mitra_22
عضو جدید
1 معماری
در واقع تعاریف بسیاری برای معماری ارائه شده که همگی آنهااغلب سردرگم کننده اند
معماری : هنرو دانشی طراحی وساخت ساختمان است. بنابر این معماری هنرو دانشی (یا فن آوری )را به هم می آمیزد تا از این رهگذر محیطی متناسب با نیاز های انسان خلق کند معماری صورتی از هنرایست اما نه یک هنر جدا وموزه ای هنری که همه ی افراد را تحت تأثیر قرار می دهد.
همگان بخواهند یا نخواهند معماری را تجربه می کنند به طور مثال اگر موسیقی مدرن را دوست نداشته باشید
می توانیدبه آن گوش نکنید ویااگربه نقاشی های مدرن علاقه مند نیستید می توانیدبه آن ها نگاه نکنید ولی آگر ساختمان جدیدی در محل زندگی شما ساخته شود نمی توانید از دیدن آن خود داری کنید.
طبیعت با تمامی مظاهر شکوهمند ،مهیب ودر این حال مهربان وبخشنده اش ،خود باطنی رمز آلود ومقدس داشت ودر اصل تناظر ،نسبت میان این باطن مقدس با فطرت وذات انسان را برقرار می ساخت و به همین دلیل ،طبیعت،در فرهنگ سنتی دیروز ،هم به معنای طبیعت برون بود وهم به معنای جوهرساده ،بیسط وذاتی درون (فطرت ).
عناصر طبیعی با تمامی خصوصیات ،نمادها ومنسوباتشان در زندگی مردم رسوخ کرده ودر هنرشان تبلور می یابد .نمادهای آب ، باد ،خاک وآتش در تمامی ملل ودورانها ،نقشی تعیین کننده والهی داشته ومنابع آنها مظهر تقدس وپاکی وآفرینش بوده واسطوره های بسیاری به وجود آورده است.در واقع تمام آنچه که تولد ،زندگی ومرگ راتحت وشعاع قرارداده وانسان خود راقاصر از کشف آن یافته ،به عنصری از طبیعت ،منصوب کرده وآن را مظهر خدا دانسته وسعی در پاک نگه داشتن آن آلودگیها داشته است.
انسان از بدو خلقت ،همیشه در جستجوی یک منبع قدرت بوده که همیشگی ولایتناهی باشد واین را به تمامی در هنرش نمایانده وباتصاویر برای ما به ارث نهاده است .درواقع بخشی از حافظه تمدن باستان به کمک تصاویر باقیمانده گستردگی مفاهیم را جلوه گر می کندبا مرور تصاویر وگستردگی مفاهیم شان به وضوح می توانیم اهمیت طبیعت وضرورت پرهیز از آلودن آن را –که امروز در جوامع پیشرفته مطرح است –دریابیم ودوریابیم.
رویکرد اسطوره ای به عناصر چهارگانه در فرهنگ ایرانی عناصر چهارگانه آب ،خاک،هوا وآتش در اندیشه وباورحکیمان گذشته جایگاه و اهمیت فراوانی داشتند ،چنانکه آنان اساس جهان را همین عناصر می پنداشتندواین عناصربرای آنها مواد نخستین یا ماده الموادیا ماتریا پریما تلقی می شد . به واسطه ترکیب این عناصر بود که موجودات و عناصر دیگر خلق شده است در واقع با ترکیب این عناصر و میزان آنها ، برای هر یک از این چهار عنصر تا بی نهایت استعداد خلق ترکیبات جدید وجود داشت .
این عناصر فقط در باورهای فلسفی و حکمی رایج نبودند ، بلکه در شعر و تخیل انسانها نیز حضور داشتند . ارتباط گذشتگان با این عناصر تنگاتنگ و حیاتی بود ، چنان که اگر یکی از آنها نبود ، یا میزان و چگونگی آن دچار تغییر می شد ، زندگی انسان به خطر می افتاد . لطافت و رحمت از یک سو و تر س و وحشت از دیگر سو موجب تعلق احساسات انسان به این عناصر و نیز حضور آن در تخیل می گشت . همچنین این عناصر در قدیم ترین حکایتهای انسانی حضوری جدی دارند . این حضور در فلسفه و شعر غربی بسیار گسترده است و نظر برخی از پژوهشگران عرصه ادبیات و هنر را به خود جلب کرده است که یکی از برجسته ترین آنها گاستون باشلار است . یادآوری می شود با اینکه ا دبیات به ویژه شعر با این عناصر رابطه ای نزدیک داشته است ، اما در قرن بیستم باشلار به مطالعه نظام مند این عناصر در شعر و ادبیات روی آورده و در کتابهای ارزشمند خود به آنها پرداخته است .
از دوره های ما قبل تاریخ عناصر چهارگانه باد ، خاک ، آتش و آب را گرامی و مقدس می شمردند و آن را به وجود آورنده عالم و گرداننده نظام هستی می دانستند .
ارتباط میان طبیعت و عناصر چهارگانه در چندین سطح ریختن می تواند وجود داشته باشد زیرا از یک رو این عناصر موضوع و مضمون بسیاری از آثار هنری و ادبی و از سوی د یگر این عناصر به عنوان مواد سازنده خود در هنر حضور دارند . این عناصر به عنوان مضمون اثرمندی خود می تواند به شکل های بیانی گوناگون و در سبک های مختلف ظاهر گردد .
همچنین عناصر می تواند موضوع و مضمون یکی از شاخنه های گوناگون هنری همچون نقاشی ، موسیقی ، نمایش باشد از نظر بیانی و سبکی نیز می توانند به طور مستقیم یا غیر مستقیم یعنی فلگوراتیو یا نمادین و اسطوره ای مطرح گردد .
این عناصر در معماری شهرسازی - حجم سازی مورد توجه بوده است مثل شاهنامه هنگامی که به آفرینش هستی می پردازند بی درنگ بحث پرفسور ((هر تسفلد )) نشان را گردونه ی مهر یا گردونه خورشید نامیده که عوام آن را صلیب شکسته می دانند . ایرانیان این علامت را در ارتباط با عناصر چهارگانه ( آخشیج ) دانسته و معتقد بودند که این چهار آخشیج دخالت اصلی رادر گرداندن نظام هستی دارند و هر شاخه از این علامت که بی شباهت به یک آسیاب بادی نیست ، جایگاه یک عنصر یا مظهر یکی از این عناصر است .
در این حالت هر چهار عنصر با هم و با چرخش خود نظام طبیعت و ذات آفرینش را حفظ می کنند و حرکت و تغییر یا حیات و ممات را به وجود می آورند . رفته رفته این پیکرده به صورت سمبل درآمد و در اثر تداعی معانی با دیدن آن ، عناصر چهارگانه در ذهن جایگزین می شده و احترامات مذهبی خاصی به عمل می آمده است .
در واقع تعاریف بسیاری برای معماری ارائه شده که همگی آنهااغلب سردرگم کننده اند
معماری : هنرو دانشی طراحی وساخت ساختمان است. بنابر این معماری هنرو دانشی (یا فن آوری )را به هم می آمیزد تا از این رهگذر محیطی متناسب با نیاز های انسان خلق کند معماری صورتی از هنرایست اما نه یک هنر جدا وموزه ای هنری که همه ی افراد را تحت تأثیر قرار می دهد.
همگان بخواهند یا نخواهند معماری را تجربه می کنند به طور مثال اگر موسیقی مدرن را دوست نداشته باشید
می توانیدبه آن گوش نکنید ویااگربه نقاشی های مدرن علاقه مند نیستید می توانیدبه آن ها نگاه نکنید ولی آگر ساختمان جدیدی در محل زندگی شما ساخته شود نمی توانید از دیدن آن خود داری کنید.
طبیعت با تمامی مظاهر شکوهمند ،مهیب ودر این حال مهربان وبخشنده اش ،خود باطنی رمز آلود ومقدس داشت ودر اصل تناظر ،نسبت میان این باطن مقدس با فطرت وذات انسان را برقرار می ساخت و به همین دلیل ،طبیعت،در فرهنگ سنتی دیروز ،هم به معنای طبیعت برون بود وهم به معنای جوهرساده ،بیسط وذاتی درون (فطرت ).
عناصر طبیعی با تمامی خصوصیات ،نمادها ومنسوباتشان در زندگی مردم رسوخ کرده ودر هنرشان تبلور می یابد .نمادهای آب ، باد ،خاک وآتش در تمامی ملل ودورانها ،نقشی تعیین کننده والهی داشته ومنابع آنها مظهر تقدس وپاکی وآفرینش بوده واسطوره های بسیاری به وجود آورده است.در واقع تمام آنچه که تولد ،زندگی ومرگ راتحت وشعاع قرارداده وانسان خود راقاصر از کشف آن یافته ،به عنصری از طبیعت ،منصوب کرده وآن را مظهر خدا دانسته وسعی در پاک نگه داشتن آن آلودگیها داشته است.
