اقتصاددانی که هیچ چیزش معلوم نیست

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
اقتصاددانی که هیچ چیزش معلوم نیست
علی موقر
ریشار کانتیون یا ریچارد کانتیون معلوم نیست که کی به دنیا آمده است. تنها چیزی که معلوم است این است که این واقعه در قرن هجدهم رخ داده است! هیچ عکسی یا حتی یک نقاشی درست و حسابی از چهره او وجود ندارد.



یعنی اینکه کسی به درستی نمی‌داند که قیافه او چه شکلی بوده است. همین باعث شده تا اندیشمندان اقتصادی که خلاقیت بیشتری دارند در مورد قیافه او بیش از حد خیالپردازی کنند، چرا که معتقدند نوابغ حتما باید چیزی بیشتر از دیگران داشته باشند. البته این نظر تا حدی درست است، اما آن چیز لزوما نباید آن جایی باشد که توی چشم بیاید.
با این وجود تقریبا همه متفق‌القول‌اند که کانتیون در عالم اقتصاد شخصیتی رازآمیز است. اما اگر از من بپرسید می‌گویم وی اوضاع احوال درست حسابی نداشته است. او در ایرلند به دنیا آمد، اما به طرز رازآمیزی از فرانسه سر در آورد و در آنجا معروف شد. این است که اقتصاددان‌هایی که طرفدار انگلیسی‌ها هستند او را به نام ریچارد می‌شناسند و آنهایی که فرانسوی‌ها را ترجیح می‌دهند به او ریشار می‌گویند. عرض نکردم؟ آدمی که تکلیف اسمش هم معلوم نباشد اوضاع و احوالش از این بهتر نمی‌شود. اما به هرحال جای خوشوقتی است که فامیلش از دستبرد اندیشمندان اقتصادی در امان مانده است.
او در یک خانواده کاتولیک به دنیا آمد که توی دعوای بین بزرگان، زمین‌ها و اموالشان از آنها گرفته شده بود. این شد که وقتی خودش جزو بزرگان شد رساله‌ای در باب ماهیت کلی تجارت نوشت که در آن سعی کرد اصل و نسب زمیندار خانواده‌اش را به رخ دیگران بکشد و حرف‌های سخت و پیچیده‌ای در آن زد که باعث شد معروف شود. این کتاب کانتیون اگر نگوییم موشکافانه‌ترین، اما یکی از موشکافانه‌ترین رساله‌های اقتصادی در قرن هجدهم است. ویلیام اس جونز او را «اولین اقتصاددان واقعی» می‌داند و کتابش را رساله‌ای می‌داند که «تمام پهنه علم اقتصاد را وارسی می‌کند» و به قول همان ویلیام «اولین رساله در باب اقتصاد» است. او همچنین این اثر کانتیون را «گهواره اقتصاد سیاسی» نامیده است. کاملا مشخص است که آقای جونز بعد از مطالعه این کتاب کمی هیجان‌زده شده است. ژوزف اسپنگلر نیز کانتیون را «طلایه‌دار اصلی مکاتب کلاسیک و نئوکلاسیک» نامیده است. ژوزف شومپتر این اثر کانتیون را «اولین درک سامان‌مند عمیق از علم اقتصاد» می‌شمارد. موری روتبارد او را «بنیانگذار اقتصاد جدید» می‌داند. باقی بر و بچه‌های انديشمند اقتصادی هم به نوبه خود برای جناب کانتیون کم نگذاشته‌اند.
می‌گویند کارل منگر هم قبل از آنکه اصول علم اقتصاد را منتشر کند، نسخه‌ای از رساله کانتیون را در کتابخانه‌اش داشته است و اندیشمندان دیگر رد پای مطالب آن کتاب را در این کتاب هم یافته‌اند و البته پشت سر منگر هم کلی حرف درآوردند. به هر حال نظر هر کسی می‌تواند به نظر کس دیگری نزدیک باشد و هر کسی هم می‌تواند کتاب هر کس دیگری را در کتابخانه‌اش داشته باشد اینها دلیل نمی‌شود که با آبروی منگر بازی شود. من شخصا در این مناقشه طرفدار منگر هستم.
