اعتراف میکنم که ...

FilmBazZZ

کاربر بیش فعال
اعتراف میکنم که دلم برا رفیق فابریک سابقم تنگ شده ، الان حدود 3 ساله که با هم حرف نداریم.
 

suniya2012

عضو جدید
اعتراف میکنم واقعا نمیخوام تنها باشم ولی به همه میگم تنهاییمو دوست دارم که کسی نزدیکم نشه...
 

natanaeal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اعتراف میکنم از اینکه ادما بهم دروغ میگن خیلی غصه میخورم ولی هربار دوباره حرفاشونو باور میکنم...
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اعتراف می کنم سوم دبیرستان بودم امتحان شیمی داشتم نخونده بودم بعد از امتحان تو شلوغی برگمو گذاشتم تو کیفم هفته ی بعد دبیرمون کلی معذرت خواست گفت برگه ی شمارو گم کردم پیدا میکنم میارم .....:D
 

mazy_taj

عضو جدید
کاربر ممتاز
اعتراف می کنم تو خوابگاه یه شب ساعت 3 با رفیقم از سر کنجکاوی کپسوله آتشنشانیه تو سالن مطالعه رو در اوردیم این دستگیره شو زدم فکر می کردم مثل شیر آبه یعنی فشار می دی کف بیاد ولش کنی دیگه نمی اد.ولی انجوری نبود :biggrin: یعنی می زنی دستگیره رو تا ته خالی می شه کپسول. رفیقم سر شلنگشو گرفت کرد تو سطل زباله اما مگه تموم می شد. هیجی دیگه گذاشتیم فرار کردیم
فرداش رفتیم سالن مطالعه با دوستم همه جمع شده بودن،با معصومیت تمام گفتیم کدوم بیشعوری این کارو کرده؟
 

FilmBazZZ

کاربر بیش فعال
اعتراف میکنم که دارم داغون میشم کم کم ولی به روی خودم نمیارم!
 

karimi912

عضو جدید
اعتراف ميكنم كه از همه خواستگارات كنه تر بودم!
اما چه سود؟
دو سال خونوادت رو سرويس كردم
و اعتراف ميكنم كه بعد از گذشت يك سال و نيم هنوز نتونستم فراموشت كنم
به يادتم بي وفا
 

natanaeal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اعتراف میکنم تصمیم گرفتن برای زندگی مشترک خیلی سخت و ترسناکه...
 

sahar29

عضو جدید
اعتراف میکنم غم از دست دادن یه نفر خیلی سخته...
 

natanaeal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اعتراف میکنم غم از دست دادن یه نفر خیلی سخته...

عزیزم ...

اروم باش مهربونم بهترین کار اینه به این فکر کنی الان چه کسایی هستند و دوستشون داری و چکارایی خوشحالشون میکنه تا براشون انجام بدی...:gol::gol:
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
"من اعتراف کرده ام و اعتراف می کنم
که شب سپید بود و من
اگر سیاه دیدمش خطای دید بوده است"
 

AMMARIYA

عضو جدید
کاربر ممتاز
اعتراف میکنم خیلی از اوقات در حق خدا خیلی بی انصافی میکنم...منو ببخشه
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اعتراف میکنم آقایی داشت به یکی دیگه شیرینی میداد منم رفتم برداشتم گفتم قبول باشه جلوتر که رفتم برگشتم دیدم بنده خدا شیرینی واسه خونه خریده به دوستشم تعارف میکنه من فکر کردم نذریه !
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اعتراف می کنم یه روز عصر خواهرمو از خواب بیدار کردم گفتم صبحه مدرست دیر شده با چشم گریان بچه کلاس اولی رو فرستادم مدرسه !!:(
 