انسان از بدو خلقت ،همیشه در جستجوی یک منبع قدرت بوده که همیشگی ولایتناهی باشد واین را به تمامی در هنرش نمایانده وباتصاویر برای ما به ارث نهاده است .درواقع بخشی از حافظه تمدن باستان به کمک تصاویر باقیمانده گستردگی مفاهیم را جلوه گر می کندبا مرور تصاویر وگستردگی مفاهیم شان به وضوح می توانیم اهمیت طبیعت وضرورت پرهیز از آلودن آن را –که امروز در جوامع پیشرفته مطرح است –دریابیم ودوریابیم.
رویکرد اسطوره ای به عناصر چهارگانه در فرهنگ ایرانی عناصر چهارگانه آب ،خاک،هوا وآتش در اندیشه وباورحکیمان گذشته جایگاه و اهمیت فراوانی داشتند ،چنانکه آنان اساس جهان را همین عناصر می پنداشتندواین عناصربرای آنها مواد نخستین یا ماده الموادیا ماتریا پریما تلقی می شد . به واسطه ترکیب این عناصر بود که موجودات و عناصر دیگر خلق شده است در واقع با ترکیب این عناصر و میزان آنها ، برای هر یک از این چهار عنصر تا بی نهایت استعداد خلق ترکیبات جدید وجود داشت .
این عناصر فقط در باورهای فلسفی و حکمی رایج نبودند ، بلکه در شعر و تخیل انسانها نیز حضور داشتند . ارتباط گذشتگان با این عناصر تنگاتنگ و حیاتی بود ، چنان که اگر یکی از آنها نبود ، یا میزان و چگونگی آن دچار تغییر می شد ، زندگی انسان به خطر می افتاد . لطافت و رحمت از یک سو و تر س و وحشت از دیگر سو موجب تعلق احساسات انسان به این عناصر و نیز حضور آن در تخیل می گشت . همچنین این عناصر در قدیم ترین حکایتهای انسانی حضوری جدی دارند . این حضور در فلسفه و شعر غربی بسیار گسترده است و نظر برخی از پژوهشگران عرصه ادبیات و هنر را به خود جلب کرده است که یکی از برجسته ترین آنها گاستون باشلار است . یادآوری می شود با اینکه ا دبیات به ویژه شعر با این عناصر رابطه ای نزدیک داشته است ، اما در قرن بیستم باشلار به مطالعه نظام مند این عناصر در شعر و ادبیات روی آورده و در کتابهای ارزشمند خود به آنها پرداخته است .
از دوره های ما قبل تاریخ عناصر چهارگانه باد ، خاک ، آتش و آب را گرامی و مقدس می شمردند و آن را به وجود آورنده عالم و گرداننده نظام هستی می دانستند .
ارتباط میان طبیعت و عناصر چهارگانه در چندین سطح ریختن می تواند وجود داشته باشد زیرا از یک رو این عناصر موضوع و مضمون بسیاری از آثار هنری و ادبی و از سوی د یگر این عناصر به عنوان مواد سازنده خود در هنر حضور دارند . این عناصر به عنوان مضمون اثرمندی خود می تواند به شکل های بیانی گوناگون و در سبک های مختلف ظاهر گردد .
همچنین عناصر می تواند موضوع و مضمون یکی از شاخنه های گوناگون هنری همچون نقاشی ، موسیقی ، نمایش باشد از نظر بیانی و سبکی نیز می توانند به طور مستقیم یا غیر مستقیم یعنی فلگوراتیو یا نمادین و اسطوره ای مطرح گردد .
این عناصر در معماری شهرسازی - حجم سازی مورد توجه بوده است مثل شاهنامه هنگامی که به آفرینش هستی می پردازند بی درنگ بحث پرفسور ((هر تسفلد )) نشان را گردونه ی مهر یا گردونه خورشید نامیده که عوام آن را صلیب شکسته می دانند . ایرانیان این علامت را در ارتباط با عناصر چهارگانه ( آخشیج ) دانسته و معتقد بودند که این چهار آخشیج دخالت اصلی رادر گرداندن نظام هستی دارند و هر شاخه از این علامت که بی شباهت به یک آسیاب بادی نیست ، جایگاه یک عنصر یا مظهر یکی از این عناصر است .
در این حالت هر چهار عنصر با هم و با چرخش خود نظام طبیعت و ذات آفرینش را حفظ می کنند و حرکت و تغییر یا حیات و ممات را به وجود می آورند . رفته رفته این پیکرده به صورت سمبل درآمد و در اثر تداعی معانی با دیدن آن ، عناصر چهارگانه در ذهن جایگزین می شده و احترامات مذهبی خاصی به عمل می آمده است .
آخرین ویرایش: