محسن2115
پسندها
557

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • الهیییییییییییی خب پس بوگو چرا کل هفته رو تهطیل نییکنن؟؟؟
    به خاطر عشق به کار و وظیفه شناسی چون شوما همکار محترمه هستش.
    چاکریم خب....اینجوری که انظباطم میشه 25؟
    سلام خوفی؟ آخی میدونم تعجب کردی که اول یادم بود سلام کنم ولی نه داداشم اشتب نکن ........اینبارم مثل همیشه آخرش یادم افتاد ولی خب از موهای سیفیدت خجالت کشیدم و ا.ومدم اول پیغامم سلام کردم.ایییییییییییییییییییییییییییییی
    دستکش دستت بود ........گفتم چرا اینقدر.............وله لش
    چه خبرا؟اوضاع واحوالاتون با این وضع تهطیلاها چهطوریه؟
    شَرمندتم عیدتون مبارک.
    آلزایمرم خودم گرفتم.
    آخرشم چون مریض شدم به کنفرانسم نرسیدم.دس رو دلم نذار که یهوو دستتو گاز میگیره هااااااااااااااااا
    سلااااااااااااااااااااااااااااااااااممممممممممممم اروم جونم
    خوبی؟
    چه خبر؟
    اتفاقا جونم برات بگه بنده خَییییلی دلم می خواس عینکی بشم
    ولی هر چی زور زدم نشد !
    پیام ها که قر نداره ! حاجی فقط دکمه ها جابه جا شده !!
    گفتم صنما باده چه با روح کند

    جانا چه شود عمر مرا نوح کند

    عمری به درازا و تب باده خوری

    یک زین شوم و علی مرا کوه کند

    عید شما مبارک.........
    کنفرانسم شنبس همکار
    آلزایمر گرفته گلم .
    سیلااااااااااااااااااااااااام
    لب دريا، نسيم و آب و آهنگ،
    شكسته ناله هاي موج بر سنگ.
    مگر دريا دلي داند كه ما را،
    چه توفان ها ست در اين سينه تنگ !

    تب و تابي ست در موسيقي آب
    كجا پنهان شده ست اين روح بي تاب
    فرازش، شوق هستي، شور پرواز،
    فرودش : غم؛ سكوتش : مرگ ومرداب !

    سپردم سينه را بر سينه كوه
    غريق بهت جنگل هاي انبوه
    غروب بيشه زارانم در افكند
    به جنگل هاي بي پايان اندوه !

    لب دريا، گل خورشيد پرپر !
    به هر موجي، پري خونين شناور !
    به كام خويش پيچاندند و بردند،
    مرا گرداب هاي سرد باور !
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    بخوان، اي مرغ مست بيشه دور،
    كه ريزد از صدايت شادي و نور،
    قفس تنگ است و دل تنگ است، ورنه
    هزاران نغمه دارم چون تو پر شور !

    لب دريا، غريو موج و كولاك،
    فرو پيچده شب در باد نمناك،
    نگاه ماه، در آن ابر تاريك؛
    نگاه ماهي افتاده بر خاك !

    پريشان است امشب خاطر آب،
    چه راهي مي زند آن روح بي تاب !
    « سبكباران ساحل ها » چه دانند،
    «شب تاريك و بيم موج و گرداب » !

    لب دريا، شب از هنگامه لبريز،
    خروش موج ها: پرهيز ... پرهيز ... ،
    در آن توفان كه صد فرياد گم شد؛
    چه بر مي آيد از واي شباويز ؟!

    چراغي دور، در ساحل شكفته
    من و دريا، دو همراز نخفته !
    همه شب، گفت دريا قصه با ماه
    دريغا حرف من، حرف نگفته !
    ساحل افتاده گفت : « گر چه بسي زيستم
    هيچ نه معلوم شد آه كه من كيستم .»
    موج ز خود رفته اي، تيز خراميد و گفت :
    « هستم اگر مي روم گر نروم نيستم . »
    نه آن دريا، كه شعرش جاودانه است،
    نه آن دريا، كه لبريز از ترانه ست .
    به چشمانت بگو بسپار ما را،
    به آن دريا كه ناپيدا كرانه ست !
    به دريا شكوه بردم از شب دشت،
    وز اين عمري كه تلخ تلخ بگذشت،
    به هر موجي كه مي گفتم غم خويش؛
    سري ميزد به سنگ و باز مي گشت .!
    badak nabud.
    faghat hamoon 2ta marasemi ke davat dashtam khoob bud.
    baghiasham ghabele tahamol bud
    ای بابا
    جمله هه یکم لهجه داش همش !
    به گویش شیرازی که برات ننوشتم خنگ بازی در میاری !
    راستی سلام[IMG]
    نوچ
    دهه ! خوب خبر نداری دیگه
    تو هر روز پروفایل منو نیگا کنی لبریز از محبت اکسیره
    چیه حالا ؟ نکنه حسودیت شده ؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا