میگم ایندفعه هم امتحان کنم....دیگه هی بهش فکر نکنم نگم....کاش رفته بودم....امروز رفتم خونه ی آقاجونم...عموی مامانم اونجا بود....به محض ورود قبله سلام...ا چرا مشکی پوشیدی؟ موقعه نهار میگم میل ندارم...به زور هویج پلو ریخته تو حلقم...زنش میگه سردت نیست چرا جوراب نپوشیدی چرا بلوزت نازکه؟ بعد چرا لپ تاپت اینه؟عمویه؟چرا adslاندیشه هست؟ شیر میخوری؟زنش؟موقعه نهار سبزی میخوری؟دارم زیتون میخورم میگه شوره نخور....بعد میگه خط چشم بهت میاد!!!!بعد میگه با دوستت بیا خونمون...میگه بیا باهم بریم ماسوله...بزنیم برقصیم...میگه دیگه اندیشه اینترنت نگیر؟
میگه چرا وام نمیگیری یونی؟کم مونده بود زنگ بزنه یونی.....کلی کلاس گذاشت رفتم برلین اینطوریه...نمیدونی ونیز چه هوایی اره...ماشین بنز اسکندر داشتم...دخترم میگه فوقش تموم شده برم نروژ...آخه الان پایان نامه داره...
الان خودت فکر کن...امروز رسما من چه حالی پیدا کردم...
زحمت پاک کردن پیام باتو