اخلاق و علوم جدید زیستی

hajibehzad

کاربر برگزیده علوم گیاهی
[h=1]مقدمه[/h]می‌خواهم راجع به انقلاب بزرگی صحبت کنم که اخیرا درک ما از انسانها را کاملا متحول کرده است و سپس از دیدگاهی تاریخی چنین پیشرفتهائی را بررسی کنم. انقلاب معاصر که به ژنتیک و علم عصب شناسی مربوط می‌شود در واقع سومین انقلاب در حافظه تاریخی ماست. اولین انقلاب زمانی رخ داد که فهمیدیم زمین مرکز جهان نیست. دومین انقلاب نظریه داروین بود که احساس تافته جدابافته بودن انسان را در هم شکست.

البته پس از این دو انقلاب علمی متوجه شدیم که ما به عنوان حیوانات انسان شده از موهبت‌هایی همچون هوش سرشار ، عواطف و ظرفیتهایی برای اخلاق ، زیبائی شناسی ، زبان ، فرهنگ و علم و در یک کلام همه آنچه هسته اصلی طبیعت انسان نامیده می‌شود، برخورداریم. دغدغه امروز من به جنبه‌های علمی و دانشگاهی این جابجایی در طرز فکر نخبگان ربطی ندارد، بلکه می‌خواهم به تغییراتی اشاره کنم که در تفکر عامه مردم درباره طبیعت انسان رخ داده‌اند.
[h=1]مفهوم طبیعت انسان[/h]اگر چه تقریبا به مدت یک قرن بحث درباره مفهوم طبیعت انسان در محافل فلسفی و دانشگاهی غرب از مد افتاده و ممنوع است، اما مردم عادی ، دست کم تا چندی پیش ، به چیزی به نام طبیعت انسان اعتقاد داشته‌اند. انقلاب علمی کنونی با تجزیه انسانها به قطعات و اجزاء تشکیل دهنده آنها چنین مفهومی را به چالش کشیده است. البته این اتفاقی کاملا جدید نیست چرا که بیش از صد سال است که همه ما می‌دانیم انسانها بر حسب ساختار و کارکردها و نیز برحسب خرابی‌ها و از کارافتادگی‌ها مجموعه‌ای بسیار بزرگ از ماشینهای فیزیکی و شیمیائی هستند.

با این وجود ، وقتی صحبت از ساختارشکنی و تجزیه انسان می‌شود ذات و خودمختاری انسان هدف گرفته می‌شود. دو حوزه پیشرفت علمی در هسته اصلی این تغییر و جابجائی قرار دارند که عبارتند از: پیشرفتهای سریع ژنتیک انسان و پیشرفتهای خیره کننده در علوم عصب شناسی. مردم از این پیشرفتهای علمی هم شگفت زده شده‌اند و هم تا حدودی دچار ترس و نگرانی.




[h=1]ماده ژنتیک نوترکیب و علم عصب شناسی[/h]DNA نوترکیب از طریق جداسازی ژنهای منفرد و تحلیل کارکرد آنها بر حسب رمزهای DNA موجب شده است که هنگام مطالعه ژنتیک انسان تحلیل و بررسی شجره نامه‌های خانوادگی ضرورتی نداشته باشد. نقشه برداری بسیار سریع و زنجیره‌یابی ژنوم انسان سبب شده که امکان آشکارسازی محتوای ژنتیکی هر فرد فراهم شود و بنابراین از این پس می‌توانیم نقشه ساخت تک تک انسان‌ها را بدست آوریم. با ترسیم این نقشه ، که اساسا تعیین کننده همه کارکردهای انسان از جمله عواطف و درک است، احساس حیرت و تعجبی که زمانی راجع به حیات انسان داشتیم فروکش کرده است.

علم عصب شناسی که به سرعت در حال پیشرفت است به ما نشان می‌دهد که چگونه حواس و توانائیهای شناختی محصول فعالیت پیام رسان‌های عصبی ، بالا و پائین رفتن غلظت هورمونها ، شبکه‌های عصبی و صدها میلیارد سلول عصبی درهم تنیده است. عصب شناسان می‌توانند با تمرکز بر میزان فعالیت پیام رسان‌های عصبی کارکرد هر منطقه از مغز را تشخیص دهند. از این روش نه تنها برای مطالعه بیماریهای مغز و اعصاب استفاده می‌شود بلکه می‌توان برخی رفتارهای ناهنجار و مخرب اجتماعی را نیز تحلیل کرد.

