ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮﻡ ;دَر ذِهن ِ زَنـآنـﮧے مـَن ..
.مـَرد یـَعـنـے تـِکـیـﮧ گـآهـے اَمـن
یـَعـنـے بـوسـﮧ اے اَز روے دوست دآشتـَن
، بــِدون ِاَنـدَکـے شـَرم !
دَر ذِهـن زَنآنـﮧے مـَن ...
مـَرد یـَعـنـے کـوه بـودَن ..
پـُر اَز سـِخـآوَت ،
پـُر اَز حـَیـآے مـَردآنـﮧ دَر کـِنـآر ِ ایـن اُبـُهـَت
، لـوس شـُدَن ـهـآے کـودَکـآنـﮧ !
دَر ذِهن ِ زَنـآنـﮧے خـوش ـبـیـن مـَن ...
مـَرد یـَعـنـے دوست مـےـدآرَمـِت ،
تـو هـَر لـَحـظـﮧ بـآ مـَنـے!
تـو مـَردے ..مـَن بـے تـو بـآ تـَمـآم آفـَریـنـِش بـےگـآنـﮧاَم!
کـآفـےـست دَست ِ رَد بــِزَنـے!مـےـرَوَم پـے زِنـدِگـے اَم ،
بـَرآے آرآمـِشَت تـآ بــِدآنـے چــِقـَدر مـُحـتـَرَم َـست ایـن
آسـآیــِشـَت ..
احساسی دارم .....احساسی پر از تعلق .....چه تاییدم کنی چه تکذیب
عاشقانه هایم از تو می گویند
و شعرهایم تو را می سرایند
چه نگاهم کنی چه نه
چشمان من چون تشنه ای گمگشته
در صحرای چشمانت تو را می جویند
چه مرا بخواهی چه نه
قلبم با هر طپش تو را می خواند
و هر نفسم به یادت چون آتشی سینه ام را میسوزاند
من عاشقم
عاشق همیشگی تو
احساسی دارم .....احساسی پر از تعلق .....
احساسی که در من دمیده شده است ........احساسی از تعهد .........
احساسی از قلب ........ از هوای نفس هایم ......
و اکنون من این جاهستم ........پس کجاست شاهزاده زندگی من .......که او را در پیچک اغوشم غرق کنم .....
این احساس من ...........از نفسهای گرمی است که مرا خوانده است ........
من ......ستاره ی شبهای شاهزاده ام .......عاشقانه هایم را همراه خود اورده ام ......مرا در اغوش بکش .......
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮﻡ ;
ﺧﺎﻟﻘﻢ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﻢ ﺳﻮﺭﻩ ﻧﺎﺯﻝ ﮐﺮﺩ ... !
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮﻡ
ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﻢ ﺛﺒﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ ... !
ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯿﻬﺎﯾﺖ ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﻻﮎ ﻗﺮﻣﺰ ﺭﺍ ... !
ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺧﺠﺎﻟﺖ ...
ﺩﺭﮎ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﺩﺭ ﺗﻮﺍﻧﺖ ﻧﯿﺴﺖ !
ﻣﻨﻢ ﻟﯿﻼﯼ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺯﻟﯿﺨﺎﯼ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ... !
ﻣﻦ ﺩﺧﺘﺮﻡ
ﭼرﮏ ﻧﻮﯾﺲ ﻫﯿﭻ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﻧﻤﯿﺸﻮﻡ ... !
ﻣﻦ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﻡ ....
ﭘﺲ ﻣﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺑﺮﭼﺴﺐ ﻫﺮﺯﮔﯽ ﺑﺮﭘﯿﺸﺎﻧﯿﻢ ﻧﺰﻥ ... !
ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﻧﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻢ ...
ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨﻢ ...
آﺭﯼ ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﮐﻪ ﻋﺸﻮﻩ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﺮﺑﺎﺩ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﻏﺮﻭﺭ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ
از من نپرس چقدر دوستت دارم
اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست.
به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم!!!
مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد؟
مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم؟
بگو معنی تمرین چیست ؟
بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟
بریدن از خودم را ؟
مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی ...
از من نپرس که اشکهایم را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم؟
همه می دانند که دوری تو روحم را می آزارد!!!
تو خود پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشند.
نگاهتت را از چشمم برندار مرا از من نگیر ..