چه زود دل کندی از همه چیز ، آنقدر از آن روز گذشته که حتی رنگ چشمهایم را نیز دیگر یادت نیست!
این منم که هنوز هم روز به روز بیشتر به تو دل میبندم ، این تویی که میگویی اینک دارم از احساسات تو میخندم! آهای بی وفا ، بیا و اشکهایم را ببین ، پس مرامت کجاست،...
می رومنگو چه زود می روم نگواحساس نداشت می روم نگو حیف, جایش خالیست... پر می کند دیگری جایم را می روم در شبی که صبحش را جای دیگرخواهم دید می روم نگودوست داشتن بلد نبود نگواحساسش را گم کرد بگو در احساس ها گم شد می روم حتی بغض نکن می روم اشک هایت را برای دیدار بگذار می روم تو اخرین دیدار را به یاد دار............وبدان در قلبم جاودانی!
یک کلمه به ذهنم می رسد...
« تو »
تمام شد این هم نوشته ی امروز ...!
باتمام مداد رنگی های دنیا
به هرزبانی که بدانی یا ندانی
خالی از هرتشبیه و استعاره و ایهام
تنها یک جمله برایت خواهم نوشت...
دوستت دارم خاص ترین مخاطب دنیا...!