narges_F

عضو جدید
کاربر ممتاز
اعتراف میکنم بعضی وقتا زیادی شیطنت میکنم...:D
 

SH.Aghighi

عضو جدید
کاربر ممتاز
اعتراف میکنم یه روز با خواهرم بحثم شد سر اینکه وقتی میرسه خونه وسایلشو
پرت میکنه یه گوشه و من از این موضوع خوشم نمیاد دو سه مرتبه بهش گفتم از راه که
رسیدی استراحت که کردی وسایلتو جابه جا کن...میگفت باشه ولی باز انجام نمیداد
تا اینکه یه روز اومد گفت تو کاری نداشته باش منم ناراحت شدم کیفشو پرت کردم نمیدونستم
برای من رفته از این تنگ هایی که داخلش پر از آبه و یه نمادی از یه کشور بود خریده..
وقتی کیفو پرت کردم اون داخلش بود و شکست...خیلی گریه کرد گفت
برای تو خریده بودم...از عذاب وجدان مردم..خیلی داغون شدم..
ازش عذرخواهی کردم ولی هنوز تو دلم عذاب وجدان دارم چرا کنترلمو از دست دادم..:(:(:cry:
 

SH.Aghighi

عضو جدید
کاربر ممتاز
اعتراف میکنم روزها خیلی زود داره میگذره..و من از این موضوع غمگینم:(
 

SH.Aghighi

عضو جدید
کاربر ممتاز
اعتراف میکنم دوست داشتم همین لحظه جلوی دریا روی شن های ساحل نشسته بودم
از نسیمش لذت میبردم و کلی انرژی مثبت میگرفتم...
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اعتراف ميکنم بچه که بودم يه قورباغه رو از تو باغچه پيدا کردم و يهو حس پزشک بودن بهم دست داد و يه آمپول پر از آب بهش زدم بعد برا اينکه وَرَمِش بشينه جراحيش کردم بعد باند پچيش کردم و ولش کردم و کلي احساس آرامش وجدان کردم که قورباغه رو درمان کردم!!
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اعتراف می کنم وقتی که بچه بودم با پسرخالم از توی حیاط خاک رو برمی داشتیم الک می کردیم آب می زدیم که گل درست شه، بعد تو قوطی های کبریت می ریختیم و می ذاشتیم خشک بشه و مثلا مهر درست شه. بعد می فروختیم و همه هم می خریدن. با پولش بستنی می خریدیم. حالا می فهمم که بخاطر دل خوشیمون می خریدن.
 

natanaeal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اعتراف میکنم هیچ مردی رو باور ندارم و به هیچ مردی اعتماد نمیکنم...


 

alisaw

عضو جدید
کاربر ممتاز
بله اما نمیخوام خودمو تا بی انتهای ناامیدی سوق بدم...

جمله بالا با منظور مشخصی گفته "زندگی مشترک"

اعتراف میکنم که نظر شما محترم هست. و نمیخوام موضوع تاپیک رو منحرف کنم :smile:
 

suniya2012

عضو جدید
اعتراف میکنم که زندگیم خیلی افتضاح شده قبلا از 7 روز هفته 8 روزو خوشحال بودمو خبرای امیدوار کننده داشتم ولی الان از 7روز حداقل 5 روزشو ناراحتو نا امیدم.
 

mansourblogfa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه فاز غمگین هستن ک!!اعتراف میکنم الان بالاپشتبون خوابیدم دارم ستاره ها نگاه میکنم و به. آینده امیدوارم
 

SH.Aghighi

عضو جدید
کاربر ممتاز
اعتراف میکنم برای یکی از دوستانه عزیزم mehrdad shahi نگران هستم و دعا میکنم هرچه زودتر مشکلشون
حل بشه....آمین..:gol:
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اعتراف می کنم که بچه بودم یه کارتون نشون می داد که مورچه زیره فیله یه سوزن می زاره و فیله میره هوا. منم زیر یه بنده خدایی سوزن گذاشتم که بره هوا، جیغ زد ولی متاسفانه نرفت هوا!:D
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اعتراف می کنم یه بار داشتم پشت سر یه بنده خدایی حرف می زدم توی یه جمعی، خیلی از دستش عصبانی بودم. یه کم هم غیرمنصفانه و البته بی ادبانه حرف زدم. وقتی حرفم تموم شد یکی از بچه ها گفت: دیگه چیزی نمیخوای بهش بگی! گفتم: چرا، هر چی به او عوضی بگم حقشه اما همین بسشه، چطور مگه؟ گفت: چون هفته قبل اومده خواستگاری خواهرم و عقد کردن. الان تقریبا هر شب می بینمش، گفتم پیغامی داری بهش برسونم...;)
 

Similar threads

بالا