را راه درست دیدن فیزیک تعبیر کرد، تا این که بتوانید همان کاربرد قوانین را بدون توجه به این که کجا قرار گرفته اید یا این که آیا در حال حرکت هستید یا خیر، ببینید.

این عدم تغییر پذیری قوانینی است که جانب مطلق بودن را به فیزیک نشان می دهد نه جانب نسبیت . در ذهن انیشتین، آنچه وی بدان عمل می کرد به نمایندگی از موارد مطلق بود ، واژه ای که خود هیچگاه از آن استفاده نکرد چرا که بدان اعتقاد نداشت. اما این امر درست در مقابل این حقیقت قرار می گیرد که متألهان فکر می کردند وی برحسب نسبیت گرایی عمل می کند.

آیا دفاع وی از قطعیت توضیحی برای این امر محسوب می شد که چرا وی گفته است دنیا به صورت اتفاقی به وجود نیامده است؟



بله. انیشتین، همچون نیوتن اعتقاد به قطعیت دارد. سیب افتاد و همانطور که افتاد کمی زمین را نیز به سوی خود جذب کرد، زمین کمی بالا کشیده شد. سقوط سیب تبادل مکان میان دو جسم است : یکی بسیار آشکار و دیگری امری که به سختی می توان آن را اندازه گرفت. جاذبه دو طرفه یکی از قوانین نیوتن است که دو جسم یکدیگر را جذب می کند. آنها راه چاره دیگری ندارند. این همان قانونمندی است که انیشتین از آن لذت می برد. آنچه وی بدان علاقه نداشت از سوی فیزیکدان دانمارکی "نیلز بور" و همکارش "ورنر هایزنبرگ" از آلمان مطرح شد، که آنچه در زندگی وجود دارد - تمام این نظم ها و تمام این قوانین طبیعی- اقیانوسی از احتمالات است، عدم قطعیتی در کنه پدیده های اتمی (تجزیه ناپذیر) وجود دارد.


از این دیدگاه، تنها برای پدیده های بزرگ همانند سیبها و ماه ها (اقمار) بازی عدم قطعیت را مشاهده نمی کنید. اما اگر پدیده های کوچکی را همچون مسیر یک الکترون در نظر بگیرید، تا زمانی که به مقصد نرسد نمی توانید درباره مسیر آن اظهار نظر کنید؛ در این مورد رفتن از یک مکان به مکان دیگر در یک خط مستقیم نیست. می توان گفت این الکترون در جستجوی مناسبترین مکان برای ظاهر شدن است.
دیدگاه نیلز بور که در کنه هرچیز یک احتمال وجود دارد، دیدگاهی است که به هیچ عنوان مورد قبول انیشتین نیست

این دیدگاه کپنهاکی (اشاره به نیلز بور) که در کنه هرچیز یک احتمال وجود دارد، دیدگاهی است که به هیچ عنوان از سوی انیشتین قابل قبول نیست. یک دلیل این است که اگر به اصول عدم قطعیت هایزنبرگ اعتقاد داشته باشید، موارد قطعی درباره طبیعت وجود دارد که نمی توانید در رابطه با آن صحبت کنید. برای مثال ، نمی توانید با احتساب این که شما از سرعت یک شیء خاص اطلاع داشته باشید درباره وضعیت آن دریک لحظه خاص سوال کنید؛ چرا که رابطه ای میان جایگاه و سرعت آن وجود دارد. اگر یک چیز را خوب بشناسید، نمی توانید چیزهای دیگر را به همان خوبی بشناسید. محصول این دو سنجش درباره آن از عدم قطعیت برخوردار است. از این روی، پوششی وجود دارد که پشت آن طبیعت به وجود ادامه داده و شما نمی توانید آن را دیده و درباره آن سوال کنید.
این امری است که انیشتین هیچگاه نپذیرفت، چرا که او گفت، طبیعت اصولاً حتی یک پدیده کوچک را از ما پنهان نکرده است. او گامهایی را به سوی متافیزیکی برداشته است که ما را مطمئن می کند قطعیت در کنه امور وجود دارد.

دیدگاههای انیشتین درباره دین چیست؟



انیشتین میان سالهای 1930 و 1948 اقدام به نگارش مجموعه مقالاتی کرد و در این مقالات دیدگاه های خود را در زمینه دین بسیار واضح بیان کرد. وی گفت دین تا کنون از دو فاز گذشته است. یکی دین هراسناک قدیمی که جایگزین دین اخلاق و رفتاری اخلاقی شد، اما مرحله سوم که در شرف آمدن است دین کیهانی نام دارد، پیوستن دین وعلم . انیشتین آن را به عنوان سومین بهشت خود در نظر گرفت و گفت - همچون اسپیونزا- تنها کسانی که از حس حیرت و شگفتی در عقلانیت و زیبایی جهان برخوردار هستند می توانند دانشمندان و متألهان واقعی باشند. او گفت ایده یک وجود که در وقایعی همچون وقوع معجزات دخالت می کند بخشی از دینی کیهانی را تشکیل نمی دهد بلکه دین و علم را با یکدیگر ترکیب کند. وی گفت : " دانشمندان جدی علم تنها کسانی هستند که بسیار دیندار باشند " .



