اشعار و نوشته هاي عاشقانه

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
گر به دست عشق نسپاری عنان اختیار

خاطرت از گریه بی اختیار آسوده است

هرزه گردان از هوای نفس خود سرگشته اند

گر نخیزد باد غوغا گر غبار آسوده است :gol:


:gol::gol::gol::gol::gol::gol:


تا شدم حلقه به گوش در ميخانه عشق
هر دم آيد غمي از نو به مبارك بادم
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
امشب که مثل شعله اي از خود رهايم
بوي تو را دارد، تمام لحظه هايم

بوي تو را، يعني تمام هستي ام را
بود و نبود من همه، غير از خدايم

آغاز من، آغاز چشمان تو بوده ست
پايان ندارد، قهرمان ماجرايم

مي پرسم - امشب - از سکوت چشمهايت
کي شعله مي گيرد، گلوگاه صدايم؟

يادش بخير، آن روزهاي با تو بودن
وقتي که گم مي شد، کنارت دست و پايم

... از دور دستِ آرزوها آمدي باز
مُشتي عطش آورده اي، امشب برايم
 

samira zibafar

عضو جدید
در یک دقیقه می توان قلبی را شکست
در یک ساعت می توان دوست داشت
در یک روز می توان عاشق شد
اما یک عمر نمی توان فراموش کرد
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای نگاه مهر تو آینهء فردای من
رنگ چشمانت عسل ریز است ای دریای من
مثل گلهای سحر مثل کبوترهای عشق
غرق شادی می شود با یاد تو رویای من
نو بهار زندگی یک فصل از غمهای توست
من غمت را دوست دارم ای گل زیبای من
کاش می شد زندگی را عشق را مهربانی را
هدیه میدادم به تو ای عشق بی همتای من
 

samira zibafar

عضو جدید
تموم شد ، رفتم نخواست که بمونم ، صدایم نکرد نگفت نرو برگرد و من رفتم ، رفتم به سوی تنهایی انتظار ، انتظار شنیدن صدای او که بگوید دوستت دارم برگرد
 

samira zibafar

عضو جدید
پنج تا از بزرگترين کلمات : من نميخوام از دستت بدم
چهار تا از دوست داشتني ترين کلمات : تو برام مهم هستي
سه تا کلمه شيرين : تو رو تحسين مي کنم
دو تا کلمه شگفت انگيز : دلتنگت هستم
يک کلمه که از همه مهمتره : تو . . .
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
امشب دلم از آمدنت سر شار است

فانوس به دست کوچه ي ديدار است

آن گونه تورا در انتظارم که اگر

اين چشم بخوابد آن يکي بيدار است
 

samira zibafar

عضو جدید
ماه من ، غصه چرا ؟!
آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم وآبي و پر از مهر ، به ما مي خندد !
يا زميني را که، دلش ازسردي شب هاي خزان
نه شکست و نه گرفت !
بلکه از عاطفه لبريز شد و
نفسي از سر اميد کشيد
ودر آغاز بهار ، دشتي از ياس سپيد
زير پاهامان ريخت ،
تا بگويد که هنوز، پر امنيت احساس خداست !
ماه من غصه چرا !؟!
تو مرا داري و من
هر شب و روز ،
آرزويم ، همه خوشبختي توست !
ماه من ! دل به غم دادن و از ياس سخن ها گفتن
کارآن هايي نيست ، که خدا را دارند ...
ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزي، مثل باران باريد
يا دل شيشه اي ات ، از لب پنجره عشق ، زمين خورد و شکست،
با نگاهت به خدا ، چتر شادي وا کن
وبگو با دل خود ،که خدا هست ، خدا هست !
او هماني است که در تار ترين لحظه شب، راه نوراني اميد
نشانم مي داد ...
او هماني است که هر لحظه دلش مي خواهد ، همه زندگي ام ،
غرق شادي باشد ....
ماه من !
غصه اگر هست ! بگو تا باشد !
معني خوشبختي ،
بودن اندوه است ...!
اين همه غصه و غم ، اين همه شادي و شور
چه بخواهي و چه نه ! ميوه يک باغند
همه را با هم و با عشق بچين ...
ولي از ياد مبر،
پشت هرکوه بلند ، سبزه زاري است پر از ياد خدا
و در آن باز کسي مي خواند ،
که خدا هست ، خدا هست
و چرا غصه ؟1 چرا !؟
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
عشق يعني وصف هر چي عاشق است
در كمال باورت اين ناباوري رزمايش است
عشق يعني با تو بودن بي تو بودن خستگي است
رنج و درد و بي كسي،‌ روز و شب درماندگي است
عشق يعني كوله بار بي كسي ها سر رسيد
رهروي از راه آمد تا كسي از در رسيد
حاصل اين انتظار آمد كه من عاشق شوم
عاشقي كه از هر سر و پا تا به شب لايق شوم
عشق را جلان ندادن تا عاشقي از بر كني
عشق را تابوت كردن تا كه رسم عاشقي از سر كني
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دشوار عشق بر دلم آسان نمی کنی

درد مرا به نوعی درمان نمی کنی

بسیار گفتمت که زیان دلم مخواه

گفتن چه سود با تو که فرمان نمی کنی

هجر توأم ز خون جگر طعمه میدهد

گر تو به خوان وصلش مهمان نمی کنی
 

samira zibafar

عضو جدید
من تنهام


به يادت داغ بـر دل مـي نشانـم
زديده خون به دامن مي فشانم



چو نــي گر نالم از سوز جـدايـي
نيستان را به آتش مي کشانم



به يادت اي چـراغ روشـن مـن
ز داغ دل بسوزد دامـن مـن



همه شب خواب بينم خواب ديدار

دلـي دارم دلـي بـي تـاب ديدار



سـري داريـم و سـوداي غـم تـو
پـري داريـم و پــرواي غم تـو



غمت از هر چه شادي دلگشاتـر
دلـي داريـم و دريــاي غم تـو



خورشيدي و من شبنم چه سازم
نه تـاب دوري و نه تاب ديــدار
 

samira zibafar

عضو جدید
When U Were 15 Yrs Old, I Said I Love U...

U Blushed.. U Look Down And Smile
وقتي 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زير انداختي و لبخند زدي...

When U Were 20 Yrs Old, I Said I Love U...
U Put Ur Head On MyShoulder And Hold My Hand...
Afraid That I MightDissapear...
وقتي که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم سرت رو روي شونه هام گذاشتي و دستم رو تو دستات گرفتي انگار از اين که منو از دست بدي وحشت داشتي...

When U Were 25 Yrs Old, I Said I Love U...
U PrepareBreakfast And Serve It In Front Of Me
And Kiss My Forhead
N Said :"U Better Be Quick, Is''''sGonna Be Late.."
وقتي که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم... صبحانه مو آماده کردي و برام آوردي. پيشونيم رو بوسيدي و گفتي بهتره عجله کني... داره ديرت مي شه...

When U Were 30 Yrs Old, I Said I Love U...
U Said: "If U ReallyLove Me, Please Come Back Early After Work.."
وقتي 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم... بهم گفتي اگه راستي راستي دوستم داري.بعد از کارت زود بيا خونه...

When U Were 40 Yrs Old, I Said I Love U...
U WereCleaning The Dining Table And Said: "Ok Dear,
But It''''s Time For
U To HelpOur Child With His/Her Revision.."
وقتي 40 ساله شدي و من بهت گفتم که دوستت دارم تو داشتي ميز شام رو تميز مي کردي و گفتي. باشه عزيزم ولي الان وقت اينه که بري تو درس ها به بچه مون کمک کني...

When U Were 50 Yrs Old, I Said I Love U..
U WereKnitting And U Laugh At Me
وقتي که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همون جور که بافتني مي بافتي بهم نگاه کردي و خنديدى...

When U Were 60 Yrs Old, I Said I Love U...
U Smile AtMe
وقتي 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدي ...

When U Were 70 Yrs Old. I Said I Love U...
We Sitting OnThe Rocking Chair With Our Glasses On..
I''''M Reading Your Love Letter That USent To Me 50 Yrs Ago..
With Our Hand CrossingTogether
وقتي که 70 ساله شدي و من بهت گفتم دوستت دارم در حالي که روي صندلي راحتيمون نشسته بوديم من نامه هاي عاشقانه ات رو که 50 سال پيش براي من نوشته بودي رو مي خوندم و دستامون تو دست هم بود...

When U Were 80 Yrs Old, U Said U Love Me!
I Didn''''t Say AnythingBut Cried...
وقتي که 80 سالت شد اين تو بودي که گفتي که من رو دوست داري. نتونستم چيزي بگم. فقط اشک در چشمام جمع شد...

That Day Must Be The Happiest Day Of My Life!
Because U Said ULove Me !!!

