ni_rosa_ce
پسندها
8,916

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • خب دیدم که میگم...دی
    برف یه متری چن سالی هس حتی تو قطب هم نمیباره...همه خرس ها حسرت به دل موندن یه روز مدرسه شون بخاطر برف تعطیل شه...دی

    آره کو پاییز شما هم نداری؟ نه...

    آفرین زود بخواب رزا...من و ببین آینه عبرتم...دی
    جدی میگم این و رزا تنها ترین شاد فقط شمایی...باور کن.

    یزد برف نمیاد که نه؟ ایشالا امسال بخاطر دل شما هم که شده برف بیاد.
    آره چتر هم عالمی داره...خیلی گمش کردم...مادر هر از گاهی آمار دستکش و چتر و کلاه گم شده هر رو میده...یه جوری میشم...دی

    کی کلاس زبان داری خانوم معلم؟
    آفرین رزالی تنها دختر شاد باشگاه.
    اره چایی نبات هم خوبه زیر کرسی باشی و برف یه متری بباره...دی
    خوب غصه نخور داشت حتی روزای بارونی هم تعطیل کرده بود مدرسه رو جای شما خالی...:biggrin:
    ممنون رزا جان.:gol:
    مرس منم خوبم.
    شکر خدا که شما هم خوبی...آفرین همیشه سعی کن خوب باشی.
    این خوب بودن یه دهن کجیه به بدی ها.:)

    نه روت سیاه نباشه نویسنده و ناشرش خیلی وقته فوت کردن و تازه یه اثر هنری بعد از سی سال میشه عمومی...دی توجیح دزدی + :biggrin:
    آره خوب نویسنده بهترین شگرد و با این سرما و برف و کلاغ بکار برده...دمش گرم
    آره منم با تم پاییز و زمستون یاد مدرسه میفتم و نوستالوژیه کمک میکنه برا لذت داستان.
    بین خودمون باشه برف و دوس داشتم چون مدرسه ها فرداش تعطیل میشدن...دی
    خوبه اوضاع ...قربون اون بالایی برم.
    سلام رزالی خوبی؟
    وقت بخیر.
    بله قشنگ نوشته و وقتی این و خوندم فهمیدم من نمیتونم داستان بنویسم...دی
    خب کتاب تو اون تاپیک آی ام جان زیاده....یه نیگا بنداز.
    چشمهایش رو خوندی؟
    برا پاییز خوبه چون راوی مسیر داستان تو پاییز نقل میکنه.
    چه خبر؟
    خب فرض کن اگه نویسنده میخواست برا یوسف و آیدا هم فصل و آینده و گذشته تعریف کنه میشد مثنوی هفتاد من...دی
    میدونی چه انرژی صرف کرده برا این کتاب...میتونی امتحان کنی یه داستان 1 صفحه ای بنویس با سه شخصیت و بعد با زبون هر کارکتر تعریف کن زمان و مکان و گذشته رو اینده رو ...
    خیلی مشکله...
    آره منم دلم برا اورهانه سوخت...طفلک آخر نامردی بود...دی گریون
    آفرین رزالی ادامه بده.
    سلام
    آره تعدادشون برا منم آشنا میزنه...دی
    خب ندیدی بعضی ها خوش شانسن...این یوسف هم مثل من شانس نداشت.:biggrin:
    از ژنشون نبود از شیر خشک بود، که تاریخ مصرفش گذشته بود...دی عطاری اصل جنس
    از شوخی گذشته کتاب و بخونی علاقمند میشی تا تموم کنی، پس لطفا ادامه بده.
    ها 26 سال خیلیییییییییه :|
    نچ نرسید، این روزا میخوان به زور برسونن البته، فعلا دارم مقاومت میکنم :|
    نمیدونم، خبر ندارم
    آخه تو همینجوری دم به دیقه قهر میکنی . یکی نازتم بکشه خوشت میاد دیگه کلا قهر میکنی
    ای بابا توهم هرچی میگی هوس میکنه :/
    نه یه کم جدی تر دارم الان:D


    نع خعلیم خوبه....عصن کی بهتر از تو...والا:دی

    خخخخ میگم باو دست از سرم بردارید...میگن نع ما باید بفرستیمت خونه بخت خخخخخخ
    :D
    واکسن کزاز رو باید دو سال پیش میزدم تازه امروز رفتم زدم، درد میکنه :|
    کار و زندگی و اینا دیگه...:surprised:


    اَخیییییییییییی....خانم معلم شدی پس:دی...چه شود اون کلاسی ک تو معلمش باشی:دییییییی

    نع ولی همکارام میخوان بزور شوبرم بدن:دی...فعلا مقاومت کردم:دی
    ها منم خوبم...خو وخ ندارم...سرم شلوخیده اساسی:|

    سلامتی رهبر و دار و دسته:دی...خو دیگه وقتم کم شد درخواست استعفا دادم:)


    تو چ میکنی؟گفدم لابد شوبر رفتی سرسنگین شدی:دی
    هوی چیه رزا . خجالت بکش از تو بعیده :دی
    باشه پس بعدیو تو پروف خودم جواب میدم
    : ))
    آره
    شهر پرند
    خوبه بگرد بالاخره یه مورد خوب پیدا میشه
    ها همین دیگه : ))
    از جمعه اومدم اینجا تازه اومدم
    نه . بگوووووو
    نه خود تهران نیست نزدیک شرکت گرفتم رفت و آمد راحت باشه
    تو چی میکنی ؟ اومدی یزد ؟
    روشن کردم بده پولشوووو
    هیچی خبر خاصی نیست ذیگه همینا بود
    تو چه خبر ؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا