مخاطب خاص من
مخاطب خاص من
سلام
میدونی هر وقت میبینم کبوترها میتونن کنارت باشن اما من دعوت نمیکنی دلم میگیره اخه چرا من که جز یه دل تنها هیچ پیشکشی ندارم جز یه دست خالی چیزی ندارم میشه من دعوت کنی قول میدم دیگه اینقدر تا میبینم غر نزنم اخه من دوست دارم جای اینکه از صفحه تلویزیون نگاهت کنم نزدیک حرمت بیام کنار ایوان طلایت اونوقت تا میتونم از غصه های تو دلم بگم از دردهای تو دلم بگم البته میدونم که خودت همشون میدونی اما دلم میخواد با یکی حرف بزنم جز تو رئوفتر و مهربونتر و صبورتر کسی نمیشناسم تا بتونم از همه چیز براش بگم اخه چرا همش باید بگم میه دعوت کنی اخه دعوت نمیکنی تا بیام وقتی نمیطلبی دلم میگیره تا کی دور باشم و اشک بریزم تا کی لبخند فراموش کنم فقط خسته ام از تنهایی از تمام خنده های فراموش شده ام