خودتو با یه شعر وصف کن...!

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من و دل آمده بودیم به مهمانی تو
هر دو لبریز غزل غرق گل افشانی تو
دلکم عرض ادب کرد و همان گوشه نشست
من همه محو دل و او همه حیرانی تو
شب شعری که به پا بود در آن صبح لطیف
برد ما را به تب خیس و غزلخوانی تو
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی از تو و
مرگم از توست
سیل سیال نگاه سبزت
همه بنیان وجودم را ویرانه کنان می کاود
من به چشمان خیال انگیزت معتادم
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دنیا و قیلو قالش
قصه رو بیخیالش
دیوونه رو نگاه کن
ببین چه خوبه حالش
تو این دو روز دنیا
دل رو بزن به دریا
بزن به سیم اخر
دیوونه شو مثل ما
دیوونه غم نداره
هیچ چیزی کم نداره
حرفشو قلبش یکیه
دیوونه شو کی به کیه

 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
در فضايي كه مكان گم شده از وسعت آن
مي روم سوي قروني كه زمان برده زياد
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
غم دانه دانه می افتد روی صورتم
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] ...و ای که چه شور است طعم نبودنت[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]​
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بیا تا برات بگم قصه بره و گرگ
که چه جور آشنا شدن توی این دشت بزرگ
آخه شب بود می دونی بره گرگ و نمی دید
بره از گرگ سیاه حرفهای خوبی شنید
بره ی تنها رو گرگ به یه شهر تازه برد
بره تارفت تو خیال گرگ پریدو اونو خورد
بره باورنمی کرد گفت شاید خواب میبینه
ولی دید جای دلش خالی مونده تو سینه
بیا تا برات بگم تو همون گرگ بدی
که با نیرنگ و فریب به سراغم اومدی
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیا تا برات بگم آسمون سیاه شده
دیگه هر پنجره ای به دیواری واشده
بیاتا برات بگم گل تو گلدون خشکیده
دست سردم تاحالا دست گرمی ندیده
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مردن چه قدر حوصله می خواهد
بی آنکه در سراسر عمرت
یک روز ، یک نفس
بی حس مرگ زیسته باشی !
[/FONT]
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]مثل گنجيم گران سنگ كمي وسوسه آميز ولي [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] دزد هم مايل دزدين ما نيست، بيا برگرديم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خودمانيم ببين، ما دلمان را به تو قسمت كرديم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] عشق در حيطه فهميدن ما نيست، بيا برگرديم[/FONT]
 

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در خواب ناز بودم شبی
دیدم کسی در می زند

در را گشودم روی او
دیدم غم است در می زند

ای دوستان بی وفا
از غم بیاموزید وفا

غم با آن همه بیگانگی
هر شب به من سر می زند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
حال من دست خودم نيست، ديگه آروم نمي‌گيرم
دلم از كسي گرفته كه مي‌خوام براش بميرم
باز سرنوشت و انتهاي آشنايي
باز لحظه‌هاي غم‌انگيز جدايي
باز لحظه‌هاي ناگزير دل بريدن
بازم آخر راه و حس تلخ نرسيدن
پاي دنياي تو موندم مثل عاشقاي عالم
تا منو ببخشي آخر، تا دلت بسوزه كم كم
مثل آينه روبرومه، حس با تو بودن من
دارم از دست تو مي‌رم، عاشق كن منو نشكن
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شبا هنگام ، در آن دم که بر جا، درّه ها چون مرده ماران خفتگان اند؛
در آن نوبت که بندد دست نيلوفر به پای سر و کوهی دام.
گرم ياد آوری يا نه ، من از يادت نمی کاهم؛
تو را من چشم در راهم
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ماها،پری رویا،سخن با من نمیگویی چرا
آخر من از دیوانگی با ماه میگویم سخن
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
اينجا براي از تو نوشتن هوا كم است
دنيا براي از تو نوشتن مرا كم است
اكسير من نه اينكه مرا شعر تازه نيست
من از تو مي نويسم و اين كيميا كم است
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تازگی آتش عشق تو شده قسمت ما

غیر چشمان نجیب تو ندارم هوسی
 
آخرین ویرایش:

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آري آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه نا پيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
یاد گرفته ام که هر لحظه ای که از یاد غصه هایم اشک در چشمان حلقه زد،
آنقدر صبور باشم،
که حتی خودم هم صدای دلم را نشنوم...
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز

در تمام هفته
خسته انتظار جمعه را دارم
در تمام جمعه باز
از فرط تنهايي
انتظار شنبه است و كار...
من نشسته آب در رفتار
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
به دريا شكوه بردم از شب دشت،
وز اين عمري كه تلخ تلخ بگذشت،
به هر موجي كه مي گفتم غم خويش؛
سري ميزد به سنگ و باز مي گشت .!
 

Similar threads

بالا