| خلبانان شهید | ".." عقاب تیز پرواز جبهه های جنگ ••• شهید کشوری••• ".."

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
مقام معظم رهبری :


شهيد
کشوري از مومنين بالله ورجال صادق در راه اين انقلاب بود .

شهيدکشوري ، اسطوره مقاومت در روزهاي خون وخطر ، مردي که افتخار اسلام وهوانيروز بود ،مردي که ارتشي نمونه لقب گرفت .

دلاوري که همه عشقش اسلام بود وامام ، شهيدي که در دامان پدر ومادري مسلمان پرورده شد .







15 ‌آذر م‍‍اه‌ م‍ص‍‍ادف‌ ‌اس‍ت‌ ب‍‍ا س‍‍ال‍روز ش‍‍ه‍‍ادت‌ ش‍‍ه‍ي‍د س‍رل‍ش‍گ‍ر خ‍ل‍ب‍‍ان‌ "‌اح‍م‍د ک‍ش‍ور‌ي‌" ک‍ه‌

به دل‍ي‍ل‌ دلاور‌ي‌ ‌ه‍‍اي‍ش‌ ب‍ه‌ "‌
ع‍ق‍‍اب‌ ت‍ي‍ز پ‍رو‌از ج‍ب‍‍ه‍ه‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ ج‍ن‍گ"‌ ل‍ق‍ب‌ گ‍رف‍ت‌.






ش‍‍ه‍ي‍د س‍رل‍ش‍گ‍ر "‌اح‍م‍د ک‍ش‍ور‌ي‌" در ت‍ي‍رم‍‍اه‌ 1332، در خ‍‍ان‍و‌اده‌ ‌ا‌ي‌ م‍ت‍وس‍ط در ف‍ي‍روزک‍وه‌ چ‍ش‍م‌ ب‍ه‌ ج‍‍ه‍‍ان گ‍ش‍ود. وي دور‌ان‌ دب‍س‍ت‍‍ان‌ و سه س‍‍ال‌ ‌اول‌ دب‍ي‍رس‍ت‍‍ان‌ ر‌ا ب‍ه‌ ت‍رت‍ي‍ب‌ در "ک‍ي‍‍اک‍لا" و "س‍رپ‍ل‌ ت‍‍الار" و س‍ه‌ س‍‍ال‌ ‌آخ‍ر ر‌ا در دب‍ي‍رس‍ت‍‍ان‌ "ق‍ن‍‍اد" ب‍‍اب‍ل‌ گ‍ذر‌ان‍د.

پ‍درش‌ ف‍رد‌ي‌ ش‍ج‍‍ا‌ع‌ و ظل‍م‌ س‍ت‍ي‍ز ب‍ود ب‍طوري‍ک‍ه‌ به ‌ ر‌غ‍م‌ ت‍ص‍د‌ي‌ پ‍س‍ت‌ ف‍رم‍‍ان‍د‌ه‍‍ي‌ ژ‌ان‍د‌ارم‍ر‌ي‌ در ي‍ک‍‍ي‌ ‌از ش‍‍ه‍ر‌ه‍‍ا‌ي‌ ش‍م‍‍ال، ب‍ه‌ م‍ب‍‍ارزه‌ ب‍‍ا س‍ردم‍د‌ار‌ان‌ زر و زور پ‍رد‌اخ‍ت‌ و در ن‍‍ه‍‍اي‍ت‌ م‍ج‍ب‍ور ب‍ه‌ ‌اس‍ت‍‍ع‍ف‍‍ا و ب‍ه‌ ک‍ش‍‍اورز‌ي‌ م‍ش‍‍غ‍ول‌ ش‍د.

‌از ‌اي‍م‍‍ان‌ و ق‍درت‌ روح‍‍ي‌ م‍‍ادرش‌ ‌ه‍م‍ي‍ن‌ ب‍س‌ ک‍ه‌ ‌ه‍ن‍گ‍‍ام‌ دف‍ن‌ ش‍‍ه‍ي‍د ک‍ش‍وري، در ح‍‍ال‍‍ي‌ ک‍ه‌ ‌ع‍ک‍س‌ ‌او ر‌ا م‍‍ي‌ ب‍وس‍ي‍د، پ‍رچ‍م‌ ج‍م‍‍ه‍ور‌ي‌ ‌اس‍لام‍‍ي‌ ‌اي‍ر‌ان‌ ر‌ا ک‍ه‌ ب‍‍ا دس‍ت‌ خ‍ود دوخ‍ت‍ه‌ ب‍ود ب‍ر س‍ر م‍ز‌ار ف‍رزن‍د ‌آوي‍خ‍ت‌ و ف‍ري‍‍اد زد: "‌اح‍س‍ن‍ت‌ پ‍س‍رم‌، ‌اح‍س‍ن‍ت‌".


شهيد ‌اح‍م‍د ک‍ش‍ور‌ي ‌ع‍لاوه‌ ب‍ر ‌اي‍ن‍ک‍ه‌ در دور‌ان‌ ت‍ح‍ص‍ي‍ل، ش‍‍اگ‍رد‌ي‌ م‍م‍ت‍‍از و د‌ار‌ا‌ي‌ ‌اس‍ت‍‍ع‍د‌اد ف‍وق‌ ‌ال‍‍ع‍‍اده‌ ب‍ود ب‍ه‌ رش‍ت‍ه‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ ورزش‍‍ي‌ و ‌ه‍ن‍ر‌ي‌ ‌ع‍لاق‍ه‌ م‍ن‍د ب‍ود و در ب‍ي‍ش‍ت‍ر م‍س‍‍اب‍ق‍ه‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ رش‍ت‍ه‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ ‌ه‍ن‍ر‌ي‌ ن‍ي‍ز ش‍رک‍ت‌ م‍‍ي‌ ک‍رد.

و‌ي‌ در ‌ع‍ن‍ف‍و‌ان‌ ج‍و‌ان‍‍ي‌ ب‍ه خ‍‍اطر ‌ع‍ش‍ق‌ و ‌ع‍لاق‍ه‌ س‍رش‍‍ارش‌ ب‍ه‌ ‌اس‍لام،‌ ق‍دم‌ در ر‌اه‌ ف‍‍ع‍‍ال‍ي‍ت‍‍ه‍‍ا‌ی م‍ذ‌ه‍ب‍‍ي‌ گ‍ذ‌اش‍ت‌ و ب‍‍ا ص‍د‌اي‍‍ي‌ پ‍رس‍وز ح‍‍ال‌ و ‌ه‍و‌ا‌ي‌ خ‍‍اص‍‍ي‌ ب‍ه‌ م‍ج‍‍ال‍س‌ م‍ذ‌ه‍ب‍‍ي‌ م‍‍ي‌ ب‍خ‍ش‍ي‍د. دل‍ب‍‍اخ‍ت‍ه‌ ‌ام‍‍ام‌ ح‍س‍ي‍ن‌ (‌ع) ب‍ود. در ‌اي‍‍ام‌ م‍ح‍رم، ‌ع‍‍اش‍ق‍‍ان‍ه‌ و ب‍‍ي‌ ري‍‍ا ‌ع‍ز‌اد‌ا‌ري‌ و م‍رث‍ي‍ه‌ خ‍و‌ان‍‍ي‌ م‍‍ي‌ ک‍رد.



‌اي‍ن‌ ش‍‍ه‍ي‍د ‌ه‍م‍چ‍ن‍‍ان‌ ک‍ه‌ ب‍ه‌ ف‍‍ع‍‍ال‍ي‍ت‍‍ه‍‍ا‌ی ت‍ح‍ص‍ي‍ل‍‍ي‌ و م‍ذ‌ه‍ب‍‍ي‌ م‍‍ي‌ پ‍رد‌اخ‍ت‌ در خ‍ص‍وص‌ م‍س‍‍اي‍ل‌ س‍ي‍‍اس‍‍ي‌ ج‍‍ام‍‍ع‍ه‌ ن‍ي‍ز ک‍ن‍ج‍ک‍‍او و ح‍س‍‍اس‌ ب‍ود ب‍طوري‍ک‍ه‌ در س‍‍ال‌ ‌آخ‍ر دب‍ي‍رس‍ت‍‍ان، ب‍‍ا دو ت‍ن‌ ‌از ‌ه‍م‍ک‍لاس‍ان‌ خ‍ود، دس‍ت‌ ب‍ه‌ ف‍‍ع‍‍ال‍ي‍ت‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ س‍ي‍‍اس‍‍ي‌ زد و ب‍‍ا ک‍ش‍ي‍دن‌ طرح‌ ‌ه‍‍ا و ن‍ق‍‍اش‍‍ي‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ س‍ي‍‍اس‍‍ي، م‍‍ا‌ه‍ي‍ت‌ رژي‍م‌ ر‌ا ‌اف‍ش‍‍ا م‍‍ي‌ ک‍رد.

و‌ي‌ ک‍ه‌ پ‍س‌ ‌از ‌اخ‍ذ دي‍پ‍ل‍م‌ ، ‌آم‍‍اده‌ ورود ب‍ه‌ د‌ان‍ش‍گ‍‍اه‌ ش‍د ب‍ه‌ ‌ع‍ل‍ت‌ ف‍ق‍ر م‍‍ال‍‍ي‌ و ‌ه‍زي‍ن‍ه‌ ‌س‍ن‍گ‍ي‍ن‌ د‌ان‍ش‍گ‍‍اه، ‌از ورود ب‍ه آن ب‍‍ازم‍‍ان‍د و در س‍‍ال‌ 1351، و‌ارد ‌ارت‍ش‌ (‌ه‍و‌ان‍ي‍روز) ش‍د.

شهيد اح‍م‍د ک‍ش‍ور‌ي‌ ب‍ه‌ خ‍‍اطر ‌ه‍وش‌ س‍رش‍‍ار و ‌اس‍ت‍‍ع‍د‌اد ف‍وق‌ ‌ال‍‍ع‍‍اده‌ ‌ا‌ي‌ ک‍ه‌ د‌اش‍ت‌، ت‍و‌ان‍س‍ت‌ دوره‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ ‌آم‍وزش‌ خ‍ل‍ب‍‍ان‍‍ي‌ بالگرد‌ه‍‍ا‌ي‌ "ک‍ب‍ر‌ي‌" و "ج‍ت‌ رن‍ج‍ر" ر‌ا ب‍‍ا م‍وف‍ق‍ي‍ت‌ ب‍ه‌ پ‍‍اي‍‍ان‌ رس‍‍ان‍د.

ب‍‍ا ت‍وج‍ه‌ ب‍ه‌ م‍م‍ن‍و‌ع‍ي‍ت‌ ن‍گ‍‍ه‍د‌ار‌ي‌ و م‍ط‍ال‍‍ع‍ه‌ ک‍ت‍‍اب‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ م‍ذ‌ه‍ب‍‍ي‌، س‍ي‍‍اس‍‍ي‌ و روش‍ن‍گ‍ر در ‌ارت‍ش‌، ک‍ش‍ور‌ي ‌اي‍نگ‍ون‍ه‌ ک‍ت‍‍ابه‍‍ا ر‌ا م‍خ‍ف‍ي‍‍ان‍ه‌ ن‍گ‍‍ه‍د‌ار‌ي‌ و در ف‍رص‍ت‌ م‍ق‍ت‍ض‍‍ي‌ م‍ط‍ال‍‍ع‍ه‌ م‍‍ي‌ ک‍رد و ب‍ه‌ ‌ه‍م‍ي‍ن‌ دل‍ي‍ل‌ چ‍ن‍دي‍ن‌ ب‍‍ار م‍ورد ب‍‍ازج‍وي‍‍ي‌ و ت‍‍ه‍دي‍د ق‍ر‌ار گ‍رف‍ت.

و‌ي‌ ک‍ه‌ س‍‍ع‍‍ي‌ و‌اف‍ر‌ي‌ در زم‍ي‍ن‍ه‌ ت‍روي‍ج‌ روح‍ي‍ه‌ ‌ان‍ف‍‍اق‌ در ب‍ي‍ن‌ ‌ه‍م‍ک‍‍ار‌ان‍ش‌ د‌اش‍ت‌ در ‌او‌اي‍ل‌ ‌اش‍ت‍‍غ‍‍ال‌ ب‍ه‌ ک‍‍ار در ک‍رم‍‍ان‍ش‍‍اه‌ ، پ‍س‌ ‌از ش‍ن‍‍اس‍‍اي‍‍ي‌ ف‍ق‍ر‌ا و ن‍ي‍‍ازم‍ن‍د‌ان‌ ش‍‍ه‍ر، ‌ه‍م‍ر‌اه‌ ب‍‍ا ت‍‍ع‍د‌اد‌ي‌ ‌از ‌ه‍م‍ک‍‍ار‌ان‌ و ب‍‍ا ک‍م‍ک‌ ‌اف‍ر‌اد خ‍ي‍ّر و ن‍ي‍ک‍وک‍‍ار ‌ه‍و‌ان‍ي‍روز، م‍خ‍ف‍ي‍‍ان‍ه‌ ص‍ن‍دوق‌ ‌ا‌ع‍‍ان‍ه‌ ‌ا‌ي‌ ج‍‍ه‍ت‌ ک‍م‍ک‌ و م‍س‍‍ا‌ع‍دت‌ ب‍ه‌ ‌آن‍‍ه‍‍ا ت‍ش‍ک‍ي‍ل‌ د‌اد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
شهید_احمد_کشوری.jpg

ک‍ش‍ور‌ي‌، چ‍ه‌ در زم‍‍ان‌ ق‍ب‍ل‌ و ب‍‍ع‍د ‌از ‌ان‍ق‍لاب‌ ‌اس‍لام‍‍ي‌، ب‍ه‌ ‌ع‍ن‍و‌ان‌ م‍ج‍‍ا‌ه‍د ف‍‍ي‌ س‍ب‍ي‍ل‌ ‌ال‍ل‍ه‌ ب‍ر‌ا‌ي‌ ‌ا‌ع‍ت‍لا‌ي‌ ‌اس‍لام‌ ‌ع‍زي‍ز و ت‍ح‍ق‍ق‌ ح‍ک‍وم‍ت‌ ‌ال‍‍ه‍‍ي، پ‍ي‍وس‍ت‍ه‌ ت‍لاش‌ ک‍رد و ‌ه‍م‍گ‍‍ام‌ و ‌ه‍م‍ر‌اه‌ ب‍‍ا ح‍رک‍ت‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ توف‍ن‍ده‌ م‍ل‍ت‌، در ‌ه‍م‍ه‌ ص‍ح‍ن‍ه‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ ‌ان‍ق‍لاب‌ ح‍ض‍ور د‌اش‍ت‌ و ب‍س‍ي‍‍ار‌ي‌ ‌از ش‍ب‌ ‌ه‍‍ا ر‌ا ب‍‍ا چ‍‍اپ‌ ‌ا‌ع‍لام‍ي‍ه‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ ‌ام‍‍ام‌ خ‍م‍ي‍ن‍‍ي‌ (ق‍دس‌ س‍ره‌ ) ب‍ه‌ ص‍ب‍ح‌ رس‍‍ان‍ي‍د.

اين ش‍‍ه‍ي‍د در ر‌اه‌ دف‍‍ا‌ع‌ ‌از ‌آرم‍‍ان‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ ‌ام‍‍ام‌ ‌ع‍زي‍ز، چ‍ن‍دي‍ن‌ ب‍‍ار مورد ضرب و شتم قرار گرفته‌ ب‍ود ‌ام‍‍ا ب‍‍ا ‌اف‍ت‍خ‍‍ار ‌از ‌آن‌ ي‍‍اد م‍‍ي‌ ک‍رد و م‍‍ي‌ گ‍ف‍ت‌ :

اي‍ن‌ ب‍‍اطوم‍‍ي‌ ک‍ه‌ م‍ن‌ خ‍وردم‌ ، چ‍ون‌ ب‍ر‌ا‌ي‌ خ‍د‌ا ب‍ود، ش‍ي‍ري‍ن‌ ب‍ود. م‍ن‌ خ‍وش‍ح‍‍ال‍م‌ ‌از ‌اي‍ن‌ ک‍ه‌ م‍‍ي‌ ت‍و‌ان‍م‌ ق‍دم‍‍ي‌ در ر‌اه‌ ‌ان‍ق‍لاب‌ ب‍رد‌ارم‌ و ‌اي‍ن‌ ت‍وف‍ي‍ق‌ و س‍‍ع‍‍ادت‍‍ي‌ ‌اس‍ت‌ ‌از س‍و‌ي‌ پ‍روردگ‍‍ار.

در دور‌ان‌ ن‍خ‍س‍ت‌ وزي‍ر‌ي‌ شاپور ب‍خ‍ت‍ي‍‍ار ب‍‍ا چ‍ن‍د ت‍ن‌ ‌از دوس‍ت‍‍ان‍ش‌ طرح‌ ک‍ودت‍‍اي‍‍ي‌ ر‌ا ت‍ن‍ظي‍م‌ ک‍رد و ‌آن‌ ر‌ا ن‍زد ‌آي‍ت‌ ‌ال‍ل‍ه‌ پ‍س‍ن‍دي‍ده‌ ، ب‍ر‌ادر ‌ام‍‍ام‌ ب‍رد.
ق‍ر‌ار ش‍د طرح‌ ب‍ه‌ ‌اس‍ت‍ح‍ض‍‍ار ‌ام‍‍ام‌ خ‍م‍ي‍ن‍‍ي‌ (ره‌ ) ب‍رس‍د و در ص‍ورت‌ م‍و‌اف‍ق‍ت‌ ‌اي‍ش‍‍ان‌ ‌اج‍ر‌ا ش‍ود.

‌ام‍‍ا خ‍وش‍ب‍خ‍ت‍‍ان‍ه‌ ب‍‍ا‌ه‍وش‍ي‍‍ار‌ي‌ ‌ام‍‍ام‌ و ف‍د‌اک‍‍ار‌ي‌ ‌ام‍ت‌ ‌ان‍ق‍لاب‍‍ي‌ ک‍ش‍ورم‍‍ان‌ ، ‌ان‍ق‍لاب‌ ‌اس‍لام‍‍ي‌ در 22 ب‍‍ه‍م‍ن‌ ب‍ه‌ پ‍ي‍روز‌ي‌ رس‍ي‍د و ن‍ي‍‍از‌ي‌ ب‍ه‌ ‌اج‍ر‌ا‌ي‌ طرح‌ م‍ذک‍ور ن‍گ‍ردي‍د.

شهيد ک‍ش‍ور‌ي‌ ‌ه‍م‍و‌اره‌ ب‍ر‌ا‌ي‌ وح‍دت‌ و ‌ان‍س‍ج‍‍ام‌ دو ق‍ش‍ر ‌ارت‍ش‍‍ي‌ و پ‍‍اس‍د‌ار، م‍‍ي‌ ک‍وش‍ي‍د به نحوي که‌ م‍س‍وولان‌ ، ‌ه‍م‍‍ا‌ه‍ن‍گ‍‍ي‌ و ح‍ف‍ظ ‌غ‍رب‌ ک‍ش‍ور ر‌ا م‍ر‌ه‍ون‌ ت‍لاش‌ ‌او م‍‍ي‌ د‌ان‍س‍ت‍ن‍د.

‌او م‍‍ي‌ گ‍ف‍ت:
ت‍‍ا ‌آخ‍ري‍ن‌ ق‍طره‌ خ‍ون‌ ب‍ر‌ا‌ي‌ ‌اس‍لام‌ ‌ع‍زي‍ز و ‌اط‍ا‌ع‍ت‌ ‌از ولاي‍ت‌ ف‍ق‍ي‍ه‌ خ‍و‌ا‌ه‍م‌ ج‍ن‍گ‍ي‍د و ‌از ‌اي‍ن‌ م‍زدور‌ان‌ ک‍ث‍ي‍ف‌ ک‍ه‌ س‍ر‌ه‍‍ا‌ي‌ م‍ب‍‍ارک‌ ‌ع‍زي‍ز‌ان‍م‌ (پ‍‍اس‍د‌ار‌ان‌ ) ر‌ا ن‍‍ام‍رد‌ان‍ه‌ ب‍ري‍دن‍د، ‌ان‍ت‍ق‍‍ام‌ خ‍و‌ا‌ه‍م‌ گ‍رف‍ت‌ .

ش‍‍ه‍ي‍د س‍رل‍ش‍گ‍ر خ‍ل‍ب‍‍ان‌ ‌اح‍م‍د ک‍ش‍ور‌ي‌ ب‍ه‌ ‌اذ‌ع‍‍ان‌ ب‍س‍ي‍‍ار‌ي‌ ‌از دوس‍ت‍‍ان‌ و ‌ه‍م‌ رزم‍‍ان‍ش‌ م‍رد م‍ي‍د‌ان‌ ک‍‍ارز‌ار ب‍ود و ق‍ل‍ب‍ش‌ ب‍ر‌ا‌ي‌ ح‍ف‍ظ ن‍ظ‍ام‌ و ک‍ش‍ورش‌ م‍‍ي‌ ت‍پ‍ي‍د و در ر‌اس‍ت‍‍ا‌ي‌ ‌اي‍ن‌ ‌ا‌ه‍د‌اف‌ ب‍ل‍ن‍دش‌ ج‍‍ان‌ ر‌ا ن‍ي‍ز ن‍ث‍‍ار ک‍رد
 
آخرین ویرایش:

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
شهید فلاحی:"کشوری" مرد میدان جنگ بود

ش‍‍ه‍ي‍د ت‍ي‍م‍س‍‍ار "ف‍لاح‍‍ي‌" ي‍ک‍‍ي‌ ‌از دوس‍ت‍‍ان‌ و ‌ه‍م‍رزم‍‍ان‍ش‌ در خ‍ص‍وص‌ روح‍ي‍‍ات‌ ‌اي‍ن‌ ش‍‍ه‍ي‍د گ‍ف‍ت‍ه‌ ب‍ود:

م‍ن‌ ش‍ب‍‍ي‌ ب‍ر‌ا‌ي‌ م‍‍ام‍وري‍ت‌ س‍خ‍ت‍‍ي‌ در ک‍ردس‍ت‍‍ان‌ د‌اوطل‍ب‌ خ‍و‌اس‍ت‍م‌ ، ‌ه‍ن‍وز س‍خ‍ن‍م‌ ت‍م‍‍ام‌ ن‍ش‍ده‌ ب‍ود ک‍ه‌ ي‍ک‍‍ي‌ ‌از ص‍ف‌ ب‍ي‍رون‌ ‌آم‍د و گ‍ف‍ت‌ م‍ن‌ ‌آم‍‍اده‌ ‌ام‌ و دي‍دم‌ خ‍ل‍ب‍‍ان‌ک‍ش‍ور‌ي ‌اس‍ت.
در ج‍ن‍گ‌ ‌از خ‍ود ش‍ج‍‍ا‌ع‍ت‌ و ل‍ي‍‍اق‍ت‌ ف‍ر‌او‌ان‍‍ي‌ ن‍ش‍‍ان‌ د‌اد و ي‍ک‌ ب‍‍ار ک‍ه‌ خ‍ودش‌ ب‍ه‌ ش‍دت‌ زخ‍م‍‍ي‌ و ب‍ه‌ ‌ه‍ل‍ي‍ک‍وپ‍ت‍رش‌ ن‍ي‍ز ‌آس‍ي‍بي‌ ش‍دي‍د و‌ارد ش‍ده‌ ب‍ود، ت‍و‌ان‍س‍ت‌ ب‍‍ا ‌ه‍وش‍ي‍‍ار‌ي‌ و م‍‍ه‍‍ارت‌، ‌آن‌ ر‌ا ب‍ه‌ م‍ق‍ص‍د ب‍رس‍‍ان‍د.


&&&&&&&&&&&&&&&&&


شهید شیرودی:"احمد" استاد من بود

ش‍‍ه‍ي‍د خ‍ل‍ب‍‍ان‌ "ش‍ي‍رود‌ي‌ " ن‍ي‍ز درب‍‍اره‌ ‌او گ‍ف‍ت‍ه‌ ب‍ود:

اح‍م‍د، ‌اس‍ت‍‍اد م‍ن‌ ب‍ود. زم‍‍ان‍‍ي‌ ک‍ه‌ ص‍د‌ام‌ ‌آم‍ري‍ک‍‍اي‍‍ي‌ ب‍ه‌ ‌اي‍ر‌ان‌ ي‍ورش‌ ‌آورد، ‌اح‍م‍د در ‌ان‍ت‍ظ‍ار ‌آخ‍ري‍ن‌ ‌ع‍م‍ل‌ ج‍ر‌اح‍‍ي‌ ب‍ر‌ا‌ي‌ ب‍ي‍رون‌ ‌آوردن‌ ت‍رک‍ش‌ ‌از س‍ي‍ن‍ه‌ ‌اش‌ ب‍ود. ‌ام‍‍ا روز ب‍‍ع‍د ‌از ش‍ن‍ي‍دن‌ خ‍ب‍ر ت‍ج‍‍اوز ص‍د‌ام‌ ، ‌ع‍‍ازم‌ س‍ف‍ر ش‍د. ب‍ه‌ ‌او گ‍ف‍ت‍ه‌ ب‍ودن‍د ب‍م‍‍ان‍د و پ‍س‌ ‌از ‌ات‍م‍‍ام‌ ج‍ر‌اح‍‍ي‌ ب‍رود. ‌ام‍‍ا ‌او ج‍و‌اب‌ د‌اده‌ ب‍ود: وق‍ت‍‍ي‌ ک‍ه‌ ‌اس‍لام‌ در خ‍طر ‌اس‍ت‌، م‍ن‌ ‌اي‍ن‌ س‍ي‍ن‍ه‌ ر‌ا ن‍م‍‍ي‌ خ‍و‌ا‌ه‍م‌.

