خودتو با یه شعر وصف کن...!

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سهراب سپهری

وهم

جهان آلوده ی خواب است
فرو بسته است وحشت در به روی هر تپش ‚ هر بانگ
چنان که من به روی خویش
در این خلوت که نقش دلپذیرش نیست
و دیوارش فرو میخواندم در گوش
میان این همه انگار
چه پنهان رنگ ها دارد فریب زیست
شب از وحشت گرانبار است
جهان آلوده خواب است و من در وهم خود بیدار
چه دیگر طرح می ریزد فریب زیست
در این خلوت که حیرت نقش دیوار است ؟
 

hami_life

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه کسی میگوید که گرانی اینجاست؟!
دوره ارزانیست...
چه شرافت ارزان،
تن عریان ارزان،
و دروغ از همه چیز ارزانتر ...!
آبرو قیمت یک تکه ی نان ...
و چه تخفیف بزرگی خورده است، قیمت هر انسان!!!
 

p_sh

عضو جدید
من آن طفل آزاده سر خوشم
که با اسب آشفته یال خیال
درین کوچه پس کوچه ماه و سال
چهل سال نا آشنا رانده ام
ز سیمای بیرحم گردون پیر
در اوراق بیرنگ تاریخ کور
همه تازه های جهان دیده ام
همه قصه های کهن خوانده ام
چهل سال در عین رنج و نیاز
سر از بخشش مهر پیچیده ام
رخ از بوسه ماه گردانده ام
به خوش باش حافظ که جانانم اوست
به هر جا که آزاده ای یافتم
به جامش اگر مینوانسته ام
می افکنده ام گل برافشانده ام
چهل سال اگر بگذراندم به هیچ
همین بس که در رهگذار وجود
کسی را بجز خود نگریانده ام
چهل سال چون خواب بر من گذشت
اگر عمر گل هفته ای بیش نیست
خدایا نه خارم چرا مانده ام
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
ما بي غمان مست دل از دست داده ايم
همراز عشق و همنفس جام باده ايم

اي گل تو دوش داغ صبوحي كشيده اي
ما آن شقايقيم كه با داغ زاده ايم

گفتي كه حافظ اين ، همه رنگ و خيال چيست
نقش غلط مخوان كه همان لو ح ساده ايم.
 

neda_eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
مردهام در کوچه های بی کسی
سنگ قبرم را نمیسازد کسی
عاقبت خاکسترم را باد برد
اخرین یارم مرا از یاد برد....
 

sam-smith

عضو جدید
عمر من دیگر چون مردابیست
راکد و ساکت و آرام و خموش
نه از او شعله کشد موج و شتاب
نه در او نعره زند خشم و خروش
گاه گاه شاید یک ماهی پیر
مانده و خسته در او بگریزد
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سر به صحرا ها زدم من
بر هوسها پا زدم من
رنج بیش و کم ندارم
مست عشقم غم ندارم
قسمت من هم از این دور فلک آزادگی شد
حالت من هم مشوش با غم دلدا دگی شد
 

*mahdi_joker*

عضو جدید
یه دل میگه نشو عاشق کس
یه دل میگه میمیرم بی نفس

یه دل میگه برم و یه دلم
میگه خو کن یه هوس

یه دل میگه پر رنگ و ریاست
یه دل میگه اینارویای ماست

یه دل میگه بگمو
یه دلم میگه فردا مال ماست

یه دل میگه پر از عشقم هنوز
یه دل میگه که بساز و بسوز

سر کن بی فروغ خو کن به دروغ
این عمر دو روز

یک بوم 2 هوا
خستم به خدا
نمیخوامو میخوام
بشم از تو جدا

رویای عزیز
تردیدو گریز
بی عشق
نمیتونم به خدا

:gol:همتونو دوست دارم برو بچز(بچه ها) باشگاه:gol:
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
سر می کشم در آینه حیرانم از خودم
بر من چه رفته است که پنهانم از خودم؟
خود را مرور می کنم و فکر می کنم
من جز حدیث رنج چه می دانم از خودم
عمریست هرچه می کشم از خویش می کشم
باید دوباره روی بگردانم از خودم
باید دگر به خویش بگویم که عاشقم
تا کی همیشه چهره بپوشانم از خودم
از تن به تیغ عشق سرم را جدا نما
تا چهره ای دوباره برویانم از خودم
هر روز می روم سر آن کوچه ی قدیم
آنقدر پر شتاب که که می مانم از خودم
شاید دگر نبینیم اما برای توست
این آخرین ترانه که می خوانم از خودم
امشب چگونه از تو بگویم، چگونه آه!
چیزی ندارم از تو پشیمانم از خودم.......
 

vahm

عضو جدید
کاربر ممتاز
من ان خاکستر سردم که در من
شعله همه عصیان هاست

من ان دریای ارامم که در من
فریاد همه طوفانهاست

من ان سرداب تاریکم که درمن
اتش همه ایمانهاست
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی عشق سکوت می کند!

گاهی عشق سکوت می کند!

اگر
این روزها دست و دلم به ترانه نمی رود
اگر
این بغض را به دخیل چشمانت گره می زنم
اگر
برای سرودن چشمانت
تمام ترانه های عاشقانه را دوره می کنم!
تمام کلمات بکر دست نخورده را!
اگر
بهانه می آورم که واژه ها لایق تو نیستند
نه اینه سوار دیگری از صحرای ترانه ام گذشته باشد
نه...
باور کن در این آشفتگی مدام
کمی
فقط گمی دلم برای چشمانت تنگ شده است!
تو می دانی
بخواهم یا نه در هر ترانه ای رد پای تو هست
فقط
گاهی عشق سکوت می کند!
 
  • Like
واکنش ها: vahm

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردنک سپیدارهای باغ که با من
از فصل های خشک گذر می کردند
به دسته های کلاغان
که عطر مزرعه های شبانه را
برای من به هدیه می آوردند
...
می ایم می ایم می ایم
با گیسویم : ادامه بوهای زیر خک
با چشمهایم : تجربه های غلیظ تاریکی
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار
می ایم می ایم می ایم
و آستانه پر از عشق می شود
...

فروغ:gol:
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سر به صحرا می گذارم
جان به یغما می گذارم
خسته از پرهیز وتقوی
هردو را وا می گذارم
مست و غافل می روم
از پی دل می روم
 

hami_life

عضو جدید
کاربر ممتاز
بسترم
صدف خالی یک تنهایی است
و تو چون مروارید
گردن آویز کسان دیگری...!
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]می روم خسته و افسرده و زار [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]سوی منزلگه ویرانه خویش[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]به خدا می برم از شهر شما [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]دل شوریده و دیوانه خویش [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]می برم تا که در آن نقطه دور [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]شستشویش دهم از رنگ نگاه [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]شستشویش دهم از لکه عشق [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]زین همه خواهش بیجا و تباه [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]می برم تا ز تو دورش سازم [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ز تو ای جلوه امید حال [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]می برم زنده بگورش سازم [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]تا از این پس نکند باد وصال[/FONT]
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
دل گمراه من چه خواهد كرد
با بهاري كه ميرسد از راه ؟
يا نيازي كه رنگ ميگيرد
در تن شاخه هاي خشك و سياه؟

دل گمراه من چه خواهد كرد؟
با نسيمي كه مي تراود از آن
بوي عشق كوتر وحشي
نفس عطرهاي سرگردان

لب من از ترانه ميسوزد
سينه ام عاشقانه ميسوزد
پوستم ميشكافد از هيجان
پيكرم از جوانه ميسوزد


هر زمان موج ميزنم در خويش
ميروم ، ميروم به جائي دور
بوته گر گرفته خورشيد
سر راهم نشسته در تب نو

من ز شرم شكوفه لبريزم
يار من كيست ، اي بهار سپيد
گر نبوسد در اين بهار مرا
يار من نيست، اي بهار سپيد
 

رنگ خدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما بیغمان مست دل از دست داده ایم
همسر از عشق و همنفس جام باده ایم
برما بسی کمال ملامت کشیده اند
تا کار خود ز ابروی جانان گشاده ایم
 

*mahdi_joker*

عضو جدید
ey zendegie táno tavanam hame to/
janio deli eh delo janam hame to/
to hastie man shodi az ani hame man /
man nist shodam dar to az anam hame to/
baz ay k ta b khod niazam bini/
bidarie shabhaye derazam bini/
ni ni ghalatam k khod feraghe to mara/
key zende raha konad k bazam bini/
har rooz delam dar ghame to zaar tar ast/
vaz man dele bi rahme to bizartar ast/
bogzashtiam ghame to nagzasht mara/
hagha k ghamat az to vafadar tar ast/
BAR MAN DARE VASL BASTE MIDARAD DOOST/
DEL RA B AYAN SHEKASTE MIDARAD DOOST/
ZIN PAS MANO DEL SHEKASTEGI BAR DARE
/CHON DOOST DELE SHEKASTE MIDARAD DOOST
/khod monkere an nis k bardaram del/
an beh k b sodaye to besparam del
/gar man b ghame eshghe to nasparam del



ببخشین که فینگلیشه.دیگه تکرار نمیشه.قول میدمdel ra ch konam bahre ch midaram
del/​
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشمان دریاییت را که به من می دوزی
واژه ها در دلم جوانه می زنند!
نزدیکی
آنقدر نزدیک که تا دست به قلم می برم
تمام دفترم
پر تصویر تو می شود!
چه اعجازی در این کلمه ی دو حرفیست؟ نمی دانم....
***
امشب
احساس می کنم چیزی در من متولد می شود
چیزی
در درونم حرکت می کند!
چیزی مثل یاد تو
مثل خاطرات بودن تو
مثل چشمان دریایی تو!
***
وای......
داری به قلبم اسباب کشی می کنی!!!!
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
من آن ابرم که می ایم ز دریا
روانم در به در صحرا به صحرا
نشان کشتزار تشنه ای کو
که بارانم که بارانم سراپا

پرستوی فراری از بهارم
یک امشب میهمان این دیارم
چو ماه از پشت خرمن ها بر اید
به دیدارم بیا چشم انتظارم


کسرایی
:gol:
 

Similar threads

بالا