ببخشید که داستانم طولانیه .... ولی ممنون می شم راهنماییم کنین .... ( راجع به ازدواجه )

ا.پزشکی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

حدود 5 سال پیش با کسی تو دانشگاه آشنا شدم و دوستیمونو با هم شروع کردیم.
ولی بعد از 2 سال عاشقش شدم و واقعاً با تمام وجودم دلم می خواست که بهش برسم.
اونم منو دوست داشت و تقریباً تو تمام موقعیت ها کمک هم بودیم.
هم اون خیلی برام زحمت کشید و هم من تمام زحمتاشو جبران کردم.
تا اینکه قرار شد با هم ازدواج کنیم چون واقعاً به هم عادت کرده بودیم.

اینم بگم که این فرد مشکلات شخصی زیادی داشت که همشونو موقعی که خانوادهامون همو دیدن مطرح کرد و منم که از اول در جریان مسائلش بودم.
با این حال خانواده من با این موضوع راه اومدن و مشکلی نداشتن. منم از اول میخواستم که تو مشکلاتش کنارش باشم.
ما یک مدت با هم نامزد بودیم تا اینکه به دلیل مسائل کاری که برای اون فرد پیش اومد یکدفعه تصمیم گرفت که محل سکونتش را به محیط کارش که تو شهرستانه انتقال بده.

مسأله ای که منو شوکه کرد این بود که اولاً بدون اینکه حتی از من بپرسه که این کارو بکنه یا نه فقط بهم زنگ زد و گفت داره با خانوادش می ره شهرستان. برای 2 سال می مونه شهرستان.

مسآله بعدی اینه که نمی خواد منو با خودش ببره و دلیلشم اینطور بیان کرد که چون زندگیش وضعیت سختی داره، حتماً می خواد که زندگیشو درست کنه و بعد ازدواج کنه و برای همین به من گفت بهتره فعلاً از هم دور باشیم که هم اون بتونه وضعشو بهتر کنه و هم من سختیه مسائل اونو نکشم. (با وجود اینکه از اول بهش گفته بودم با مسائلی که داره مشکل ندارم و خودشم بارها دیده بود که کمکش می کنم و با هم مشورت می کردیم).

منم نمیتونم هر وقت که بخوام ببینمش برم شهرستان، چون برام مقدور نیست و چون به هم محرم نیستیم هم نمی تونیم یه جا با هم باشیم. (اینم می دونست که من نمیتونم برم شهرستان)

ولی من از این موضوع خیلی ناراحت شدم و احساس کردم همه برنامه هارو بهم زد فقط به خاطر یه موقعیت خوب شغلی و انگار براش مهم نبود که از هم دور باشیم و مهمتر اینکه به خاطر این کارش اعتمادم رو بهش از دست دادم.
و برای همین تو صحبت کردن باهاش خیلی سرد شدم و کوچکترین اتفاق برام سوء تفاهم ایجاد می کنه .... واقعاً دست خودم نیست و نمی تونم مثل قبل خوشحال و خوش برخورد باشم ...

و وقتی بهش گفتم که به چه تضمینی باید منتظرش باشم گفت که اگر می خواست نظرش از من برگرده تا حالا اینکارو کرده بود و گفت با کسی غیر از من راحت نیست.

ممنون می شم راهنماییم کنین که چه کنم ....
 

setiya

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه بيخياله!!!
اين پسرا همشون همين طوري ان
چرا تو بايد موقعيت هاي خودتو نديد بگيري بخاطر اون كه نخواست از موقعيت كاري خودش بگدره
با هر كسي بايد مثل خودش رفتار كرد
وقتي اصلا ديدن يا نديدنه تو واسش مهم نيست چرا بايد منتظرش بموني!!!
وقتی بهش گفتم که به چه تضمینی باید منتظرش باشم گفت که اگر می خواست نظرش از من برگرده تا حالا اینکارو کرده بود و گفت با کسی غیر از من راحت نیست.
اين هم هميشه واسه دل خوش كردن دخترا ميگن
به نظر من ازش جدا شو برو دنبال زندگيت
2 سال كم نيست آدما يه روزه تغيير ميكنن چه برسه به 2 سال
 

Sarp

مدیر بازنشسته
به جان بابک از همون سطرهای اول فهمیدم اشتباه کردی

باز هم یه تصمیم دخترانه احساساتی و یه شیچست عشقی دیگه!!!!!!!!!

نمیدونم خدا با چه فکری خانوما رو این همه احساسی خلق کرده
 

Similar threads

بالا