‌او ب‍‍ا ج‍س‍م‍‍ي‌ م‍ج‍روح‌ ب‍ه ج‍ب‍‍ه‍ه‌ رف‍ت‌ و ش‍ج‍‍ا‌ع‍‍ان‍ه‌ ب‍‍ا دش‍م‍ن‌ ب‍‍ع‍ث‍‍ي‌ ‌آنگ‍ون‍ه‌ ج‍ن‍گ‍ي‍د ک‍ه‌ ب‍ي‍‍اب‍‍ان‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ ‌غ‍رب‌ ک‍ش‍ور ر‌ا ب‍ه‌ گ‍ورس‍ت‍‍ان‍‍ي‌ ‌از ت‍‍ان‍ک‌ ‌ه‍‍ا و ن‍ف‍ر‌ات‌ دش‍م‍ن‌ ت‍ب‍دي‍ل‌ ن‍م‍ود.

 
آخرین ویرایش:

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
شهیدصیاد شیرازی: با ذکر "یا زهرا" و بدون مهمات منافقین را تار و مار کرد

شهید صیاد شیرازی در خاطره ای از شهید کشوری می گفت:

در کردستان درگیری شدیدی بین ما و ضد انقلاب شامل کومله و دمکرات بوقوع پیوست و من از هوانیروز درخواست کمک کردم ، دو خلبان که همیشه داوطلب دفاع بودند یعنی شهیدانکشوری و شیرودی لبیک گفته و لحظاتی بعد بالای سر ما بودند که به آنها گفتم کجا را زیر آتش خود بگیرند ، پس از آنکه مهمات هلی کوپتر ها تمام شد متوجه شدم که شهید کشوری علی رغم کمبود سوخت منطقه را ترک نکرده است وقتی با او تماس گرفتم

گفت من باید کارم را به اتمام برسانم ، لحظاتی بعد با دوربین دیدم که
شهید کشوری خود را به جاده ای رساند که یک ماشین جیپ سیمرغ پر از عناصر ضد انقلاب از آنجا در حال فرار بودند ، هلی کوپتر را به آن خودرو نزدیک کرد و آنقدر پایین رفت که با اسکیت هلی کوپتر به آنها کوبید و همه این جنایتکاران به دره سقوط کردند ، پس از آن طی تماس به او گفتم با توجه به تاخیری که کردی سوخت هلی کوپتر برای آنکه خود را به قرارگاه برسانی کافی نیست و همینجا فرود بیا ، او گفت هلی کوپتر م را هدف قرار می دهند و با اینکه چراغ هشدار دهنده سوخت هلی کوپتر روشن شده و به هیچ وجه خطا نمی کند ، شهید کشوری گفت با ذکر یا زهرا ( س ) خود را به قرارگاه می رسانم ، ساعتی بعد در حالیکه ناامیدانه با قرارگاه تماس گرفتم تا سراغ احمد کشوری را بگیرم گفتند او به سلامت و با ذکر یا زهرا ( س ) در حالیکه هلی کوپترش هیچ سوختی نداشته به قرارگاه رسیده است .
 
آخرین ویرایش:

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
شهید کشوری را ستایش کرد

شهید کشوری را ستایش کرد









سرهنگ
باباجانی:فرمانده آمریکایی جسارت شهید کشوری را ستایش کرد

سرهنگ باباجانى خاطره اى را از دوران تحصيل احمد در خارج از كشور تعريف مى كرد و مى گفت:

در حال تمرين پرواز توى بالگرد نشسته بوديم. احمد سكاندار بود. استاد آمريكايى نگاهى به او كرد و گفت: اگر الآن بخواهم تو را پرت كنم بيرون چطور مى خواهى از خودت دفاع كنى.
احمد به قدرى از نيروهاى بيگانه و خلق و خوى ضداسلامى آنان بدش مى آمد كه نگاهى به استاد كرد.
وقتى لبخند شيطنت آميز و تحقيركننده استاد را ديد. يقه او را گرفت و گفت: من بايد تو را از اين بالا پرت كنم پايين. با استاد گلاويز شد. سرهنگ مى گفت: استاد به زبان انگليسى شروع به التماس كرد. صورتش سرخ شده بود. ما از
احمد خواستيم كه يقه او را رها كند و مواظب باشد كه هلى كوپتر سقوط نكند و او قبول كرد. وقتى به زمين نشستيم، استاد به قدرى از جسارت احمد و جرأت او يكه خورده بود كه به همه ما گفت: بعد از اين استاد شما احمد كشورى است.


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
به نقل از مادر شهید

به نقل از مادر شهید






به نقل از مادر
شهید

كلاس دوم راهنمايى كه بود، مجلات عكس مبتذل چاپ مى كردند. در آرايشگاه، فروشگاه و حتى مغازه ها اين عكس ها را روى در و ديوار نصب مى كردند و احمد هر جا اين عكس ها را مى ديد پاره مى كرد. صاحب مغازه يا فروشگاه مى آمد و شكايت احمد را براى ما مى آورد. پدر احمد، رئيس پاسگاه بود و كسى به حرمت پدرش به احمد چيزى نمى گفت. من لبخند مى زدم. چون با كارى كه احمد انجام مى داد، موافق بودم. يك مجله اى با عكس هاى مبتذل چاپ شده بود كه احمد آنها را از هر كيوسك روزنامه اى مى خريد.

پول توجيبى هايش را جمع مى كرد. هر بار ۲۰ تا مجله از چند روزنامه فروش مى خريد وقتى مى آورد در دست هايش جا نمى شد. توى باغچه مى انداخت نفت مى ريخت و همه را آتش مى زد. مى گفتم: چرا اين كار را مى كنى؟ مى گفت:اين عكس ها ذهن جوانان را خراب مى كند.



 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار





من با احمد، همدوره و هم پرواز بودم. از سال ۱۳۵۳ در مركز پياده شيراز، دوره هاى مقدماتى و عالى را طى مى كرديم و در همان روز ها كه در خدمت ايشان بودم، مسائل عقيدتى را رعايت مى كرد. از نماز و روزه و فلسفه دين، خيلى حرف مى زديم. در همان مركز، گرو هان ديگرى، متشكل از خانم ها، آموزش نظامى مى ديدند. احمد توصيه مى كرد به آنها نزديك نشويم. آن موقع، حجاب خانم ها رعايت نمى شد و يگان ها هم در كنار هم خدمت مى كردند و آموزش مى ديدند. احمد به ما مى گفت: «ممكن است دراين دنيا، جواب كار ثوابى را كه مى كنيد، عايدتان نشود ولى بالاخره روزى بايد جواب كارش را پس بدهيد و يا پاداش كار خيرتان را بگيريد. آن روز، جواب دادن خيلى سخت است.»3)احمدكشورى جزو هيأت همراه دكتر چمران بود كه با هم به كردستان رفتند. شهيد شيرودى هم به پايگاه منتقل شده بود و خيلى زود، با او صميمى شد و در تيم او قرار گرفت. خبر درگيرى هاى شديد پاوه مى رسيد و دكترچمران در محاصره مزدورهاى وطن فروش قرار گرفته بود. تيم پروازى احمد، نخستين گروه عملياتى بود كه راهى كردستان شد. ما به اتفاق شهيد سهيليان وارد منطقه شديم. با حملات پى درپى، دشمن را تار و مار كرديم و دكتر چمران و گروهش را از حلقه محاصره دشمن بيرون آورديم. پاوه هم نجات پيدا كرد. در واقع منطقه اى كه محل شروع درگيرى ها بود، از لوث وجود دشمن، پاك شد.

وقتى در كرمانشاه بوديم، حراست منطقه وسيعى از شمال غرب كشور كه از پايگاه كرمانشاه شروع مى شد و تا آبدانان ايلام ادامه داشت، به عهده پايگاه هوانيروز كرمانشاه بود. حراست منطقه سرپل ذهاب برعهده سهيليان و شيرودى و از منطقه سرپل ذهاب تا مهران برعهده احمد كشورى بود. احمد، تيمهايى تشكيل داده بود به نام «بكاو و بكش» يعنى بگرد و دشمن را پيدا كن و او را بكش.
در يكى از مأموريت هاى روز هاى نخست جنگ، براى عقب راندن دشمن كه حد فاصل قصر شيرين تا سرپل ذهاب را جلوآمده بودند، وارد منطقه شديم. دشمن با ستون بسيار عظيمى كه شامل ادوات زرهى، خودرويى و پرسنلى بود، به طول دو كيلومتر در جاده به راحتى در حال حركت بود. آنها از قصر شيرين وارد خاكمان شده بودند و به سمت سرپل ذهاب در مسير مشخصى پيشروى مى كردند. عشاير منطقه، اطلاعاتى را درباره اين جابه جايى به ما دادند. وقتى به منطقه رسيديم، احمد گفت: « نبايد ساكت باشيم. هر طور شده بايد جلوى پيشروى آنها را بگيريم.» با سه هليكوپتر كبرا و يك هليكوپتر ترابرى از قرارگاه به سمت منطقه پرواز كرديم، در حالى كه هيچ آشنايى با منطقه نداشتيم و نمى دانستيم بايد از كدام محور، وارد منطقه شويم و تانزديكى هاى ستون دشمن پيش رفتيم و از پهلو با ستون آنها مواجه شديم.


وحشت كرديم كه چرا تا اين حد، جلو آمده اند. كسى جلودار شان نبود. هنگام روبرو شدن با آنها فكر كرديم در اطراف ستون، تيم هاى گشت گذاشته اند. چون وقتى ستون بخواهد در منطقه ناشناسى حركت كند، تيم گشت در اطراف مى گذارند كه از جايى ضربه نخورند. تا هفتصد مترى ستون جلو رفتيم و شناسايى كامل را انجام داديم. احمد در يك لحظه به عنوان ليدر (راهنما) تيم گفت: «اول و آخر ستون را بزنيد كه مشكوك بشوند و همهمه اى بين آنها بيفتد و وقتى سرشان شلوغ شد، روى آنها آتش اجرا مى كنيم.»
«هليكوپتر خلبان سراوانى به موشك تاو مجهز بود. ايشان اول و آخر ستون را مورد هدف موشك هاى خود قرار داد. ستون نظامى دشمن، سنكوب كرد و هر چه مهمات داشتيم، روى سرستون ريختيم.» وقتى اين تصميم را گرفت كه دشمن را در محاصره بگيرند و به سروته ستون دشمن آسيب بزند، همه فهميدند كه فقط با اين شيوه، مى توانند آن همه نيروى دشمن را نابود كنند.

هليكوپتر كبرا مانور مى داد و حمله مى كرد و بر سر دشمن، آتش مى ريخت و تير انداز هاى دشمن، سرگردان مانده بودند كه اين چه شبيخونى است كه از هوانيروز خورده اند! وقتى تيم آتش و گروه پروازى احمد، با هليكوپتر هاى شكارى به منطقه برگشتند، غوغايى را در منطقه ديدند. ستونى كه هيچ كس حريف شان نمى شد و مى خواستند به قلب ايران بزنند، زمينگير شده بود و اين ضربه را از خوشفكرى احمد خورده بود. نيروهاى دشمن پس از اين شكست مجبور شدند تا اطراف نفت شهر عقب نشينى كنند و از مرز خارج شوند.

به نقل از حمید رضا آبی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
خاطره

خاطره






سرهنگ باباجانى خاطره اى را از دوران تحصيل احمد در خارج از كشور تعريف مى كرد و مى گفت: در حال تمرين پرواز توى بالگرد نشسته بوديم. احمد سكاندار بود. استاد آمريكايى نگاهى به او كرد و گفت: اگر الآن بخواهم تو را پرت كنم بيرون چطور مى خواهى از خودت دفاع كنى. احمد به قدرى از نيروهاى بيگانه و خلق و خوى ضداسلامى آنان بدش مى آمد كه نگاهى به استاد كرد. وقتى لبخند شيطنت آميز و تحقيركننده استاد را ديد. يقه او را گرفت و گفت: من بايد تو را از اين بالا پرت كنم پايين. با استاد گلاويز شد. سرهنگ مى گفت: استاد به زبان انگليسى شروع به التماس كرد. صورتش سرخ شده بود. ما از احمد خواستيم كه يقه او را رها كند و مواظب باشد كه هلى كوپتر سقوط نكند و او قبول كرد. وقتى به زمين نشستيم، استاد به قدرى از جسارت احمد و جرأت او يكه خورده بود كه به همه ما گفت: بعد از اين استاد شما احمد كشورى است.






... در کردستان درگیری شدیدی بین ما و ضد انقلاب شامل کومله و دمکرات بوقوع پیوست و من از هوانیروز درخواست کمک کردم ، دو خلبان که همیشه داوطلب دفاع بودند یعنی شهیدان کشوری و شیرودی لبیک گفته و لحظاتی بعد بالای سر ما بودند که به آنها گفتم کجا را زیر آتش خود بگیرند ، پس از آنکه مهمات هلی کوپتر ها تمام شد متوجه شدم که شهید کشوری علی رغم کمبود سوخت منطقه را ترک نکرده است وقتی با او تماس گرفتم گفت من باید کارم را به اتمام برسانم ، لحظاتی بعد با دوربین دیدم که شهید کشوری خود را به جاده ای رساند که یک ماشین جیپ سیمرغ پر از عناصر ضد انقلاب از آنجا در حال فرار بودند ، هلی کوپتر را به آن خودرو نزدیک کرد و آنقدر پایین رفت که با اسکیت هلی کوپتر به آنها کوبید و همه این جنایتکاران به دره سقوط کردند ، پس از آن طی تماس به او گفتم با توجه به تاخیری که کردی سوخت هلی کوپتر برای آنکه خود را به قرارگاه برسانی کافی نیست و همینجا فرود بیا ، او گفت هلی کوپتر م را هدف قرار می دهند و با اینکه چراغ هشدار دهنده سوخت هلی کوپتر روشن شده و به هیچ وجه خطا نمی کند ، شهید کشوری گفت با ذکر یا زهرا ( س ) خود را به قرارگاه می رسانم ، ساعتی بعد در حالیکه ناامیدانه با قرارگاه تماس گرفتم تا سراغ احمد کشوری را بگیرم گفتند او به سلامت و با ذکر یا زهرا ( س ) در حالیکه هلی کوپترش هیچ سوختی نداشته به قرارگاه رسیده است .


به نقل از شهید علی صیاد شیرازی



منابع
سایت حامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی
خبرگزاری بسیج
خبرگزاری فارس

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

TOM-CAT

عضو جدید
کاربر ممتاز
شهید احمد کشوری

شهید احمد کشوری

[IMG]http://vicu.netau.net/up/e88ec1459f33.jpg[/IMG][IMG]http://vicu.netau.net/up/e01383fd96a1.jpg[/IMG][IMG]http://vicu.netau.net/up/74e68d7f978c.jpg[/IMG][IMG]http://vicu.netau.net/up/a7c6a5b2f18e.jpg[/IMG][IMG]http://vicu.netau.net/up/ebcc77dc7236.jpg[/IMG][IMG]http://vicu.netau.net/up/cf9d6bd14a20.jpg[/IMG][IMG]http://vicu.netau.net/up/cbd8ca962b80.jpg[/IMG][IMG]http://vicu.netau.net/up/3f2550373f2f.jpg[/IMG][IMG]http://vicu.netau.net/up/deea652a89ec.jpg[/IMG][IMG]http://vicu.netau.net/up/557a86db6698.jpg[/IMG][IMG]http://vicu.netau.net/up/9813e9550fee.jpg[/IMG][IMG]http://vicu.netau.net/up/f8684e630c4c.jpg[/IMG]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]شهید احمد کشوری [/h]
با انجمن خيريه كمك به فقرا را انجام مي داد و از دوستان هوانيروزش هر ماهه پول جمع مي كرد و با اين پولها مقداري پارچه قندوشكر چاي و زغال و غيره را تهيه و به دو روستا از روستاهاي محروم كرمانشاه تازه آباد و وكيل آباد مي برد. به غير از كمك به فقرا 22 خانوار به طور كل تحت سرپرستي شهيد كشوري بودند و آن سري از بچه هاي فقرا كه به مدرسه مي رفتند و درسشان ضعيف بود او در درس كمكشان مي كرد . يكبار در سال 1356 پيرمرد فقيري كه احتياج به دكتر داشت او را با ماشين خود به شهر برد و در ميدان شهرداري سابق كرمانشاه اين پيرمرد را كول كرد و تا مطب دكتر برد و بعد از معالجه و گرفتن دارو در مسير برگشت نيز اين پيرمرد فقير را كول كرد و بعد از اينكه سوار ماشين شدند مقداري ميوه و غذا برايش فراهم كرد و او را به منزلش رساند. او وقتي كمك مي كرد مي گفت : اين كمك ها از طرف امام خميني به شما مي شود. اوايل پيروزي انقلاب مصادف شد با درگيريهايي كه در غرب كشور بوجود آمد. احمد هم براي دفاع از مردم مظلوم غرب راهي آن ديار شد. حاج آقا موسوي نماينده امام در غرب كشور برايم نقل كرد كه احمد از اولين سربازاني بود كه نداي امام را از مدرسه فيضيه با تمام وجودش لبيك گفت و در مدت 9 سال شبانه روز به هر طريقي كه برايش ممكن بود در ساختن افراد در هوانيروز كوشش كرد . ثمره تلاشهاي او را مي توان در پرورش شيرمرداني چون شيرودي و سهيليان و... دانست در زمان انقلاب هنگامي كه شايعه كودتا ملت ايران را نگران كرده بود او و يارانش با شبكه اي كه در ارتش ايجاد كرده بودند قصد داشتند در صورت كودتا از سوي رژيم تمام وسايل نظامي را منفجر و بالگردها را از كار بيندازند تا رژيم نتواند انقلاب را سركوب كند. اين شهيد براستي فاتح و ناجي كردستان بود. زماني كه تجزيه طلبان به پادگان سنندج حمله كردند فرماندهان نمي دانستند براي نجات پادگان سنندج چه بايد بكنند شهيد كشوري دقيقا اين جمله را گفت : من پرواز مي كنم و اطراف پادگان را كاملا مي كوبم و دشمن را از بين مي برم اگر اين كارم خطا بود بگذاريد مرا اعدام كنند اما كردستان بماند. شهيد كشوري اولين خلباني بود كه بلند شد و در شرايطي كه احتمال مي رفت بالگردش مورد اصابت گلوله دشمن قرار گيرد. البته چنين صحنه اي در سقز نيز اتفاق افتاده بود اما رشادتي كه شهيد كشوري در نجات پادگان سنندج از خود نشان داد بي نظير بود چرا كه در اين حادثه تهران وضعيت را مشخص نكرده بود و احتمال اين مي رفت كه فردا ايشان را مورد سئوال قرار دهند كه چرا بدون اجازه حمله را آغاز كرده است اما حرف ايشان همان بود . بالاخره در شرايطي كه احتمال 95 درصد مي رفت بالگردش مورد اصابت گلوله دشمن قرار گيرد احتمال 5 درصدي موفقيت را به صددرصد رساند و با شگرد هميشگي بلند شد . در اين زمان نيروهاي دشمن كه در اطراف پادگان بودند به داخل پادگان آمدند و سيم خاردارها را بريدند و تا يك قسمت از پادگان پيشروي كردند اما شهيد كشوري با حمله هوايي توانست بدون آن كه اشتباهي كند كل غائله را پايان دهد و پادگان سنندج را از لوث وجود دشمن نجات دهد. در جريان حماسه پاوه همين بس كه شهيد فلاحي احمد را فرشته اي در قالب انسان ناميد. روزي كه پاوه در محاصره كامل و در آستانه سقوط بود روز جمعه اي بود. شهيد فلاحي از مردم و دكتر چمران خداحافظي كرد و به پايگاه هوانيروز كرمانشاه رفت تا فكري براي شكستن محاصره پاوه بكند. مي گفت : من تا آن روز احمد كشوري را نمي شناختم در پايگاه هوانيروز كرمانشاه همه را جمع كردم . ساعت هفت و نيم بعدازظهر بود. هنگام غروب بود. تاريكي زمين گير شده بود. برابر روشهاي هوانيروز در آن ساعت نمي بايستي خلبان بپرد چون زمان زمان سانست بود. يك داوطلب براي نجات پاوه خواستم هنوز صحبتهاي من تمام نشده بود كه جواني از صف بيرون آمد و گفت : عليرغم تاريكي هوا و با اين وجود كه ارتفاعات اطراف مشرف به پاوه است و مي دانم كه مورد هدف دشمن قرار مي گيرم من مي روم . شهيد كشوري آن شب رفت و فشار را از روي مردم پاوه و دكتر چمران برداشت و برگشت و به مردم پاوه كه حدود بيست هزار نفري بودند و در محاصره مزدوران بودند تا فردا كه امكانات نظامي برسد فرصت مقاومت داد. فردا صبح هم بار ديگر خودش به عنوان رهبر گروه به سمت شهرستان پاوه پرواز كرد. به خداي كشوري سوگند به روح پاك كشوري سوگند به مبارزات كشوري سوگند به همه آنچه كه رنگ و بوي كشوري دارد سوگند كه نجات كردستان و لااقل قسمت اعظمي از استقلال كشور مرهون زحمات و تلاش هاي خستگي ناپذير احمد كشوري است كشوري باعث شد كه كشور به جنگ داخلي كشيده نشود و ميليون ها نفر قرباني نشوند. شهيد كشوري به برادران پاسدار علاقه عجيبي داست و مبارزات آنها را از خالصانه ترين مبارزات بعد از صدر اسلام مي دانست . يكبار يك پوتيني را از يكي از پاسداران هديه گرفته بودو هرگز اين چكمه ي رزم را از خود دور نمي كرد و در اين باره مي گفت : من اين پوتين را از يكي از خالصان درگاه احديت كه روحانيت و جهاد و شهادت از چهره و نگاهش مي باريد هديه گرفتم . با شروع جنگ تحميلي شهيد كشوري بااينكه در جريان كردستان زخمي شده بود و در بيمارستان بستري بود. و اجازه پرواز نداشت هر طوري بود پزشك معالج خود را متقاعد كرد و به ايلام رفت و فرماندهي تيم آتش هوانيروز در استان ايلام را برعهده گرفت و تنها با سه فروند بالگرد 425 كيلومتر از مرزهاي مقدس استان ايلام را حراست مي كرد و شب و روز در جبهه هاي ايلام حضور داشت و دشمن بعثي را آماج گلوله ها و موشك هاي توفنده خود قرار مي داد. حتي زن و بچه هايش را هم به ايلام برد. شهيد كشوري نمونه و الگوي يك رزمنده با ايمان مخلص و شجاع بود كه هيچگاه از خستگي سخني به ميان نياورد و در نجات مردم قهرمان كردستان و حمايت از رزمندگان اسلام در طول جنگ تحميلي در ايلام نقش مهمي داشت . جنگ آوري او هميشه دشمن را به وحشت مي انداخت . يك روز از جبهه كه آمده بود برايم تعريف كرد و گفت : مادر ما چهل دستگاه تانك دشمن بعثي را ظرف 48 ساعت گذشته منهدم كرديم ولي رسانه ها كمتر اعلام كردند. امان از دست اين خبرنگاران . از خاطرات ديگري كه شهيد كشوري برايم نقل كرد اين است كه حدود 1800 نفر از نيروهاي تازه نفس عراقي شب در پشت ميمك به شكل چادر زده بودند . مختصاتشان را عشاير ايل خزل به ما دادند ما هم بعد از برنامه ريزي هماهنگ كرديم تا صبح قبل از u صورت طلوع آفتاب و در تاريكي پرواز كنيم و با شناخت جغرافيايي آن محل و تعداد دفعاتي كه در آن منطقه عمليات انجام داديم قبل از طلوع آفتاب به همراه تيم پروازي بالاي سر آنها قرار بگيريم و آنها را در كيسه خوابشان غافلگير كنيم به طوري كه بعد از انجام عمليات و در هنگام بازگشت با طلوع آفتاب مواجه شويم . ما شب ساعت هاي پروازي رفت و آمد و مسلح شدن بالگردها را كنترل كرديم و با سه فروند بالگرد كبري و يك فروند بالگرد جت رنجر به سمت دشمن پرواز كرديم و بعد از رسيدن به ميمك با توپ بيست ميليمتري و راكت حدود هزار نفر را به هلاكت رسانديم و هشتصد نفر هم به اسارت نيروهاي ما در آمدند. دشمن بسيار غافلگير و وحشت زده شده بود. گيج شده بودند چرا كه اصلا فكرش را هم نمي كردند در آن ساعت بالگردي بتواند پرواز بكند. صدام حساب همه چيز را كرده بود الا هوانيروز هميشه پيروز را. و به نظر ساير همرزمان شهيد كشوري همين عمليات سبب شد عمليات هايي كه هفته بعد عشاير ايل خزل در جنگ انجام دادند باعث پيروزيهايي شود. شايد كمتر جايي ذكر شده باشد اما واقعيت اين است كه آن اقدام جسورانه و ضربه روحي شكننده شهيد كشوري به همراه تيم آتش هوانيروز در آن عمليات باعث شد كه بعدها در عمليات پس گرفتن ميمك عملا نيروهاي ما با امكانات بسيار محدود بتوانند دو لشكر عراق را از بين برده و نابودشان كنند. تقريبا يك هفته قبل از شهادت شهيد كشوري احمد براي آخرين بار به ما سر زد و با همه اعضاي خانواده عكس يادگاري گرفت هنگامي كه مي خواست از كياكلا براي جبهه ايلام از پيش ما برود گفت : مادرجان اين آخرين بار است كه مرا مي بينيد من ديگر بر نمي گردم . و از ما خداحافظي كرد و سوار ماشينش شد. آنقدر نگاهش كردم تا از من دور شد. چند روزي نگذشت كه خبر شهادتش را از تلويزيون شنيدم كه گوينده تلويزيون گفت : يكي از خلبانهاي دلاور هوانيروز امروز در جبهه هاي ايلام به شهادت رسيد. به پدرش گفتم : كشوري ! اين خلبان دلاور هوانيروز احمد است . گفت : نه اشتباه مي كني . تا اينكه چند ساعت بعدش استاندار ايلام آقاي ابراهيمي زنگ زد و گفت : مادر! احمد پر كشيد و رفت به سمت هدفش به سمت كربلا. گفتم : احمد شهيد شده گفت : اگر خدا بخواهد. گفتم : راضي ام به رضاي خدا بعد از تشييع پيكر شهيد كشوري در ايلام و كرمانشاه سرانجام پيكر مطهرش در هيجدهم آذرماه 59 در قطعه 24 بهشت زهرا(س ) به خاك سپرده شد. آري ! به راستي كه نام شهيد كشوري در شيارهاي ميمك زنده است و بر بلنداي شورشيرين مي درخشد. شيريني كله قندي از نام شهيد كشوري است و مهران و دهلران قهرمان . براستي هنوز هم هوانيروز شهيد كشوري و همه بلندپروازان دوران پرگشودن به سوي معبود را فراموش نكردنده است . كلام آخر صدها احمد و محمد بروند چون هدف مقدس بود اين ارزشمند است هر چند ضربه بسيار سنگيني بود. اميدوارم توجه ويژه اي به جوانان مبتكران و هنرمندان دفاع مقدس بشود. ضمنا همه مي دانند كه در چند دهه گذشته شهر كياكلا به فراموشي سپرده شده و براي رفع اين محروميت و مظلوميت انتظار دارم در پناه نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران عنايت ويژه مسئولين به اين ديار فراموش شده را در آينده اي نزديك شاهد باشيم . در پايان جا دارد از گروه مستندسازان پرواز تقدير و تشكر گردد. تهيه و تنظيم : مسعود آب آذري شهيد كشوري براستي فاتح و ناجي كردستان بود. زماني كه تجزيه طلبان به پادگان سنندج حمله كردند فرماندهان نمي دانستند براي نجات پادگان چه بايد بكنند اما شهيد كشوري گفت : من پرواز مي كنم و اطراف پادگان را كاملا مي كوبم و دشمن را ازبين مي برم اگر اين كارم خطا بود بگذاريد مرا اعدام كنند اما كردستان بماند جنگ آوري او هميشه دشمن را به وحشت مي انداخت . يك روز از جبهه كه آمده بود برايم تعريف كرد و گفت : مادر! ما چهل دستگاه تانك دشمن بعثي را ظرف 48 ساعت گذشته منهدم كرديم [h=4][/h]
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
افتخار مازندران : امیر سرتیپ شهید احمد کشوری

افتخار مازندران : امیر سرتیپ شهید احمد کشوری



دوران کودکی
شهید کشوری در تیرماه 1332 در خانواده ای متوسط به دنیا آمد. دوران دبستان و سه سال اول دبیرستان را به ترتیب در (کیاکلا) و (سرپل تالار) – دو روستا از روستاهای محروم شمال – و سه سال آخر را در دبیرستان (قنه) بابل گذراند.
دوران تحصیلش را به خاطر استعداد فوق العاده ای که داشت, به عنوان شاگردی ممتاز به پایان رساند. وی ضمن تحصیل, علاقه زیادی به رشته های ورزشی و هنری نشان می داد و در اغلب مسابقات رشته های هنری نیز شرکت می کرد. یکبار هم در رشته طراحی در ایران مقام اول را به دست آورد.
در رشته کشتی نیز درخششی فراون داشت. در زمان تحصیل, فعالیت مذهبی زیادی داشت؛ با صدای پرسوزش به مجلس و مراسم مذهبی شور خاصی می بخشید. در ایامی نظیر عاشورا با مدیریت و جدیت بسیار, همواره مرثیه خوانی و اداره بخشی از مراسم را به عهده می گرفت. در این برنامه ها, تمام سعی خود را برای نشان دادن چهره حقیقی اسلام و بیرون آوردن آن از قالب هایی که سردمداران زر و زور و اربابان از خدا بی خبر برای آن درست کرده بودند, به کار می برد و معتقد بود که انسان نباید یک مسلمان شناسنامه ای باشد. بلکه باید عامل به احکام اسلام باشد. و چون در این فکر بو که اسلام را از روی تحقیق و مطالعه بپذیرد, در دوران دبیرستان مطالعاتش را وسعت داد و تا هنگام اخذ دیپلم علاوه بر کتب مذهبی, کتاب های بسیاری درباره وضعیت سیاسی جهان مطالعه نمود و در سال آخر دبیرستان با دو تن از همکلاسان خود، دست به فعالیت های سیاسی – مذهبی زد.
او با کشیدن طرح ها و نقاشی های سیاسی بر علیه رژیم وابسته, ماهیت آن را افشاء می کرد. بعد از گرفتن دیپلم, آماده ورود به دانشگاه شد که با توجه به هزینه های سنگین آن و محرومیت مالی که داشت, از رفتن به دانشگاه منصرف گردید.

ورود به هوانیروز ارتش
احمد در سال 1351 وارد ارتش (هوانیروز) شد. البته همیشه از مسائلی که در آنجا می دید, رنج می برد, چرا که رفتارها,مخالف شئونات عقیدتی او بود. در معاشرت با استادان خارجی، به گونه ای رفتار می کرد که آنها را تحت تاثیر خود قرار می داد. در این مورد می گفتم: من یک مسلمانم و مسلمان نباید فقط به فکر خود باشد. و می خواست در آنجا نیز دامنه ارشاد را گسترش دهد.
شب های بسیار از مصیبت های فقرا سخن می گفت و اشک می ریخت و فکر چاره می کرد. و با همه خطراتی که متوجه اش بود، به منزل فقرا می رفت و ضمن کمک به آنان، ظلم های شاه ملعون را برایشان روشن می ساخت.
شهید کشوری چه پیش از انقلاب و همراه انقلاب و چه بعد از انقلاب, جان بر کف و دلیر برای اعتلای اسلام ایستاد و مقاومت کرد. در اکثر تظاهرات شرکت کرد و بسیاری از شبها را بدون آنکه لحظه ای به خواب برود, با چاپ اعلامیه های امام به صبح رساند. او چه قبل و چه بعد از پیروزی انقلاب عقیده اش این بود که تنها راهبران راستین امت اسلام، روحانیون در خط امام هستند.
در میان تظاهرات چندین بار کتک خورده بود,ولی با شوق عجیبی از آن حادثه یاد می کرد و می گفت: (این باطومی که من خوردم, چون برای خدا بود, شیرین بود. من شادم از اینکه می توانم قدمی بردارم و این توفیقی است از سوی پروردگار.)
در زمان بختیار با چند تن از دوستانش طرح کودتایی را برای سرنگونی این عامل آمریکا ریختند و آن را نزد آیت الله (پسندیده), برادر امام بردند. قرار بر این شد که طرح به نظر امام خمینی(ره) برسد و در صورت موافقت ایشان اجرا گردد. اما خوشبختانه با هوشیاری امام و بی باکی امت, انقلاب اسلامی در 22 بهمن پیروز گردید و احتیاجی به این کار نشد.

دوران جنگ
وقتی غائله کردستان شروع شد، شهید کشوری همچون کسی که عزیزی را از دست بدهد و یا برادری در بند داشته باشد, از بابت این ناامنی ناراحت بود.
سردار شهید به خون خفته تیمسار (فلاحی) می گفت: «شبی برای ماموریت سختی در کردستان داوطلب خواستم هنوز سخنانم تمام نشده بود که جوانی از صف, بیرون آمد. دیدم کشوری است.»
او از همان آغاز جنگ داخلی چنان از خود کیاست و لیاقت و شجاعت نشان داد که وصف ناکردنی است. یکبار به شدت زخمی شد و هلی کوپترش سوراخ سوراخ, ولی به فضل الهی و هوشیاری تمام, هلی کوپتر را به مقصد رساند.
در زمان جنگ هم دست از ارشاد بر نمی داشت و ثمره تلاش های شبانه روزی او را می توان در پرورش عقیدتی شیرمردانی چون شهید سهیلیان و شهید شیرودی دانست. و شهید شیرودی چه متواضعانه می گفت: احمد, استاد من بود.
زمان که صدام آمریکایی به ایران یورش آورد,احمد در انتظار آخرین عمل جراحی برای بیرون آوردن ترکش از سینه اش بود, اما روز بعد از شنیدن خبر تجاوز صدام، عازم سفر شد. به او گفته بودند که بماند و پس از اتمام جراحی برود, اما جواب داده بود: «وقتی اسلام در خطر باشد, من این سینه را نمی خواهم.» او به جبهه رفت و چون گذشته, سلحشورانه جنگید و مزدوران را به درک واصل کرد, به طوری که بیابان های غرب کشور را به گورستانی از تانک ها و نفرات مزدور دشمن تبدیل نمود.
او بدون وقفه و با تمام قدرت و قوا می کوشید. پروازهای سخت و خطرناک را از همه زودتر و از همه بیشتر انجام می داد. حماسه هایی که در شکار تانک آفریده بود, فراموش نشدنی است. شبها دیروقت می خوابید و صبح ها خیلی زود بیدار می شد و نیمه شب ها, نماز می خواند. و با اشک و تضرع و عبادت های نیمه شبش، به جهاد اکبر نیز اهتمام می ورزید.
او الگوی یک مسلمان کامل و به کمال رسیده بود و چه زیبا گفته است شهید عزیزمان تیمسار فلاحی که : «احمد فرشته ای بود در قالب انسان.»
او چنان مبارزه با کفر را با زندگی خود عجین کرده بود که دیگر هیچ چیز و هیچکس برایش کوچکترین مانعی نبود، حتی مریم سه ساله و علی سه ماهه اش. هر بار که صحبت از فرزندانش و علاقه او به آنها می شد می گفت: آنها را به قدری دوست دارم که جای خدا را نگیرند. هر کار سخت و دشواری را که انجام می داد, کار کوچکی می شمرد و آن را وظیفه می دانست. از کارهای دیگران و قشرهای مختلف در جبهه ها،خصوصا پاسداران قدردانی بسیار می کرد. به برادران پاسدار علاقه وصف ناشدنی داشت و مبارزه آنان را از خالصانه ترین مبارزات بعد از صدر اسلام می دانست. یکبار پوتینی از برادر پاسداری به عنوان هدیه گرفته بود و هرگز این چکمه رزم را از خود دور نمی کرد می گفت: «من این را از یکی از خالصان درگاه احدیت که روحانیت و جهاد و شهادت از چهره و نگاهش می بارد, گرفته ام.»
شهید کشوری همواره برای وحدت هرچه بیشتر دو قشر پاسدار و ارتشی می کوشید؛ چنانکه مسئولین هماهنگی، و حفظ غرب کشور را مرهون او می دانستند. او می گفت: «تا آخرین قطره خون برای اسلام و اطاعت از ولایت فقیه خواهم جنگید و از این مزدوران کثیف که سرهای مبارک عزیزانم (پاسداران)را نامردانه بریدند، انتقام خواهم گرفت.»
عشق شهید کشوری به امام, چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب وصف ناکردنی است. بعد از انقلاب وقتی که برای امام کسالت قلبی پیش آمده بود،او در سفر بود. در راه وقتی که این خبر را شنید، از ناراحتی ماشین را در کنار جاده نگه داشت و در حالی که می گریست، گفت: خدایا از عمر ما بکاه و به عمر رهبر بیفزا. وقتی به تهران رسید، به بیمارستان رفت و آمادگی خود را برای اهدی قلب به رهبرش اعلام کرد. او بر این عقیده بود که تا در این دنیا هست و فرصتی وجود دارد, باید توشه ای برای آخرت بسازد. هرگز لحظه ای از حرکت و تلاش باز نایستاد؛ بطوری که می گویند بارها در هوای ابری و حتی بارانی پرواز کرد. او الله را می دید و به جهان جاودانی می اندیشید.عشق به الله, هر خطری را در نظرش هموار کرده بود و شهادت در راه الله برای او از عسل هم شیرین تر بود. آری ....

شهادت
بالاخره در روز پانزدهم آذرماه 1359 نیایش های شبانه اش به درگاه احدیت مورد قبول واقع گردید و در حالی که از یک ماموریت بسیار مشکل اما پیروز باز می گشت، در دره «میناب» ایلام مورد حمله نابرابر و ناجوانمردانه هواپیماهای مزدوان بعثی قرار گرفت و در حالی که هلی کوپترش در اثر اصابت راکت های دو میگ به شدت در آتش می سوخت آن را تا مواضع خودی رساند و آنگاه در خاک وطن سقوط کرد و شربت شیرین شهادت را مردانه نوشید و پیکر پاکش در بهشت زهرا میعادگاه عاشقان الله در کنار دیگر شهیدان فدایی به آرامشی ابدی دست یافت.

مهم‌ترین کتاب‌هایی که تاکنون درباره سرگذشت خلبان شهید احمد کشوری منتشر شده‌، عبارتند از:
ـ صحیفه پرواز (زندگی‌نامه شهدای هوانیروز) / سیدامیر معصومی، علیرضا پوربزرگ وافی / دفتر ادبیات و هنر مقاومت‏ / 1369.
ـ سیمرغ‏ (روایتی از ایمان و سلحشوری شهید کشوری، شهید شیرودی و همرزمانشان‏)/ حجت شاه‏محمدی و سیدامیر معصومی/ نشر هفت‏/ 1378.
ـ بر بال‌های سیمرغ‏ (خاطرات خلبانان تیزپرواز هوانیروز ارتش، امیرسرتیپ خلبان شهید احمد کشوری، امیر سرتیپ خلبان شهید علی اکبر شیرودی) / عبدالحمید موذن جامی / ارتش جمهوری اسلامی ایران، سازمان عقیدتی سیاسی / 1385.
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
افتخار مازندران : امیر سرتیپ خلبان شهید احمد کشوری ناجی کردستان

افتخار مازندران : امیر سرتیپ خلبان شهید احمد کشوری ناجی کردستان

تصاویر شهید خلبان کشوریتصاویر شهید خلبان کشوریتصاویر شهید خلبان کشوری
تصاویر شهید خلبان کشوریتصاویر شهید خلبان کشوریتصاویر شهید خلبان کشوری
تصاویر شهید خلبان کشوریتصاویر شهید خلبان کشوریتصاویر شهید خلبان کشوری
تصاویر شهید خلبان کشوریتصاویر شهید خلبان کشوریتصاویر شهید خلبان کشوری
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
افتخار مازندران : امیر سرتیپ خلبان شهید احمد کشوری ناجی کردستان

افتخار مازندران : امیر سرتیپ خلبان شهید احمد کشوری ناجی کردستان

تصاویر شهید خلبان کشوریتصاویر شهید خلبان کشوریتصاویر شهید خلبان کشوری
تصاویر شهید خلبان کشوریتصاویر شهید خلبان کشوریتصاویر شهید خلبان کشوری
تصاویر شهید خلبان کشوریتصاویر شهید خلبان کشوریتصاویر شهید خلبان کشوری
تصاویر شهید خلبان کشوریتصاویر شهید خلبان کشوریتصاویر شهید خلبان کشوری

 
بالا