تو مدرسه چه شرارت هایی كردید زود اعتراف كنید!

king man

عضو جدید
تاپیک باسه شرارت تو مدرسه بعضی ها خاطرات خانوادگیشونو مطرح می کنن؟؟؟؟؟>>>>؟؟؟؟؟<<<<<؟؟؟؟؟
من تو دوران دبیرستان شر بودم چند دفعه از مدرسه فرار کردیم چند بار کلاس و تعطیل کردیم یک بارم پنکه کلاس و داغون کردم نمره انظباتم معمولا بین 14 تا16 بود که تو پیش دانشگاهی شد 20 باور کنید چون اون موققع پسر خوبی شدم الان یاد قدیما می یفتم خجالت میکشم
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی دیگه از شرارتای باب دوران ما این بود که میدویدیم مث فرفره مقنعه همه رو از پشت میکشیدیم
یهو پاریس میشد:ی خودمونم مقنعمونو سفت میچسبیدیمو فرار میکردیم

:d
 

abu_72

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی دیگه از شرارتای باب دوران ما این بود که میدویدیم مث فرفره مقنعه همه رو از پشت میکشیدیم
یهو پاریس میشد:ی خودمونم مقنعمونو سفت میچسبیدیمو فرار میکردیم

:d


پريوس تو چقدر شيطون بودي . ، چقدر ؟؟


آواتار قبلي قشنگ تر بودااا
 

2Khtar-taje-sar

عضو جدید
شرارت که نه ولی کل شیطنتمون این بود که از مدرسه درمیرفتیم سر خیابون تخمه میگرفتیم برمیگشتیم مدرسه بعدم با بچه ها مینشستیم رو نیمکت تو حیاط سطلو هم میذاشتیم وسط تخمه میخوردیم ولی پوستا رو دور سطل پخش میکردیم سطله واسه دکور بود:D
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه کار دیگه ام که میکردیم این بود که کسیو که میخواست بره پای تخته به اصطلاح لنگ مینداختیم:d
همیشه معلما فک میکردن ما واسه پای تخته رفتن خیلی مشتاقیم:ی
 

لوتوسو

عضو جدید
سر کلاسای تست شیمی انقد حوصله م سر میرفت ک دست بغل دستی مو میگرفتم با خودکار مشکی رو دستش مو میکشیدم،اون طفلکم سرگرم تست حل کردن،یه لحظه ب خودش میومد میدید دستش شبیه دست گوریل شده!!!!!
 

Sarp

مدیر بازنشسته
معلمهای دینی همیشه یجوری بودند !
انگار یه تخته شون کمه

اول دبیرستان سر معلم دینی مون چه بلاهایی که نیاوردیم
یه بار تو شیشه خودکار کاغذ میذاشتم و فوت میکردمن از پشت میخورد بهش
یکی رو زدم خورد تو گوشش
یکی از بچه ها هم که میخواست مثل من کاغذ فوت کنه خودکار رو گذاشته بود تو دهنش که معلم برگشت و اینو دید
فکر کرد اون زده
گرفت یه کتک مفصل مهمونش کرد
ما هم دست میزدیم :دی
 

Sohrab.net

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه دوستان مهندس از افراد شروری بودن.... احیانا جزو گروه ریگی نبودین؟؟؟!!!!

معلوم نیست این معلم های طفلک چه هیزم تری به شما ها فروختن که اینقدر......بوقققق:D

من که بچه مثبت و پاکی بودم، همه بچه های باشگاه هم تایید میکنن، درسته ؟؟؟:redface:
 

M2360

عضو جدید
یادمه سال دوم دبیرستان که بودیم توی حیاط مدرسه (هنرستان) حدود 20-30 تا درخت کاج بود. یادش بخیر؛ زنگ تفریح افتادیم به جون این درختا و تخم کاج کندیم ریختیم زیر نیمکتای کلاس. هیچکس از دبیری که اون ساعت میخواست بیاد کلاس دل خوشی نداشت. اون بیچاره هم از همه جا بیخبر اومد توی کلاس و شروع کرد به درس دادن هنوز 5 دقیقه نشده بود که رمز عملیات اعلام و فرمان آتش صادر شد.:biggrin: بنده خدا سروکلش داغون شد.:( خلاصه صحبت اخراج و این حرفا پیش اومد که نمیدونم کدوم آدم فروشی طراح عملیات رو لو داد:mad: که من بودم.:D
 

B A H A R E*

عضو جدید
معلمهای دینی همیشه یجوری بودند !
انگار یه تخته شون کمه

اول دبیرستان سر معلم دینی مون چه بلاهایی که نیاوردیم
یه بار تو شیشه خودکار کاغذ میذاشتم و فوت میکردمن از پشت میخورد بهش
یکی رو زدم خورد تو گوشش
یکی از بچه ها هم که میخواست مثل من کاغذ فوت کنه خودکار رو گذاشته بود تو دهنش که معلم برگشت و اینو دید
فکر کرد اون زده
گرفت یه کتک مفصل مهمونش کرد
ما هم دست میزدیم :دی
اره معلمای دینی کم دارن کلا!!!من و دوستان ته کلاس میشستیم پسته میخوردیم اشغالشو میزدیم به تخته معلم از جاش میپرید!!! شرمنده دوستان دیگه بزرگ شدم این کارارو نمیکنم!!!
ما که کارون این بود که دست بزنیم بچه های مردمو اسکول کنیم که برقصن بعدم بهش بگیم که چقد قشنگ میرقصی واییییییییی کلاس رقص رفتی؟؟؟ دخترم بنده خدا خر کیف میشد!!!
 

B A H A R E*

عضو جدید
همه دوستان مهندس از افراد شروری بودن.... احیانا جزو گروه ریگی نبودین؟؟؟!!!!

معلوم نیست این معلم های طفلک چه هیزم تری به شما ها فروختن که اینقدر......بوقققق:D

من که بچه مثبت و پاکی بودم، همه بچه های باشگاه هم تایید میکنن، درسته ؟؟؟:redface:
اه اه من بدم میاد از بجه ها !!!! من جا دوستات بودم میزدمت تا جایی که میخوردییییییییییی!!!
 

LEGEND.MM

کاربر فعال تالار موبایل
کاربر ممتاز
سال سوم معلم دینیمون آخوند بود که از قضا خیلی هم پر رو بود و شوخیهای دستی فراوونی هم میکرد ... :eek::D
البته ما هم از خجالتش در میومدیم .
یه روز بهش گفتم حاجی بذار بیام شونه هاتو مالش بدم ... ( برنامه داشتم واسش ) :D
اولش کلی مخالفت کرد ولی بعدش گفت بیا . رفتم شونه هاشو مالش بدم . اولش کمی مالش دادم بعد یهو با آرنج زدم زیر امامش ... :biggrin::surprised:
وااااااای امامش که افتاد یه کله مثل تخم مرغ افتاد بیرون که انگار به مو گفته بود زکی ...
یعنی فکر کن یه چیزی توی مایه ها بیابون بود ! ( کچل کچل مثل کف دست ) :D
سر اون قضیه کلی خندیدیم . ولی خوب بعدها ما ت ح ت مبارکمون رو سر همین قضیه ...
جالبه من راضیش کرده بودم که به ناظم و ... چیزی نگه ولی این موجود عجیب دهن لق بود ! یعنی یه جورایی سرعت انتقال خبرش با سرعت نور برابری میکرد ...

انشالله اگه زنده بودم بازم از این خاطرات واستون میگم . ( متاسفانه یا خوشبختانه توی مدرسه عجیب تخس بودم و البته درس خون )
سر کلاسای تست شیمی انقد حوصله م سر میرفت ک دست بغل دستی مو میگرفتم با خودکار مشکی رو دستش مو میکشیدم،اون طفلکم سرگرم تست حل کردن،یه لحظه ب خودش میومد میدید دستش شبیه دست گوریل شده!!!!!
واقعا چرا درس شیمی اینقدر گوشت تلخه ...
 
آخرین ویرایش:

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
ابتدایی که بودیم دو گروه زره ایی تشکیل داده بودیم و میزهای معلم هم میکردیم اسب خودمون ... کمی که بالاتر رفتیم کاری کردیم که معلم دوماه مدرسه نیومد ..بنده خدا کارش به بیمارستان و عمل کشید

برای عدم ترویج شلوغ کاری بقیه شو سانسور میکنم و به همون دوران ابتدایی بستنده میکنیم (اون آتیش زدن .. به تعطیل کشیدن مدرسه بد آموزی داره نمیگم ;) )
 

LEGEND.MM

کاربر فعال تالار موبایل
کاربر ممتاز
برای عدم ترویج شلوغ کاری بقیه شو سانسور میکنم و به همون دوران ابتدایی بستنده میکنیم (اون آتیش زدن .. به تعطیل کشیدن مدرسه بد آموزی داره نمیگم ;) )
خوب خسته نباشی ! دیگه چیشو گفتی ... :دی
 

ghxzy

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
معلمهای دینی همیشه یجوری بودند !
انگار یه تخته شون کمه

اول دبیرستان سر معلم دینی مون چه بلاهایی که نیاوردیم
یه بار تو شیشه خودکار کاغذ میذاشتم و فوت میکردمن از پشت میخورد بهش
یکی رو زدم خورد تو گوشش
یکی از بچه ها هم که میخواست مثل من کاغذ فوت کنه خودکار رو گذاشته بود تو دهنش که معلم برگشت و اینو دید
فکر کرد اون زده
گرفت یه کتک مفصل مهمونش کرد
ما هم دست میزدیم :دی
این از همه جالب تر بود ...چون داشتم شربت میخوردم یهو پرید تو گلوم نزدیک بود خفه شم :redface:...اونوقت خونم میفتاد گردن مدیر....:biggrin:
 

ghxzy

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
من کلا بچه خوب و مثبتی بودم که رو اسمم قسم میخوردن...ولی همیشه کلاس ما از همه کلاسا شیطون تر بود به خاطر همین زنگ تفریحا بچه های شر کلاسای دیگه میومدن تو کلاس ما .ما دست میزدیم اونا میرقصیدن بعد ناظم میومد و نمره انظباط کلاس ما رو کم میکرد و میگفت از اون کلاسای دیگه یاد بگیرید که چقد خانومن!!!
 

fateme_003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من کلا بچه خوب و مثبتی بودم که رو اسمم قسم میخوردن...ولی همیشه کلاس ما از همه کلاسا شیطون تر بود به خاطر همین زنگ تفریحا بچه های شر کلاسای دیگه میومدن تو کلاس ما .ما دست میزدیم اونا میرقصیدن بعد ناظم میومد و نمره انظباط کلاس ما رو کم میکرد و میگفت از اون کلاسای دیگه یاد بگیرید که چقد خانومن!!!
ما هم از اینکارا میکردیم ولی ناظم جرئت نمیکرد نمرمونو کم کنه!:D
 

لوتوسو

عضو جدید
واقعا چرا درس شیمی اینقدر گوشت تلخه ...[/QUOTE]
من ک سر کلاسای شیمی شیطون ناجور میرفت زیر پوستم!!!!!!
 

لوتوسو

عضو جدید
همه دوستان مهندس از افراد شروری بودن.... احیانا جزو گروه ریگی نبودین؟؟؟!!!!

معلوم نیست این معلم های طفلک چه هیزم تری به شما ها فروختن که اینقدر......بوقققق:D

من که بچه مثبت و پاکی بودم، همه بچه های باشگاه هم تایید میکنن، درسته ؟؟؟:redface:
ن ریگی عضو تیم ما بود!!!اون روزا خیلی مبتدی بود...:Dخورده کاریا رو میدادیم دستش!!!
 

sahar-architect

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سال پیش دانشگاهي معلم ديفرانسيل مون رو انداختيم تو توالت:D
اين آق موعلم خيلي مقيد بود بنده خدا هميشه هم قبل و بعد كلاس ميرفت گلاب به روتون اتاق فكر:Dيه بار كه قرار بود امتحان بگيره...:D اين آقا معمولا وسايلش رو ميذاره تو دفتر و بعد كه يادش ميفتاد يكي رو ميفرستاد مياورد وسايل هم شامل كت و كيف و موبايل و دفتر كلاس:Dاون روز هم ديديم وسايل تو دستش نيست و طبق عادت رفت اتاق فكر:Dغافل از اينكه مادستگيره رو از پشت در آورديم اينم كه در رو بست ديد اي دل غافل
بنده خدام معذب ديگه صداش در نيومد يه يه ربع كه گذشت ديگه دلمون حسابي سوخت و رفتيم به دفتر گفتيم كه آق موعلم نيومده ها:Dاونام تا اوضاع رو بررسي كنن وقت گذشت و امتحان از بيخ گوشمون رد شد

خدا همه رو به راه راست هدايت كنه:D:D
 

Martin Eco

عضو جدید
کاربر ممتاز
سال پیش دانشگاهي معلم ديفرانسيل مون رو انداختيم تو توالت:D
اين آق موعلم خيلي مقيد بود بنده خدا هميشه هم قبل و بعد كلاس ميرفت گلاب به روتون اتاق فكر:Dيه بار كه قرار بود امتحان بگيره...:D اين آقا معمولا وسايلش رو ميذاره تو دفتر و بعد كه يادش ميفتاد يكي رو ميفرستاد مياورد وسايل هم شامل كت و كيف و موبايل و دفتر كلاس:Dاون روز هم ديديم وسايل تو دستش نيست و طبق عادت رفت اتاق فكر:Dغافل از اينكه مادستگيره رو از پشت در آورديم اينم كه در رو بست ديد اي دل غافل
بنده خدام معذب ديگه صداش در نيومد يه يه ربع كه گذشت ديگه دلمون حسابي سوخت و رفتيم به دفتر گفتيم كه آق موعلم نيومده ها:Dاونام تا اوضاع رو بررسي كنن وقت گذشت و امتحان از بيخ گوشمون رد شد

خدا همه رو به راه راست هدايت كنه:D:D

:razz::razz:
 

Similar threads

بالا