بسیاری از کارشناسان بر این باورند که ژنتیک و علم عصب شناسی نهایتا با یکدیگر ادغام خواهند شد به گونه‌ای که می‌توان یک همبستگی معنادار بین ژنها و نتایج اسکن مغز یافت. در نتیجه رفتار و هویتهای تک تک انسانها یک توضیح و دلیل ژنتیکی خواهد داشت. جسم مادی ما و فرآیندهای فیزیولوژیکی که آن را هدایت می‌کنند موجب ایجاد ظرفیت انسان بودن می‌شود. به نظر زیست شناسان این ظرفیتهای بی‌نظیر شامل درک هنر و زیبائی می‌شود که در واقع فرآورده‌های منتخب تکامل هستند.
[h=1]کاربردهای اجتماعی زیست شناسی انسان[/h]پیشرفتهای بدست آمده در ژنتیک و علم عصب شناسی موجب جابجائی چشمگیر در کاربردهای اجتماعی زیست شناسی انسان شده‌اند. در قرن گذشته محافظه‌کاران به منظور ممانعت از تلاش برای تغییر و بهبود شرایط زندگی افراد از طریق بهبود محیط زندگی اجتماعی غالبا به داروینیسم اجتماعی و متحد نزدیک آن یعنی اصلاح نژادی متوسل می‌شدند. طرفداران به‌نژادی ، افزایش جمعیت انسانهای رنجور و محروم را تهدیدی برای کیفیت جامعه آمریکا می‌دانستند.

اما مخالفان آنها و هواداران پیشرفت اجتماعی نیز از اصلاح نژادی زیستی استقبال می‌کردند تا روند فساد نژادی را متوقف کنند. اما استفاده از علم ، حتی با قصد پیشرفت اجتماعی و سیاسی ، غالبا منجر به کاهش یا صدمه دیدن آزادیهای فردی شد. در رویکرد معاصر از زیست شناسی رفتار انسان به عنوان تضمینی برای مهندسی اجتماعی استفاده نمی‌شود. بلکه روند کنونی حاکی از آن است که افرادی می‌خواهند به کمک این مفهوم مسوولیت اخلاقی را از دوش انسان بردارند. به بیان دیگر ، اگر طبیعت شما حکم می‌کند که کار ناشایستی انجام دهید، دیگر شما مقصر نیستید. یکی از راههای جبرانی برای رفع نقائص ژنتیکی این خواهد بود که محیط زندگی را اصلاح کنیم.

اما روندهای اخیر عکس این موضوع را نشان می‌دهند به این صورت که پزشکان برای تغییر رفتار فرد به قرص و دارو متوسل می‌شوند. مشابها اگر چه قرار است از ژن درمانی برای از بین بردن بیماریهای ارثی استفاده شود، اما می‌توان از این روش برای تقویت خصوصیات مطلوب و ارزشمند در نظر جامعه مانند هوش و ذکاوت ، استعداد و توانائی ورزشی و زیبائی نیز استفاده کرد. یکی از نشانه‌های وجود رویکرد به تجزیه طبیعت انسان این باور عمومی است که ما می‌توانیم آن را تغییر دهیم.
[h=1]روند زیستی شدن طبیعت انسان[/h]یکی از ویژگیهای روند زیستی شدن طبیعت انسان این است که چنین رویدادی در یک محیط به شدت تجاری و مبتنی بر بازار آزاد رخ می‌دهد. چنین ترکیبی عواقب هشدار آمیز متعددی در پی دارد. دسترسی کارفرمایان به اطلاعات ژنتیکی افراد موجب می‌شود که از بیمه کردن یا حتی استخدام بعضی افراد پرهیز کنند.

علاوه براین ، انگیزه قاچاق اندام انسان ، بویژه قسمتهایی که تصور می‌شود ذات اصلی انسان در آنها تجمع یافته، بسیار قوی خواهد بود. امروزه چارچوب حقوقی مربوط به تملک کالاها که شامل مالکیت فکری نیز می‌شود به سمت گیاهان ، حیوانات و ژنهای مهندسی شده انسان گسترش یافته است و بعید نیست که روزی اندامهای تراریخته انسان و حتی یک انسان کامل جزء دارائی‌های یک انسان دیگر به شمار روند.




[h=1]تاثیرات بالقوه فنآوری زیستی[/h]بسیاری از افراد نگران تاثیرات بالقوه فنآوری زیستی بر خصوصیات وصف ناپذیر انسان همچون فردیت ، آرزومندی یا نبوغ هستند. استفاده از فارماکولوژی روانی نیز زنگهای هشدار را به صدا درآورده است چرا که روانپزشکان رفتارهای ناهنجار یا منحرف را در چارچوب یک پاتولوژی می‌بینند که باید با استفاده از مواد شیمیائی آنها را مرتفع و اصلاح کرد.

فرانسیس فوکویاما بویژه نگران این است که مبادا پیشرفتهای فنآوری زیستی موجب تزلزل یا نابودی مفاهیم بنیادینی مانند عدالت ، اخلاق و حقوق بشر شوند. او معتقد است که اصول تجاری ، سودآوری و جاه طلبی حاکم بر بازار فنآوری زیستی جائی برای خویشتن داری نگذاشته است و باید تا دیر نشده مهارهای سیاسی و حقوقی لازم وضع شوند تا مطمئن شویم که پیشرفتهای این فنآوریها به ناچار از کنترل خارج نخواهند شد.
[h=1]آینده بحث[/h]البته شاید چنین هشدارها و واکنش‌هائی به نوعی زیاده‌روی باشند. در واقع در روند زیستی شدن طبیعت انسان شاهد مبالغه‌های علمی قابل ملاحظه هستیم. هنوز هیچ کسی کاملا نمی‌داند که ژنها چطور رفتار انسان را کنترل می‌کنند، چطور شبکه‌های عصبی درک و دانش ایجاد می‌کنند، و چطور سیستم پیچیده مغز آگاهی و هوشیاری را می‌سازد. به نظر بعید می‌آید که بر اساس قانون اساسی آمریکا کسی بتواند از حق مالکیت بر جزء یا کل یک انسان دیگر برخوردار شود.

با این وجود ، ضروری است که در این حوزه اخلاق حاکم باشد. اگر اخلاقیات را به عنوان پرسشهای کهنه و منسوخ شده به حاشیه برانیم، در حالی که صنعت فنآوری زیستی به ساختار شکنی ، بازطراحی و ساخت تولید قطعات بدن انسان درست مانند بقیه کالاهای مصرفی می‌پردازد، قوانینی که این قطعات را از صدور مجوز ، ثبت اختراع نامه و بطور کلی مالکیت فکری معاف می‌کنند، مبنای اخلاقی خود را از دست خواهند داد. امروزه کشور آمریکا در زمینه زیستی کردن و تجاری سازی قطعات طبیعت انسان رهبر جهان به شمار می‌رود و اروپائیان دنیای قدیم بر لزوم ملاحظه اخلاقیات اصرار می‌ورزند.

با توجه به جهانی شدن اقتصاد مرتبط با فنآوری‌های برتر ، در چگونگی پرداخت ما به موضوع ساختارشکنی طبیعت انسان تاثیری مشابه احساس خواهد شد. ما به خوبی توانسته‌ایم با عواقب مفهومی کیهان شناسی کوپرنیک و پذیرش این واقعیت که زمین مرکز جهان نیست کنار بیائیم. همچنین آندسته از افرادی که نظریه تکامل داروین را پذیرفته‌اند دیگر مثل گذشته‌ها کارشان به پوچ گرائی نمی‌رسد. اما اکثر مردم آمریکا از روش‌های افراطی سابق برای اصلاح و پالایش نژادی می‌ترسند حتی اگر از واقعیتهای علمی و به ظاهر درست این کارهای سر در نیاورند.

ما قطعا می‌توانیم با این دانش زندگی کنیم که همه انسانها متشکل از تعداد زیادی قطعات ریز ، ژن ، سلول عصبی و غیره هستند. با این وجود ، می‌توانیم انسان را چیزی فراتر از فعل و انفعال ژنها و شلیک نورون‌ها بدانیم. ما صرف نظر از اینکه چه کار خواهیم کرد می‌توانیم و باید هنگام پرداختن به انسانها به شخصیت ، خودمختاری و شان آنها احترام بگذاریم حتی اگر می‌دانیم که همه ما صرفا ساختارهائی بزرگ متشکل از قطعات مختلف کوچک هستیم.
 
بالا