چه عناصری دیدگاههای اولیه دینی انیشتین را شکل داد؟



انیشتین در زندگینامه خودنوشت می نویسد که والدین وی که به آیین یهودیت عمل نمی کردند او را به نزدیکترین مدرسه فرستادند، که این مدرسه به طور اتفاقی، یک مدرسه کاتولیک بود. او در تمام مقطع ابتدایی خود در جو و فضای مدارس کاتولیک توسط راهبه ها آموزش دید و این موضوع را دوست داشت، اما برخی از اعضای خانواده فکر کردند که وی به عنوان یک کودک باید مسائلی را درمورد دین خود یعنی یهودیت بداند؛ بنابراین، وی به صورت خصوصی در خانه با برخی ایده های دین یهودیت نیز آشنا شد. وی در زندگینامه خود نوشت نیز به یادگیری این دو سنت اشاره کرده و نسبت به آن ابراز مسرت کرده است و آن را "اولین بهشت دینی" خود نامیده است. وی در مرحله ای از زندگی اش ترانه هایی را درباره ستایش خداوند ساخت و زمانی که کودک بود آنها را در مدرسه اجرا کرد. در سن 12 سالگی، او والدینش را متقاعد کرد که گوشت و خوراک را باید برطبق شریعت یهود مصرف کنند.



چه امری باعث علاقه وی به علم شد؟



فردی در زمان کودکی یک نسخه از هندسه اقلیدس را به او داد و در آن کتاب انیتشتین به یک نوع تفکر متفاوت پی برد. او بهشت دینی خود را ترک کرد و دومین بهشت خود ، یعنی بهشت علم را پیدا کرد. پس از اقلیدس، وی به سمت خواندن کتابهایی در زمینه علم رفت و فریفته این موضوع شد. زمانی که از اقدامات نازی ها علیه یهودیان مطلع شد دهه 30 سالگی را سپری می کرد و در آنها هنگام بار دیگر به دین علاقمند شد و ایده دین کیهانی را گسترش داد که این سومین بهشت وی بود.



آیا علم انیشتین به مثابه دین وی بود؟



همانطور که اشاره شد، وی گفت، پرداختن به علم همان دیندار بودن است. وی حتی درجایی گفت که تنها دانشمندانی کار درست را انجام می دهند که به واقع افراد دینداری باشند، چرا که آنها به تمام انواع چیزهای دیگر که وی فکر می کند دین را از بین می برد -همچون خدای شخصی- اعتقاد ندارند. گالیله طلایه دار این تفکر بود. در نهایت این گالیله بود که در یکی از نامه های مشهورش اشاره کرده که دو راه برای رسیدن به خداوند وجود دارد یکی از طریق متون مقدس و یکی از طریق مطالعه طبیعت. پاپ ژان پل دوم نیز در بررسی خود از محاکمه گالیله این امر را پذیرفت.



انیشتین به چه نوع خدایی اعتقاد دارد؟



به خداوندی که قوانین تغییر ناپذیر طبیعت را خلق کرده است . این همان امری است که اسپیونزا نیز آن را گفته است. اعتقاد به قوانین تغییرناپذیر طبیعت که در ابتدا جهان را شکل داده همان دینداری است. در سال 1917، آلبرت انیشتین، لامدا، یازدهمین حرف الفبای یونانی ، را به نظریه عمومی نسبیت خود اضافه کرد. این عدد ثابت کیهان شناختی تعادل جهان را با متوازن کردن نیروی جاذبه زمین تضمین می کرد. انیشتین همانند اکثر معاصرانش، اعتقاد داشت که جهان دارای وضعیت ثابت و ایستایی است و منقبض یا منبسط نمی شود. این عدد ثابت انبساط نظری را غیر ممکن می ساخت. اگر چه در سال 1929، ادوین هابل منجم آمریکایی اعلام کرد که جهان منبسط می شود و انیشتین عدد ثابت لامدا را از معادله خود برداشت. امروزه فیزیکدانان بحث درباره حضور یک عدد ثابت کیهان شناختی را که بسیاری آن را به چگالی انرژی خلاء نسبت می دهند ادامه می دهند . تحقیقات اخیر نشان داده است که انبساط جهانی در حقیقت تسریع شده و نشان می دهد که باید نیروی در مقابل جاذبه زمین وجود داشته باشد .



آیا این امر با دلایل وی برای قرار دادن لامدا به معادله نسبیت وی ارتباط دارد؟



بسیاری فکر می کنند که پاسخ به این سوال مثبت است و با اسپیونزا ارتباط دارد. زمانی که معادله های عمومی نسبیت را دارید و آنها را حل می کنید، یکی از راه حل های ممکن نشان می دهد که جهان باید در زمان تغییر کند، رشد کند و یا تقلیل یابد. اگر در بینهایت زمان چنین بود، میزان ماده در آن به واسط میزان فضای در حال رشدی که بسیار جزئی بود رقیق می شد. اسپیونزا جایی در کتاب اخلاق خود اشاره کرده است که خداوند یک جهان خالی را خلق نکرده است. بسیاری اعتقاد دارند و من فکر می کنم که این امر درست است که این پاراگراف اسپیونزا در تلاش انیشتین برای حفظ این این معادله از نشان دادن این که ممکن است جهان برای همیشه منبسط شود تأثیر گذاشته است. قرار دادن عدد ثابت لامدا معادله عمومی نسبیت درسال 1917 اتفاق افتاد. تا سال 1929، اگرچه هابل ثابت کرده بود که جهان منبسط می شود و انیشتین گفت که این بزرگترین اشتباه وی بود که لامدا را در آن فرمول قرار داد. از آن زمان این امر مشخص شده است که نه تنها جهان منبسط می شود بلکه انبساط آن سریعتر و سریعتر رخ می دهد.



اصوی چگونه این تناقض را حل کرد؟



- وی تنها می بایست لامدا را حذف کرده و اجازه دهد جهان گسترش یابد. این امر باعث شد وی متوجه شود که یک صفحه از کتاب اسپیونزا کاربرد پذیر نبوده است. اما صفحات دیگر کاربرد پذیر بوده بود و هنوز هم هست .



اصول اخلاق انیشتین چیست؟



- انیشتین درباره چگونگی دستیابی به قوانین اخلاقی مطالب بسیاری نوشته است، چرا که وی احساس می کرد انجام این کار کاملاً ضروری است. ممکن است فکر کنید که می توانستید این مطالب را از مشاهدات و نحوه رفتار مردم استنباط کنید، اما از آنجا که مردم به روشهای گوناگونی رفتار می کنند نمی توان از راه مشاهده عمل کرد. وی گفت شما باید قوانین اخلاقی ای مانند آن چه که وی در فیزیک خود بدان پرداخته است پیدا کنید؛ این امر به معنای یافتن اصول بنیادینی است که می تواند در رأس مواردی که می توانید جزئیات را در آن خلاصه کنید قرار داد. باید اصولی را همچون "وجود خداوند" داشته باشید، جامعه بشری زمانی می درخشد که هماهنگ باشد و از آن می توان رفتار اخلاقی را در پرتو قواعد کلی استنباط کرد. اما درکجا می توانید این قواعد کلی را پیدا کنید؟ شما و من و اکثر مردم نمی توانند این کار را انجام دهند و او می گوید افراد بسیار خاصی هستند که می دانند چگونه این قیاسهای منطقی بنیادین را به واسطه کسانی که اصول بنیادین اخلاق را آموزش می دهند دست یابند. انیشتین نام سه نفر را در این زمینه مطرح کرده است، موسی (ع) ، عیسی (ع) و بودا. در نظر وی آنها به یک درجه مساوی خوب هستند همانطور که انرژی آنها یکسان است زمان و مکان نیز یکسان است و خداوند و طبیعت یکسان هستند. انیشتین به تفاوتهای میان این سه توجه چندانی ندارد.


وی یکی از طرفداران اخلاق یهودیت بود. بدان معنا که پس از طی کردن دوران کودکی دیگر به خوردن گوشت حلال یهودیت و رفتن به کنیسه اهمیت نداد و تنها برای امور خیریه به کنیسه می رفت. با وجود این، وی خود را یک یهودی می دانست و این امر را اغلب تکرار می کرد. برای مثال، در سال 1933، زمانی که به لندن رسید گفت، "می خواهم درباره خودم بگویم : من یک انسان هستم و یک اروپایی ( اروپایی، نه آلمانی) یهودی هستم. او در کتاب خود « اندیشه ها و عقاید» درباره این امر بحث می کند که چگونه می توان یک یهودی خوب و اخلاقی بود. او فکر می کند دین یهودیت در دومین مرحله ای قرار دارد که اخلاق مهمترین آن قلمداد می شود.
 

Similar threads

بالا