نميدونم چرا اصلا وقت ندارم
چرا متمركز نميشم/چرا باور هام رو موش خورده//
واقعا اهنگا و گروه بزرگند/ چون نادانسته رو من تاثير داشتند
فاصله ها فاصله ها//تو اين نزديكي هيچي نيست/اونقدر كمه كه ديگران ..سوارشون ميشند زود... بازم ميگردم.............
اره بزار به حساب دوران ديوونگيم
دارم ميميرم واسه اين آهنگت كه فرستاده بودي//اين100مين باره كه گوش ميدم// مخصوصا صداي خفه كننده ديجيتالي اي كه در ميانه ها ميخونه/حس عجيبي ميده// وارسته ميكنه آدم رو از همه چيز// با شنيدنش حسي به من ميده كه دست به هر گناهي بزنم///
------
نه من نميخوام دسترنج و باقيمانده غذاي ديگران رو بخورم... لرد خيلي دلم ميخواد ..يكي باشه كه از لحاظ فرهنگي بالا باشه همين//خيلي بالا در حد يك شهروند عالي رتبه امريكايي..
-------
مگه بده جون جوني بودن.... اين جون گفتنم ..بدون معني بود..فقط يه كلمه خوشمزه
من يك متد رفتاري دارم واسه پيشروي..
مشكل من در انتخاب اينه كه نميزارن از هر كدوم از اون پيتزاها يك دل سير واسه تست بخورم..
و اينكه متاسفانه به كمترين ها راضيم و زود سفارش اولين پيتزايي كه جلو چشمم بياد رو ميكنم..
بايد اصلاح بشم...
بزرگترين خوشبختي اي كه الان توش هستم اينه كه ديگه حسرت دير شدن رو نميخورم.. ميخوام حيلي بگردم/