اورابانی
عضو جدید
سال 87 بود،بهم زنگ زدن گفتن فردا میخوایم بریم هویزه،میای؟
دوست داشتم برم ولی خیلی کار داشتم و بلیطی برای رفتن به سفری اجباری
گفتم نه نمیتونم
ناراحت بودم...تا حالا هویزه نرفته بودم و خیلی تعریفشو از دوستام شنیده بودم
شب که میخواستم بخوابم تو دلم گفتم شهدا خودتون خیلی زود قسمتم کنید بیام
خواب دیدم،یه جوون بسیجی با یه لبخند خیلی خیلی زیبا...با همون لبخند تو خواب بهم گفت:ضمانت شده ی امام رضا فردا هویزه منتظرتم!
وقتی بیدار شدم شکه بودم...
حالا بعد بهتون میگم بقیه ماجرا رو
فعلا میرم زیارت عاشورا
همتونو دعا میکنم
یاعلی
دوست داشتم برم ولی خیلی کار داشتم و بلیطی برای رفتن به سفری اجباری
گفتم نه نمیتونم
ناراحت بودم...تا حالا هویزه نرفته بودم و خیلی تعریفشو از دوستام شنیده بودم
شب که میخواستم بخوابم تو دلم گفتم شهدا خودتون خیلی زود قسمتم کنید بیام
خواب دیدم،یه جوون بسیجی با یه لبخند خیلی خیلی زیبا...با همون لبخند تو خواب بهم گفت:ضمانت شده ی امام رضا فردا هویزه منتظرتم!
وقتی بیدار شدم شکه بودم...
حالا بعد بهتون میگم بقیه ماجرا رو
فعلا میرم زیارت عاشورا
همتونو دعا میکنم
یاعلی