به جز این کتاب، اتفاق مهم دیگر زندگی کانتیون این است که با شخصی به نام جان لاو درگیر شد! این جان لاو اقتصاددانی فرانسوی بود که در سال 1716 یک بانک خصوصی در فرانسه راه‌اندازی کرد و اسمش را «بانک عمومی» (Banque Generale) گذاشت. بعد از مدتی سرمایه‌های این بانک شامل اوراق قرضه دولتی شد و با این حساب به اولین بانک مرکزی فرانسه تبدیل شد. بعد از یک مدت دیگر لاو برای اینکه به قول خودش به مستعمره فرانسه در لوئیزیانای آمریکا کمک کند، شرکت می‌سی‌سی‌پی را خرید. بعد از آن چند تا شرکت دیگر هم به آن اضافه کرد و با اعتبارات دولتی که توی بانکش داشت و کارهایی که توی شرکتش می‌کرد شرایط اقتصادی افتضاحی را به بار آورد که به «حباب می‌سی‌سی‌پی» معروف شد و کلا اوضاع مملکت را به هم ریخت. نهایتا آقای لاو با لباس زنانه از فرانسه فرار کرد.
آقای کانتیون با همین طرح‌های تورم‌زای لاو مخالف بود اما چون هوش اقتصادی خوبی داشت می‌دانست که این برنامه‌ها چطور کار می‌کنند و چطور می‌توان وارد این بازی شد و از آن پول در آورد. بنابراین در وهله اول خیلی طبیعی و خونسرد به دنبال این درهم‌ریختگی‌های مالی که در مملکت به وجود آمده بود کلی پول برای خودش دست و پا کرد و وقتی که حسابی پول در آورد در وهله دوم شروع به نوشتن کتابش کرد و در قامت یک منجی دست آقای لاو را رو کرد. تا اینجای ماجرا باید قبول کرده باشید که انصافا ریچارد کانتیون شخصیت جذابی بوده است.
مدت كوتاهي بعد از نوشتن این رساله تاریخی و شگرف، كانتيون طبق معمول زندگی‌اش به گونه‌ای راز‌آلود كشته شد و همچنین به گونه‌ای رازآلود این کتاب براي مدت بيش از 20 سال بدون اینکه چاپ شود به حال خود رها شده بود. عجب اوضاعی بوده‌ ها!
کانتیون در رساله‌اش توضیح می‌دهد که تزریق پول به کشور باعث می‌شود که ملت بیشتر خرج کنند و پول اضافی‌شان را هم در ازای بهره وام بدهند. همه این پول ها، چه وام داده یا خرج شود، به گردش در خواهد آمد و در همه مجاری گردش پول موجب افزایش قیمت تولیدات و کالاها خواهد شد. همچنین نشان داد این مقدار پول‌هایی که در آن سال‌ها با خوشحالی از آمریکا به اروپا سرازیر می‌شود چه تاثیری در اقتصاد اروپا داشته است.
اندیشمندان اقتصادی می‌گویند کانتیون از خطا‌هاي مركانتيليسم پرده برداشته است. خود کانتیون می‌گوید جان لاک که معتقد بوده پول و کالا قیمت بازار را تنظیم می‌کند چگونگی آن را به درستی بررسی نکرده است و اضافه می‌کند که خودم در این رساله چگونگی آن را به درستی بررسی کرده‌‌ام و در ادامه، توضیحات خسته‌کننده‌ای درباره میزان گرانی ناشی از افزایش مقدار پول در یک کشور و تغییراتی که این پول در مصرف و چرخه گردش پول به وجود می‌آورد، می‌دهد. دست آخر اينكه ریچارد كانتيون نشان داد كه پولي‌سازي اقتصاد امري مطلوب است، اما ممكن است که اتفاقی مطلوب بيش از حد مناسب رخ دهد و در نتیجه، نتیجه مطلوبی نداشته باشد. اما بهرحال با همه اینهایی که گفتیم نمی‌توانیم نتیجه بگیریم که خود کانتیون زندگی مطلوبی داشته است یا نه؟ اما آنچه که مسلم است این است که من از این ریچارد کانتیون به دلایل کاملا شخصی خوشم آمده است و زندگی‌اش از حیث ماجراهایش برایم کاملا مطلوبیت داشته
است.
 
بالا