اون روز بهترين روز زندگي من بود. چون تو هم گفتي که منو دوست دارى...

to tell someone how much you love,
how much you care.
Because when they’regone,
no matter how loud you shout and cry,
they won’t hear youanymore

به کسي که دوستش داري بگو که چقدر بهش علاقه داري و چقدر در زندگي براش ارزش قائل هستي چون زماني که از دستش بدي مهم نيست که چقدر بلند فرياد بزني اون ديگر صدايت را نخواهد شنيد
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چقدر بي تو خالي ام ، چقدر پر ز اضطراب

چقدر بي تو رفته ام به مرز حسرت و سراب

شكسته شد بدون تو دوباره بغض كهنه ام

از اين هميشه هاي تلخ ، از اين زمانه ي خراب

هميشه وقت ديدنت نبوده جراتي كه من

تو را ببينم و خودم ز چهره بر كنم نقاب

گلايه و شكايتم به گوش تو اثر نكرد

تمام لحظه هاي من پر از سوال بي جواب

تو رفته اي و مانده ام هنوز هم به انتظار

دعاي من فقط همين ، ببينمت مگر به خواب...
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
به سکوت سرد مرداب قسم که تو نيلوفر چشمان مني
و دل خسته من ميترسد که تو پژمرده شوي
که تو مرا به فراموشي شب ها سپري
که مبادا به دلم زنگ سياهي بزني
و به شب هاي اميدم تو تباهي بزني
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
جان به فدای عاشقان خوش هوسی است عاشقی

عشق پرست ای پسر باد هواست مابقی

از می عشق سرخوشم آتش عشق مفرشم

پای بنه در آتشم چند از این منافقی

از سوی چرخ تا زمین سلسله‌ای است آتشین

سلسله را بگیر اگر در ره خود محققی

عشق مپرس چون بود عشق یکی جنون بود

سلسله را زبون بود نی به طریق احمقی

عشق پرست ای پسر عشق خوش است ای پسر

رو که به جان صادقان صاف و لطیف و صادقی
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من به غير از تــــو نخواهم ، چه بدانی ، چه ندانی

از درت روی نتــــــــابم ، چه بخوانی ، چه برانی

دل من ميل تـــــــو دارد ، چه بجوئی چه نجوئی

ديده ام جـای تــــو باشد ، چه بـمانی ، چه نـمانی

مـن کـه بيمار تـــــو هستم ، چه بپرسی چه نپرسی

جان به راه تـــــــو سپارم ، چه بدانی ، چه ندانی

ميتوانی به همه عـمر ، دلم را بفريبی

ور بکوشی ز دل من بگريزی ، نتوانی

جانی از بهر تـو دارم ، چه بخواهی چه نخواهی

شعرم آهنگ تــو دارد ، چه بخوانی چه نخوانی
 

samira zibafar

عضو جدید
می مانم تا نگویند عشق فانیست. می مانم تا نگویند عاشقی پایانی دارد. می مانم تا نگذارم هوس بازان لباس عشّاق را بر تن کنند.
می مانم تا با وجودم عشقت را فریاد بزنم. نگو دیوانه ام آری می دانم که رفته ای می دانم. عشقم را به هوس فروخته ای. ولی باز من می مانم تا به تو معنی عشق را بفهمانم. می مانم تا صدای قلب شکسته را به گوشت برسانم. می مانم تا عاشقت کنم
...
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من بادهٔ عشق نوش کردم
چون مست شدم خروش کردم

هر عربده‌ای که باده انگیخت
با زاهد خرقه‌پوش کردم

هر کس که زما و من سخن گفت
او را به دو می خموش کردم

چون هوش برفت از رقیبان
این بار حدیث هوش کردم

پندم مده، ای رفیق، بسیار
انگار که: پند گوش کردم

بگذار، که من نماز خود را
در خانهٔ می فروش کردم

بر آتش عشق اوحدی را
امروز تمام جوش کردم
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بیخود ز نوای دل دیوانهٔ خویشم
ساقی و می و مطرب و میخانهٔ خویشم

زان روز که گردیده‌ام از خانه بدوشان
هر جا که روم معتکف خانهٔ خویشم

بی‌داغ تو عضوی به تنم نیست چو طاوس
از بال و پر خویش، پریخانهٔ خویشم

یک ذره دلم سختم از اسلام نشد نرم
در کعبه همان ساکن بتخانهٔ خویشم

دیوار من از خضر کند وحشت سیلاب
ویران شدهٔ همت مردانهٔ خویشم

آن زاهد خشکم که در ایام بهاران
در زیر گل از سبحهٔ صد دانهٔ خویشم

صائب شده‌ام بس که گرانبار علایق
بیرون نبرد بیخودی از خانهٔ خویشم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
می‌خواهمت چنان‌که شب خسته خواب را
می‌جويمت چنان‌که لب تشنه آب را

محو توام چنان‌که ستاره به چشم صبح
يا شبنم سپيده‌دمان آفتاب را

بی‌تابم آن‌چنان که درختان برای باد
يا کودکان خفته به گهواره، خواب را

بايسته‌ای چنان‌که تپيدن برای دل
يا آن‌چنان که بال پريدن عقاب را

حتی اگر نباشی می‌آفرينمت
چونان که التهاب بيابان سراب را

ای خواهشی که خواستنی‌تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نيازی جواب را
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
عشق گاهی... ناودان گریه ی اشك بهار
عشق گاهی.... طعنه بر سرو است... در بالای دار

عشق گاهی .....یك تلنگر.... بر زلال تنگ نور
پیچ و تاب ماهی اندیشه ......در ژرفای تور

عشق گاهی می رود......... آهسته تا عمق نگاه
همنشین خلوت غمگین آه

عشق گاهی...... شور رستن در گیاه
عشق گاهی.... غرقه ی..... خورشید در افسون ماه

عشق گاهی.... سوز هجران است..... در اندوه نی
رمز هوشیاریست ....در مستی می

عشق گاهی.............................. آبی نیلوفریست
قلك... اندیشه ی.... سبز خیال كودكیست

عشق گاهی.... معجز قلب مریض
رویش سبزینه ای ....................در برگ ریز

عشق گاهی.... شرم خورشید است....... در قاب غروب
روزه ای با قصد قربت .....ذكر بر لب...... پایكوب

عشق گاهی..... هق هق.... آرام...... اما بی صدا
اشك ریز.... ذكر محبوب است.................... در پیش خدا

عشق گاهی طعم............. وصلت می دهد
مزه ی شیرین ....وحدت می دهد

عشق گاهی........ شوری هجران دوست
تلخی هرگز.............................. ندیدن های اوست
عشق گاهی یك سفر در شط شب
عشق پاورچین نجوای دو لب

عشق گاهی......... مشق های كودكیست
حس بودن با خدا ..............................در سادگیست

عشق گاهی.... كیمیای زندگیست
عشق در گل....................... راز ناپژمردگیست

عشق گاهی..... هجرت از من.... تا ما شدن
عشق یعنی با تو بودن.................... ما شدن

عشق گاهی بوی.................. رفتن می دهد
صوت شبناك تو را..................................... سر می دهد

عشق گاهی........ یك بغل دلواپسی
عطر مستی ساز....... شب بو اطلسی
عشق گاهی ..................................هم حكایت می كند
از جدایی ها شكایت می كند

عشق گاهی........... ناقه ی اندیشه ها را......... پی كند
هفت منزل را...... تا رسیدن.......................... بی صبوری طی كند

عشق گاهی ....................در عصا پنهان شود
گاه بر آتش............ گلستان می شود

عشق گاهی................................. رود را خواهد شكافت
فتنه ی نمرودیان......... زو رنگ باخت

عشق گاهی............................ خارج از................. ادراك هاست
طعنه ی لولاك.............. بر افلاك هاست
 

pink girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشب از آسمان ديده تو
روي شعرم ستاره ميبارد
در زمستان دشت كاغذ ها
پنجه هايم جرقه ميكارد

شعر ديوانه ي تب آلودم
شرمگين از شيار خواهش ها
پيكرش را دوباره مي سوزد
عطش جاودان آتش ها

آري آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه ناپيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چنانم از هوس لعل شکرستانی
که می‌برآیدم از غصه هر نفس جانی

امید بر سر زلفش به خیره می‌بندم
چگونه جمع کند خاطر پریشانی؟

در آن دلی، که ندارم، همیشه می‌یابم
ز تیر غمزهٔ تو لحظه لحظه پیکانی

بیا، که بی‌تو دل من خراب آباد است
جهان نمی‌شود آباد جز به سلطانی

چه جای توست دل تنگ من؟ ولی یوسف
گهی به چه فتد و گه به بند و زندانی

چنان که چشم خمارین توست مست و خراب
بسوی ما نکند التفات چندانی

چو نیست در دل تو ذره‌ای مسلمانی
چگونه رحم کند بر دل مسلمانی؟

زمان زمان که دلم یاد چهر تو بکند
شود ز عکس جمالت دلم گلستانی

اگر چه چشم عراقی به هر بتی نگرد
به جان تو، که ندارد بجز تو جانانی
 

pink girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه شام ها كه چراغم فروغ ماه تو بود

پناهگاه شبم گيسوي سياه تو بود

اگر به عشق تو ديوانگي گناه من است

زمن رميدن و بيگانگي گناه تو بود

دلم به مهر تو يكدم غم زمانه نداشت

كه اين پرنده خوش نغمه در پناه تو بود

عنايتي كه دلم را هميشه خوش ميداشت

اگر نهان نكني لطف گاهگاه تو بود

بلور اشك به چشمم شكست وقت وداع

كه اولين غم من آخرين نگاه تو بود
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نگویی باز: کای غم خوار چونی؟
همیشه با غم و تیمار چونی؟

کجایی؟ با فراقم در چه کاری؟
جدا افتاده از دلدار چونی؟

مرا دانی که بیمارم ز تیمار
نپرسی هیچ: کای بیمار چونی؟

نیاری یاد از من: کای ز غم زار
درین رنج و غم بسیار چونی؟

مرا گر چه ز غم جان بر لب آمد
نخواهی گفت: کای غم خوار چونی؟

تو گر چه بینیم غلتان به خون در
نگویی آخر: ای افگار چونی؟

سحرگه با خیالت دیده می‌گفت:
که هر شب با من بیدار چونی؟

خیالت گفت: کری نیک زارم
ز بهر تو، که هر شب زار چونی؟

سگ کویت عراقی را نگوید
شبی: کای یار من، بی یار چونی؟
 

pink girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
باز كن پنجره ها را كه نسيم
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]روز ميلاد اقاقي ها را [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]جشن مي گيرد [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و بهار [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]روي هر شاخه كنار هر برگ [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]شمع روشن كرده است [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]همه چلچله ها برگشتند [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و طراوت را فرياد زدند [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]كوچه يكپارچه آواز شده است [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و درخت گيلاس[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هديه جشن اقاقِی ها را [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]گل به دامن كرده ست [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]باز كن پنجره ها را ای دوست [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هيچ يادت هست [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]كه زمين را عطشی وحشی سوخت [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]برگ ها پژمردند [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تشنگي با جگر خاك چه كرد [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هيچ يادت هست [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]توي تاريكی شب های بلند [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سيلی سرما با تاك چه كرد [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]با سرو سينه گلهای سپيد [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نيمه شب باد غضبناك چه كرد [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هيچ يادت هست [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]حاليا معجزه باران را باور كن [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و سخاوت را در چشم چمنزار ببين [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و محبت را در روح نسيم [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]كه در اين كوچه تنگ [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]با همين دست تهی[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]روز ميلاد اقاقی ها را [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]جشن ميگيرد [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خاك جان يافته است [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تو چرا سنگ شدی[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تو چرا اينهمه دلتنگ شدی[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]باز كن پنجره ها را [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و بهاران را [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]باور كن.....
[/FONT]
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
شبي که پرشده بودم زغصه هاي غريب
به بال جان سفري تا گذشته ها کردم
چراغ ديده برافروختم به شعله اشک
دل گداخته را جام جان نما کردم
هزار پله فرا رفتم از حصار زمان
هزار پنجره بر عمر رفته وا کردم
به شهر خاطره ها چون مسافران غريب
گرفتم از همه کس دامن و رها کردم
هزار آرزوي ناشکفته سوخته را
دوباره يافتم و شرح ماجرا کردم
هزار ياد گريزنده در سياهي را
دويدم از پي و افتادم و صدا کردم
هزار بار عزيزان رفته را از دور
سلام و بوسه فرستادم و صفا کردم
چه هاي هاي غريبانه که سردادم
چه ناله ها که ز جان وجگر جدا کردم
يکي از آن همه يايران رفته بازنگشت
گره به باد زدم قصه با هوا کردم
طنين گمشده اي بود در هياهوي باد
به دست مننرسيده آنچه دستو پاکردم
دريغ از آنهمه گلهاي پرپر فرياد
که گوشواره گوش کر قضا کردم
همين نصيبم ازين رهگذر که در همه حال
ترا که جان مرا سوختي دعا کردم
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کاش میشد باد را همراه شب ، رهسپار وادی فردا نمود
کاش میشد آه را با خنده ای ، همنشین قصه فردا نمود
کاش میشد صبح را بر پرتویش ، تا ابد گسترده بر دریا نمود
کاش میشد غصه را لحظه ای ، پاک از افکار و از دنیا نمود
کاش میشد همراه با آلاله ها ، سایه های مهر را پیدا نمود
کاش میشد همچو ابر آسمان ، قطره های آب را یغما نمود
کاش میشد رویش احساس را ، بر درخت سرو دل معنا نمود
کاش میشد زندگی را لحظه کرد ، تا جهان مرده را شیدا نمود
 

Similar threads

بالا